14.22M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥نماهنگ | روایت حضرت آیتالله خامنهای از ساعات قبل از شهادت شهید باکری و مکالمه بیسیم او با شهید کاظمی، به همراه انتشار صوت آخرین مکالمه بیسیم شهید باکری و شهید کاظمی
🔹سالروز شهادت آقامهدی باکری
#دستنوشته
📜از امروز دیگر برای کشورم ارزش قائل می شوم تا زحمت شما را کسی هدر ندهد
به امید دیدار
سالگرد شهادت شهید مهدی باکری 🌱
دیر به دیر می آمد اما تا پایش را میگذاشت توی خانه بگو و بخندمان شروع میشد.
خانه مان کوچک بود؛
گاهی صدایمان میرفت طبقه ی پایین.
یک روز همسایه پایینی بهم گفت: به خدا این قدر دلم میخواد یه روز که آقا مهدی میاد خونه لای در خونه تون باز باشه، من ببینم شما دو تا زن و شوهر به هم دیگه چی می گید، اینقدر می خندید؟
منبع : یادگاران، جلد ٣
تاریخ شهادت: ۶۳/۱۲/۲۵ 🥀
⭐️یادی از سردار شهید حاج مهدی زارع⭐️
🇮🇷خودش تعريف مي کرد: در سنگر نشسته بودم و ناهار مي خوردم که يکي از بسيجي ها با عصبانيت وارد سنگر فرماندهي شد. انگار مرا نمي شناخت، گفت: مي خواهم آقاي زارع را ببينم. بهش گفتم بيا بشين برادر، فعلاً ناهار بخور بعد با هم مي رويم خدمت آقاي زارع. لقمه اول را که جويد، خشمش کم شد. پرسيدم حالا با آقاي زارع چه کار داري؟
گفت: من ديگه نمي توانم اينجا رو تحمل کنم، من بايد تسويه کنم و به خانه برگردم. کم کم مشکلاتش را از زير زبانش با لبخند کشيدم. به او گفتم: شما مي تواني هر موقع خواستي برگردي. اما مطمئن باش هيچ جاي دنيا بهتر از اين جا نيست، چون اينجا مي تواني راحت به خدا و مردم خدمت کني. خلاصه قانعش کردم که هدف کسي که به جبهه مي آيد بايد رضاي خدا باشد نه ماديات. بعد از ناهار با تعجب از من پرسيد شما آقاي زارع هستيد؟
حاج مهدي با حسي بين شوق و حسرت مي گفت: «خوش بحالش چند ماه بعد شهيد شد.»
🌹🍃🌹🍃
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
#روایت_شهدا
🔵والفجر 1 بود. من فرمانده دسته بودم، جلیل فرمانده گردان. موقعیت عجیبی داشتیم.
بیشتر نیروهای گردان مجروح بودند، همه را در یک سنگر تانک جا داده بودیم. عراقی ها با نارنجک و آتش تیربار جلو می آمدند، مثل نقل بر سر ما تیر می بارید. کسی جرأت بلند کردن سر را هم نداشت، چه رسد به اینکه بخواهد نیم خیز شود یا بایستد.
در همین زمان جلیل را دیدم، تمام قامت روبروی عراقی ها ایستاده بود. با چشم خودم، تیر هایی را که از کنار دست و سرش، حتی از بین زانوهایش عبور می کرد را می دیدم، اما جلیل ایستاده بود و خم به ابرو نمی آورد. داشت منطقه را کنترل می کرد تا راهی برای مقابله با دشمن پیدا کند.
سمت: فرمانده گردان فجر- لشکر 33 المهدی(عج)
#شهید جلیل اسلامی (آریانژاد).
#شهدای_فارس
#سالروزشهادت
🌱🌹🌱🌹🌱
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
8.97M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
👌 این روایتگری زیبا رو از دست ندید .
رزمنده ای که شرمنده ی #حاج_حسین_خرازی شد ... 💔
🍃🌷🍃🌷
⭐️یادی از سردار شهید حاج مهدی زارع⭐️
🌹آمده بود شیراز. خبر دادند حاج مهدي در جاده مرودشت با تانكري تصادف كرده. سريع خودم را به منزل ايشان رساندم. ديدم سرش باند پيچي شده و دارد مي خندد. گفتم حاجي چي شد؟
گفت: «در جاده مي رفتيم، كه ديدم تانكري با حالت غير معمول به سمت ما مي آيد، گويي راننده خواب بود برای من هم راه فراری نبود. يك لحظه به خدا گفتم: خدايا اگر من اينجا كشته شوم، روز قيامت شكايت مي كنم، چون حق من شهيد شدن در جبهه هاي حق عليه باطل است، نه مرگ این جوری.»
سكوت كرد و دوباره ادامه داد: « يك دفعه ديدم تانكر به حال عادي برگشت، اما من تعادل ماشين را از دست دادم، و ماشين از جاده خارج و واژگون شد. به خودم كه آمدم ديدم با اينكه ماشين له شده، خوشبختانه به كسي آسيب نرسيده.»
🌹🍃🌹🍃
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
🔰در منطقه که بودیم، احمد همیشه برنامه هایش را طوری تنظیم می کرد که به نماز اول وقتش آسیبی نرسد.
احمد سیره خاصی داشت، بی ملاحظه جا و مکان و این که کار دارد یا بیکار است تا وقت اذان می شد، بلند می شد و شروع می کرد به اذان گفتن. حتی در میدان نبرد و زیر باران تیر ها و خمپاره ها.
یک روز احمد تا بلند شد اذان بگوید، شهید صفدر شهبازی پیش دستی کرد و شروع کرد به اذان گفتن. اذان که تمام شد، احمد به صفدر گفت: «صفدر گردنبند قیامت را نصیب خود کردی!»
🔰در تلاوت قرآن نیز آداب خاص خود را داشت. قبل از قرأت، قرآن را در دست می گرفت و مرتب این جمله را تکرار می کرد «هذا کلامُ ربی» [ این کلام پروردگارم است] آنقدر این جمله را تکرار می کرد که اشک از دو دیده اش جاری می شد و حال قرآئت قرآن پیدا می کرد. آن وقت با احترام قرآن را باز می کرد و شروع می کرد به تلاوت. همیشه می گفت: «قرآن کلام پروردگار است آیا می شود همین طوری و بی مقدمه آن را تلاوت نمود!»
#شهید احمد رضوانی زاده
#شهدای_فارس
#سالروزشهادت
🌱🌹🌱🌹🌱
#
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
یادی از سردار شهید حاج مهدی زارع
صبح جمعه بود. براي شركت در دعاي ندبه مي رفتم كه حاج مهدي را در راه ديدم. دست بچه كوچكش را گرفته بود و به سمت محل برگزاري دعا مي آمد. با هم همراه شديم. دعا خيلي معمولي و ساده برگزار شد، اما حاج مهدي خيلي منقلب شده و همچون باران بهاري اشک مي ريخت. غير مستقيم از ايشان علت اين حالش را پرسيدم.
گفت: «دعاي ندبه كه خوانده مي شد، من كربلا بودم و از آنجا مي آمدم. وقتي مداح مي خواند، «اين طالب بدم المقتول بكربلا» واقعاً مي فهميدم معني اين جمله چيست.» و آن را به چشم می دیدم
🌹🍃🌹🍃
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
9.7M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
# تصاویر تکاندهنده از بمباران شیمیایی حلبچه
در ۲۵ اسفند ۱۳۶۶ توسط حکومت بعث عراق صورت گرفت.
این بمباران بخشی از عملیات گستردهای بهنام عملیات انفال بود که بر ضد ساکنان مناطق کردنشین عراق انجام گرفت.
در پی عملیات والفجر ۱۰ توسط ایران و تصرف بخشهایی از کردستان عراق در اواخر سال ۱۳۶۶ که منجر به استقبال مردم این مناطق از نیروهای ایرانی شد، صدام حسین به پسرعمویش علی حسن المجید معروف به علی شیمیایی، دستور بمباران شیمیایی این مناطق را داد.
در پی این حمله جنایتکارانه، بیش از پنج هزار تن از مردم بیگناه حلبچه جان باختند و شمار کثیری افراد آسیب دیده شیمیایی بر جای ماند - آنها تا سالیان دراز با عوارض ناشی از سموم شیمیایی زندگی سختی را گذراندند.
#حلبچه
#بمباران_شیمیایی
52.22M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
همراه با رزمندگان سپاه اسلام در آزادسازی مهران
ما دریافتیم كه خداوند همهی این مسیر، ما را برای دیدن این كشاورز دلباخته بدینجا كشانده است تا در چهرهی او بسیج را بنگریم و از وجود او پی به آن واقعهی عظیمی ببریم كه در جریان است، همان واقعهای كه به اقامهی قسط و عدل در سراسر جهان منجر خواهد شد. آقای ملازاده میدانست كه برای تغییر دادن جهان راهی جز این وجود ندارد، و برای قدم گذاشتن در این راه نیز باید بر ترس از مرگ غلبه كرد. میگفت: «آن كه از مرگ میترسد اتكالش به ماده است. كسی كه بر خدا توكل دارد ترسی از مرگ ندارد.»
ناب ترین مستندهای دفاع مقدس را در اینجا ببینید...