eitaa logo
✳️حافظان امنیت ✳️
1.4هزار دنبال‌کننده
70هزار عکس
11.5هزار ویدیو
178 فایل
مطالب شهدا و اخبار روز #خادم_امام_رضا #خادم_شهدا #راوی_برتر_جنگ #بختیاری جامونده از غافله #ایثار و #شهادت #جانباز_شیمیایی #فارغ_تحصیل_دانشگاه_شهدا #جزیره_مجنون #فعال #فرهنگی #اجتماعی #سیاسی https://eitaa.com/kakamartyr3
مشاهده در ایتا
دانلود
📚 کتاب: "راز درخت کاج" ⚪️ خاطرات مادر شهید زینب کمایی 🔺دخترک جنگ زده که پس از تجاوز ارتش صدام به خاک خوزستان، مجبور به ترک دیار خود (آبادان) شده و به اتفاق خانواده در شاهین شهر اصفهان سکنی گزیدند. او در دوران در پشت جبهه به فعالیت های مذهبی می پرداخت و با بالابردن معلومات دینی و سیاسی خود (مطالعه کتاب های شهید مطهری و . . . ) با گروهک های ضدانقلاب، مانند: کمونیست ها و مجاهدین خلق به مقابله می پرداخت، از اینرو مورد غضب آنها واقع شده و در آخرین نماز مغرب سال 60، در راه بازگشت به خانه، توسط منافقین به شهادت می رسد. پیکر نوجوان شهید، چند روز بعد همراه با شهدای عملیات فتح المبین در اصفهان بطرز باشکوهی تشییع و در گلستان شهدا بخاک سپرده می شود این دختر مؤمن با ورود به سن تکلیف، چادر بر سر نمود و راه جهاد با نفس را در پیش گرفت. با آنکه لاغر و نحیف بود ولی در آن گرمای طاقت فرسا روزه‌هایش را می گرفت💫 نماز شبش ترک نمی شد🌷 زینب در دفتر خودسازی‌اش جدولی کشیده بود که ۲۰ مورد داشت: از نماز سر موقع، همیشه با وضو بودن، خواندن نماز غفیله و ... که همه را انجام می داد.🕊🕊🕊 او مشتاق پرواز بود و همیشه غسل شهادت می کرد، گویا از قفس تن رها شده بود و حیات جاودان را در جایی دیگر می جست🌱🌱
💦 🌷"کارتان بسیار زیبا و تکان دهنده است، این تصمیمی که شما گرفتید، اراده ای بسیار قوی و ایمانی محکم می خواهد، الحمدالله با این کارتان نشان می دهید که در تاریخ مبارزات، بی نظیر هستید، اما جنگ است و اسارت و محاصره و این چیزها را به دنبال دارد، ممکن است حتی چند روزی در مکانی قرار گیرید که از آب و غذا خبری نباشد." 🌷اما بچه ها به هیچ وجه نمی خواستند از تصمیم شان عقب نشینی کنند به همین جهت منتظر شروع عملیات بودند. یکی دو ساعت دیگر عملیات شروع می شد. نام عملیات هم کربلای یک در جبهه ی مهران بود. قبل از شروع عملیات بچه ها واقعاً به تزکیه روح مشغول بودند، هر کدام به گونه ای با خدا گفتگو راز نیاز می کردند.... 🌷....یکی با قرائت قرآن، دیگری با صلوات و دیگری با دعا و نيايش. و آن چه در آن لحظه زیبا و بهشتی به نظر می رسید، حضور یک جرقه ی نورانی در دل هایمان بود. اصلاً شک و تردیدی در اراده و تصمیم بچه ها وجود نداشت، انگار بیعتی دوباره و این بار از همیشه قوی تر و روشن تر با خدا و یارانش داشتند و بی تابی و انتظار بیش از حدشان نشان می داد که منتظر آن لحظه ی ناب و عرفانی هستند. لحظه ای که همه فکر می کردند با این کار تمام تاریکی کینه از دل شان بیرون می ریزد. 🌷همه سر جای خود مستقر بودند، آرام و در سکوت مطلق. سکوتی که بوی حضور می داد، حضور فضایی آکنده از معنویت. تمام کارهایی که باید صورت می گرفت قبلاً بچه ها خودشان با هم هماهنگ کرده بودند و حالا نشسته بودند که رمز عملیات اعلام شود.... 🌷اولین بار که رمز عملیات خوانده شد، دست بچه ها رفت روی قمقمه های آب. قمقمه را بیرون آورده و سر آن را باز کردند، بعد کم کم قمقمه را سرازیر کردند و تمام آب را از قمقمه، روی زمین ریختند این کار حتى یک دقیقه هم زمان نگرفت، حالا همه آماده بودند تا یک واقعیت بزرگ تاریخی را که در صدر اسلام به وقوع پیوسته بود، بار دیگر عینیت ببخشند. 🌷رمز عملیات بهانه ای بود برای اجرای این کار و این بار با تمام وجود منتظر بودند تا برای بار آخر رمز عملیات اعلام شود تا با تمام وجود به دشمنان نور و روشنی هجوم بیاورند و این هم به وقوع پیوست و رمز عملیات برای بار اخر اعلام شد ...... 🌷یا ابوالفضل العباس راوی: حاج مجید قانعی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
در نوزدهم شهریـور سال ۱۳۳۹ در روستای چورڪوچان شهرستان آستانه اشرفیه چشم به جهـان گشـود. تحصیلات دوران ابتدایی، راهنمایی و متوسطه را در زادگاهش پشت سر نهاد و درسال 1358موفق به اخذ دیپلم شد و پس از آن لباس مقدس سربازی را به تن کرد و در خنثی کردن توطئه‌های نوڪران و جیره خواران استکبارجهانی در منطقه گنبد، حضوری دلاورانه داشت. باشـروع جنگ تحمیلی و از روزی که گام در جبهه‌های حق علیه باطل نهاد هرگز تسویه حساب نگرفت و دنبالش هم نرفت، در زمان حضورش در جبهه‌ها همیشه تلاش داشت در عملیات‌ها شرکت ڪند او با تلاش بی وقفه‌اش در عملیات‌های افتخارآفرین و غرورآمیز طریق‌القدس، فتح‌المبین، بیت‌المقدس، فتح خرمشهر، رمضان، مسلم ابن عقیل، محرم، والفجر 4، والفجر 6، هورالعظیم، قدس، بدر، والفجر 8، ڪربلای 2، ڪربلای 5 و نصر 4 حضور پیداکرد و مسئولیت‌های خود را در جبهه از فرماندهی دسته آغاز کرد و پس از گروهان و گردان، با رشادت و مدیریتی که ازخود نشان داده بود به فرماندهی تیپ دوم محـرم و معاونت فرماندهی لشکرقدس گیلان برگزیده شد. وی که در فراق دوستانش بخصـوص برادران شهیـدش حسین و رضا هماره می‌سـوخت و در دل و بر لب آرزوی شهـادت داشت، سرانجام پس از سال‌ها حضور مستمر و مداوم در جبهه‌هاے جنگ و مجاهدت در دو جبهه جهاد اصغر و جهاد اکبر، در ششم تیرماه 1366 در عملیات نصر4 (فتح ماووت عراق) شهد شهادت را نوشید.
🌷نهم تیرماه ۶۵ - 🌴مداح دلسوخته، ذاکر اهل بیت و کادر اطلاعات و عملیات لشگر ۱۰ حضرت سیدالشهدا {ع} 💠مزار: گلزار شهدای بهشت زهرا {س} ق ۵۳/ ر ۱۶۴/ ش ۷ بخشی از شهید: ✍️مسئولیتمان بسیار سنگین است مسئولیتی که در قبال اسلام و قرآن داریم مسئولیتی که در قبال خانواده شهدا، شهدای عزیز شهدایی که از جان و مالشان گذشتند تا اسلام بماند واللّه این دنیا مزرعه آخرت است واللّه در آن دنیا از شما سؤال می کنند آن موقع که اسلام به خون نیاز داشت چرا رفتی توی خانه ات نشستی ؟ اگر نماز خوانی، نمازت ارزش ندارد اگر بتوانی جبهه بروی و نروی...
راه تو می‌طلبد مرد کیست ؟ تیرماه ۱۳۶۵ ، قلاویزان 📷 عکاس : سیدمسعود شجاعی طباطبایی
🚇متروی تهران ایستگاهی دارد به نام 🔹جوانمرد قصاب مردی بود در زمان علی بن ابیطالب‌ معروف به مروت 🔹اما در دهه ۵۰ و۶۰ قصاب دیگری هم بود. به او میگفتند: عبدالحسین، چه خبر از وضع کسب و کار؟ می گفت: الحمدلله، ما که راضی هستیم، خدا از ما راضی باشه! 🔹کسی دو کفه ترازوی عبدالحسین را مساوی ندیده بود، گوشت مشتری همیشه سنگینتر بود. اگر مشتری مبلغ کمی گوشت میخواست، عبدالحسین دریغ نمیکرد. میگفت: برای هر مقدار پول، سنگ ترازو هست 🔹اگر میدانست مشتری فقیر است، نمیگذاشت بجز سلام و احوالپرسی چیزی بگوید. گوشت را می‌پیچید توی کاغذ و میداد دستش.‌ کسی که وضع مالی خوبی نداشت یا عائله زیادی داشت را دوبرابرِ پول مشتری،گوشت می داد. 🔹گاهی برای این که بقیه مشتری ها متوجه نشوند، وانمود میکرد که پول گرفته،گاهی پول را میگرفت و دستش را می برد سمت دخل و دوباره همان پول رامیداد به مشتری و میگفت:بفرما مابقی پولت 🔹عزت نفس مشتریِ نیازمند رانمی شکست!این جوانمرد در عملیات فتح المبین با ۱۲ گلوله به شهادت رسید نمونه‌ی دیگری از همان''جوانمرد قصاب''بود...
💠 تحولاتی که این روزها در کره زمین روی می دهد نوید عصر دیگری را می دهد که در آن ابوالهول از اریکه قدرت به زیر خواهد افتاد و غرب از هم فرو خواهد پاشید و تمدنی دیگر ، نه از شرق و نه از غرب ، که از خاورمیانه بر خواهد خاست. 🖋‌منبع: مقاله ايمان منجی جهان فردا
🌷 ۱۳ تیر ۱۳۶۵ از یاران وهمراهان و قائم مقام همسر شهید دستواره:👇 وقتی به خانه می رسید، گویی جنگ را می گذاشت پشت در و می آمد تو. دیگر یک رزمنده نبود. یک همسر خوب بود برای من و یک پدر خوب برای مهدی. با هم خیلی مهربان بودیم و علاقه ای قلبی به هم داشتیم. اغلب اوقات که می رسید خانه، خسته بود و درب و داغان. چرا که مستقیم از کوران عملیات و به خاک و خون غلتیدن بهترین یاران خود باز می گشت. با این حال سعی می کرد به بهترین شکل وظیفه سرپرستی اش را نسبت به خانه صورت دهد. به محض ورود می پرسید؛ کم و کسری چی دارید؛ مریض که نیستید؛ چیزی نمی خواهید؟ بعد آستین بالا می زد و پا به پای من در آشپزخانه کار می کرد، غذا می پخت. ظرف می شست. حتی لباسهایش را نمی گذاشت من بشویم. می گفت لباسهای کثیف من خیلی سنگین است؛ تو نمی توانی چنگ بزنی. بعضی وقتها فرصت شستن نداشت. زود بر می گشت. با این حال موقع رفتن مرا مدیون می کرد که دست به لباسها نزنم. در کمترین فرصتی که به دست می آورد، ما را می برد گردش
⚘ ✿🌺࿐ྀུ༅𖠇༅➼‌══┅── ۱۳ تیر ۱۳۶۵ عملیات سالروز شهادت قائم‌مقام بلندآوازه‌ی محمدرسول‌اللهﷺ دست راست تمام فرماندهان لشکر سردار دلاور و عاشورایی سپاه اسلام 🌺 ولادت: ۱۸ اسفند ۱۳۳۸، تهران، حوالی میدان شوش زندگی در محله‌ای فقیرنشین ادامه‌ی تحصیل تا پایان مقطع راهنمایی در سال ۵۲ ترک تحصیل به علّت فقر و شرایط سخت زندگی مشغول به کار در یک کارگاه خیاطی در بازار تهران بازگشت به ادامه‌ی تحصیل پس از یک سال دوری و ورود به مقطع دبیرستان سال ۵۳ دوستی نزدیک با نصرت‌الله قریب، رضا چراغی و محمّد پوراحمد شرکت در تظاهرات و اجتماعات علیه رژیم شاهنشاهی در سال ۵۶ اخذ مدرک دیپلم در رشته‌ی اقتصاد در خرداد ۵۷ بازداشت روز ۴ آبان ۵۷ و آزادی با اخذ تعهد مشارکت در تسخیر پادگان‌ها و مراکز نظامی در آستانه‌ی پیروزی انقلاب و پس از آن راه‌اندازی کمیته‌ی حفاظت شهری با بچه‌محل‌ها ورود به سپاه در ۴ آبان ۱۳۵۸ و ادامه‌ی خدمت در گردان چهار سپاه در پادگان ولیعصر تهران انتقال به مرکز سفارت آمریکا جهت حفاظت در آبان ۵۸ انتقال به غرب کشور در تاریخ ۷ دی ماه ۵۸ جهت مقابله با فعالیت‌های ضدانقلاب اقامت سه ماهه در روانسر جهت حفاظت از سپاه شهر اعزام به شهر پاوه و آشنایی با سردار شرکت در عملیات باینگان در ۲۸ اردیبهشت ۵۹ به فرماندهی سردار شهید ناصر کاظمی اعزام به شهر مریوان به همراه سردار در تابستان ۵۹ اعزام به جبهه‌ی سرپل ذهاب در مهر ۵۹ به همراه سرداران: شهید رضا چراغی و شهید حسن زمانی و همچنین گیلان‌غرب بازگشت به مریوان در اواخر زمستان ۱۳۵۹ انتصاب به عنوان فرمانده‌ی پاسگاه شهدا توسط شرکت در عملیات کاوه‌زهرا و مجروحیت شدید و بستر‌شدن ۷ ماهه مجددأ بازگشت به غرب و عزیمت به جنوب جهت تشکیل تیپ۲۷محمدرسول‌الله انتصاب به عنوان مسئول واحد پرسنلی تیپ۲۷ توسط حضور موفق و مؤثر در عملیات فتح‌المبین و الی‌ییت‌المقدس در فروردین، اردیبهشت و خرداد۱۳۶۱ عزیمت به مأموریت لبنان در خرداد و تیر ۱۳۶۱ در کنار سرداران احمد متوسلیان و حاج ابراهیم همّت شرکت در عملیات عظیم رمضان در تیر ۱۳۶۱ حضور در عملیات مسلم‌ابن‌عقیل در نهم مهر ۱۳۶۱ و مسئولیت محور عملیاتی حضور در عملیات‌ والفجر مقدماتی در بهمن ۱۳۶۱ و مسئولیت فرماندهی تیپ سوم ابوذر به دستور سردار ازدواج در اسفند سال ۱۳۶۱ عزیمت به غرب کشور - اسلام‌آباد غرب در بهار سال ۱۳۶۲ شرکت در عملیات‌های والفجر۲ و والفجر۳ در تابستان ۱۳۶۲ شرکت فعال و حضور موفق در عملیات والفجر۴ در مهر و آبان ۱۳۶۲ در منطقه‌ی عمومی مریوان عزیمت به جنوب و شرکت در عملیات سرنوشت‌ساز خیبر در اسفند ۱۳۶۲ انتصاب به قائم‌مقامی لشکر۲۷ به دستور سردار در فروردین ۱۳۶۳ به دنیا آمدن اولین فرزند به نام سیّدمهدی در ۲۱ فروردین ۱۳۶۳ سفر به مکّه و زیارت خانه‌ی خدا در پاییز سال ۶۳ شرکت در عملیات بدر در اسفند سال ۱۳۶۳ و مجروحیت در این عملیات انتصاب مجدد به جانشینی در پی انتخاب سردار حاج محمّد کوثری به عنوان فرمانده‌ی جدید لشکر پس از شهادت عباس کریمی شرکت فعال و حضور موفق در عملیات بسیاربزرگ والفجر۸ شهادت برادر کوچک ایشان سیّدحسین دستواره در تیر ۱۳۶۵ : ۱۲ تیر ۱۳۶۵، عملیات کربلای۱ در منطقه‌ی مهران با اصابت ترکش‌های خمپاره ۱۲۰