eitaa logo
✳️حافظان امنیت ✳️
1.4هزار دنبال‌کننده
70هزار عکس
11.5هزار ویدیو
178 فایل
مطالب شهدا و اخبار روز #خادم_امام_رضا #خادم_شهدا #راوی_برتر_جنگ #بختیاری جامونده از غافله #ایثار و #شهادت #جانباز_شیمیایی #فارغ_تحصیل_دانشگاه_شهدا #جزیره_مجنون #فعال #فرهنگی #اجتماعی #سیاسی https://eitaa.com/kakamartyr3
مشاهده در ایتا
دانلود
✅ کرامتی ناب از شهید «محمد معماریان» 💕 شهیدی که مادرش را با شالی از کربلا شفا داد. ✍مادر شهید می گفت: نزدیک محرم بود 🏴 که من پایم شکست و در خانه افتاده بودم و دکتر ها گفتند که به سختی خوب می شود...😔 یک روز دلم شکست و گفتم: خدایا من به مسجد می رفتم سبزی پاک می کردم، فرش ها را جارو می زدم و کارهای هیئت را انجام می دادم... اما الان خانه نشین شده ام....😔 🌌شب به شهید خودم متوسل شدم و خوابم برد... درعالم خواب دیدم که محمدم با عده ای از رفقای خودش که شهید شده اند آمد و یک شال سبز هم به گردنش بود...😍 گفتم: مادر کجا بودی؟ گفت: ما از کربلا می آییم...💚 گفتم: مادر مگر نمی بینی من به چه وضعی در خانه افتاده ام... 😔 گفت: اتفاقا شفایت را از اباعبدالله(علیه السلام) گرفتم... و بعد شال را از گردنش برداشت و روی پای من انداخت و گفت مادر شکستگی پایت خوب شده... این دردی که داری بخاطر گرفتگی عضلات است... گفت: مادر برو کارهای مسجد رو انجام بده..🙂 🌷🍃🌷🍃🌷 ☀️صبح از خواب بیدار شدم و دیدم که می توانم راه بروم... دخترم دوید و گفت: مادر بنشین، پای شما شکسته.... گفتم: نه، پایم خوب شده...😊 💕خواهر شهید تعریف می کند: یک دفعه دیدم در اتاق بوی عطر عجیبی پیچیده، گفتم مادر چه خبر است؟ این شال چیست؟⁉️ ماجرا را که برایمان تعریف کرد باور نمی کردیم... گفتیم برویم نزد آیت الله گلپایگانی...🌟 💚شال را خدمت آیت الله گلپایگانی بردیم، هنوز صحبتی نکرده بودیم که ایشان شال را گرفتند، بوییدند و بوسیدند و شروع کردند به گریه کردن...😭 گفتیم: آقاچه شده شما چه می دانید ؟ عرض کردند: این شال بوی امام حسین(علیه السلام
گفتیم: آقاچه شده شما چه می دانید ؟ عرض کردند: این شال بوی امام حسین(علیه السلام) را می دهد...💔😭 گفتیم: چطور؟ گفتند: ما از اجداد ساداتمان از مقتل آقا سیدالشهدا یک تربت ناب داریم.. این شال سبز بوی تربت اباعبدالله (علیه السلام) را می دهد... 😭و بعد فرمودند: یک قطعه از این شال را به من بدهید وقتی من از دنیا رفتم در قبر و کفنم بگذارید و من هم در عوض آن تربت نابی که در اخیار ماست را به شما می دهم. 🌷🍃🌷🍃🌷 🙏خدا را شاکریم که این ماجرا را سندی برای اثبات زنده بودن شهدا و همچنین منزل شهید راسالها پایگاهی برای آرمان‌های اسلام و انقلاب قرار داده است. 👈هم اکنون این شال در یک محفظه شیشه ای نگهداری می شود و تاکنون بوی عطر مخصوص آن باقیمانده است. 📚 کتاب ۵۴۰ داستان از معجزات و کرامات امام حسین (علیه السّلام). 💐شادی روح پاکش صلوات💐
محمد غفاری در تاریخ سیزدهم شهریور 1390 در ارتفاعات جاسوسان منطقه سردشت و در درگیری مستقیم با گروهک تروریستی پژاک شهید و در گلستان شهدای همدان به خاک سپرده شد. 🌹
💠🍃💠🍃💠 🔷شهيد سيدحسن خجسته🔷 🔸🔸🔸پس از فكر و انديشه به نتيجه‏اى جاودانه دست يافتم كه دو راه در پيش دارم: يكى راه حسين، كه مانند شهداى گذشته با تمامى وجودم راهِ رفتن را انتخاب كنم و به صف شهدا بپيوندم و دوم اينكه مانند يزيدى‏ها حيوان بمانم و بخورم و بخوابم و هيچ حركتى نداشته باشم 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
❤️ آوینی آن شراب طهور را ڪه شنیده‌اے بـ‌هشتیان را مےنوشانند، میڪده‌اش ست و خراباتیانش این مستانند ڪه اینچنین بےدست و پا افتاده‌اند...
🕊🕊🌹🌹🕊🕊 برگزاری هیأت ومراسم عزاداری در دهه اول محرم، برایش از به شمارمی‌آمد وسنگ تمام می‌گذاشت، اما کیفیت اجرای آن برایش خیلی مهم‌ تر بود. طوریکه می‌توان ازهیأت عاشقان ثارالله (ع)، لشکر «۸ نجف اشرف» ، به‌عنوان یک الگوی نمونه عزاداری نام برد. از چند وقت پیش بزرگ ‌ترها و معتمدین خود را در لشکر خبر می‌کرد؛ چندتا بسیجی و یکی،دوتا پیرغلام امام حسین(ع) . بعدهم تقسیم کارمی‌کرد. «حاج حسین ، حاج عباس، سیدناصر، حاج فاضل، حاج رضا ،حاج غلام‌علی، حاج‌آقا جنتیان، برادر احمدپور» و بسیجی‌ها،هرکدام براساس و توانشان، مسئولیتی را برعهده می‌گرفتند. آن‌ها هم حاجی را خوب می‌شناختند؛ باوجود €صبر، اما جدی ، و ریزبین . اول کار تذکرات را می‌داد، سخنران و تک‌ تک موضوعات و مطالب قابل بحث برایش خیلی مهم بود و می‌گفت : انقلاب ما بر گرفته از وهمین مراسم‌ها بود و تداوم آن هم منوط به آن است؛ پس باید محتوای این مراسم‌ها قوی باشد. به عزاداران از بزرگ‌ ترها گرفته تا اطفال و حتی همسایگان نیز از توصیه‌های ویژه ‌اش بود . معمولا خودش و همه چیز را با دقت کنترل می‌کرد، البته مدیریتش هم اینگونه بود و همه می‌دانستند کارشان را باید به بهترین شکل انجام دهند . دیگر نیازی به تذکر مجدد نبود و کم‌تر به او مراجعه میشد‌‌. ╭━═━⊰❀🕊❀⊱━═━╮ ▪️⊰❀🕊❀⊱━═━╯
🍃🍃🕊🌹🕊🍃🍃 تا حالا فک کردی داستان کدوم شهید یا ادم رو بیشتر میکنه؟؟ بد نیست یه دور لیست پایین رو ببینی گاهی واقعا انتخاب سخته مگه نه ....؟ که با اذانش عراقی ها را هدایت کرد. که نشانی قبر خود را داد که قرضهای یک نفر را داد که بدنش با اسیدهم از بین نرفت و پس از ۱۶ سال با پیکر سالم به میهن بازگشت. ۱۴_ساله که از بهشت برای فرزندش نامه نوشت که در قبر خندید که عراقی ها برایش ختم گرفتند که روز تولدش شهید شد که هرهفته مادرش را سر قبر صدا میزد که لحظه خاکسپاریش خندید که غرور امریکایی ها را شکست که عکسش در اتاق رهبر است ۱۵_ساله که پیکرشان هنگام نبش قبر سالم بود از دوران دفاع مقدس از از انقلاب که توسط ساواک شهید شد که سیدحسن نصرالله سخنرانی خود را با نام او نامگذاری کرد که قبرش بوی گلاب میدهد که پیکرش را کسی تحویل نگرفت که سر بی تنش سخن گفت که بخاطر فاش نکردن رمز بی سیم بدنش قطعه قطعه شد که با وجود اینکه بدنش به استخوان تبدیل شده بود اما پاهایش درون پوتین سالم بود که عاشورا متولد شد واربعین به شهادت رسید که با پیشانی بند "یاحسین شهید" ایرانی بودنش محرز شد از هستند که بر بدنش عکس یک زن خالکوبی بود ایشان غواص بودند دوست نداشت کسی ان تصویر را ببیند برای همین جاویدالاثر شدند و پیکرشان در اروند ماند و علیرغم ذکر داستانشان همرزمانشان اسم ایشان را ذکر نکردند که بحرمت مادرش در قبر خندید    ─═इई 🍃🌹🍃ईइ═─         ╰─┅═ঊঈঊঈ═┅─╯
5_6264862795158782060.mp3
3.07M
مواظب آبروی هم باشیم با حق الناس حتی #شهید هم اون دنیا گیره حجت الاسلام محرابیان ــــــــــــــــ🇮🇷🇮🇷🇮🇷ـــــــــــــــــــ
شب قبل فرمانده برایش غذا برد ، اما چیزی نخورد ، صبحش برایش صبحانه آوردند ، نخورد، فرمانده دست گذاشت روی شانه یوسف ، گفت :چرا چیزی نمیخوری؟  گفت : حاجی خیلی غصه شکم من را نخور، میترسم موقع غذا خوردن ، دشمن متوجه شود، بیاید بچه هارا از بین ببرد، چون یوسف تک تیر انداز بود ، و با دوربین مخصوص  دشمن را رصد میکرد. لحظه پرکشیدن فرا رسید  . صدای انفجاری آمد و بچه ها داد میزدند یوسف شهید شد. آمدند و دیدند که یوسف در سنگرش مجروح شده است.  هیچ داد و بیدادی ، هیچ ضجه ای از یوسف بلند نمی شد. خیلی آرام گردنش را به سمت چپ خم کرده بود و به شدت خونریزی داشت . پودر انعقاد خون هم خونش را بند نیاورد. و یوسف لبخند زنان با ذکر یا زهرا (س) آسمانی شد . او را به بیمارستان صحرایی منتقل کردند اما کار از کار گذشته بود. 🕊
و بعد خنده ات به یادم آمد‌ گفتم که:اگر بودی؛ باز دوستت می‌داشتم! 💚 🌹