راست میگفت ....
#آقا_مهدی_باکری رو میگم!
میفرمود: پاسدار به کسی میگن که:
کار کنه،
بجنگه،
خسته نشه،
اونقدر نخوابه ....
تا خود به خود خوابش ببره ....
چقدر فاصله داریم باهاتون ....
رفتگر محله چهرهاش را پوشانده بود. معلوم بود همان مرد همیشگی نیست. جلو رفت و سلام داد و فهمید شهردار شهر است! قصه این بود که زن رفتگر محله مریض شده بود. به او مرخصی نمیدادند. میگفتند جایگزین ندارند. رفتگر مستقیم رفته بود پیش شهردار...
#آقا_مهدی_باکری خودش جای رفتگر آمده بود سر کار
سال پنجاه و دو تازه دانشجو شده بودم.
تقسیممان که کردند، افتادم خوابگاه شمس تبریزی....
آب و هوای تبریز به من نساخت، بد جوری مریض شدم.
افتاده بودم گوشه ی خوابگاه ...
یکی از بچه ها برایم سوپ درست می کرد و از من مراقبت می کرد.
هم اتاقیم نبود. خوب نمی شناختمش.
اسمش را که از بچه ها پرسیدم،
گفتند: مهدی باکری
هدیه به روح #آقا_مهدی_باکری صلوات