#خاطرات_شهدا
💠در هدایت عملیات بسیار شجاع بود و هوش بالایی داشت. سختترین پاتکهای دشمن را با آرامش و خلاقیت دفع میکرد. در جریان عملیات کربلای ۱، شبی که گردان ما به خط زد و اهداف خود را به دست آورد، هنگام صبح دیدیم که نیروهای دشمن با تانکهایشان در نزدیکی ما قرار گرفتهاند، به گونهای که حتی صدای صحبت کردن آنها را هم به وضوح میشنیدیم. هیچ کس نمیدانست چکار باید کرد.
💠ناگهان دیدم شهید حاجابوالقاسم که آن زمان معاون گردان بود، فریاد میزند: «تیربارچی»! از جایم پریدم و گفتم: «بله» گفت: «این قسمت خاکریز ـ با دست به قسمتی از خاکریز دوجداره که باز بود اشاره کرد ـ یک خط آتش ببند تا بچههای آر. پی. جی زن گردان ما بتوانند بروند پشت آن یکی خاکریز».
💠من هم بلافاصله شروع به تیراندازی به طرف آن قسمت کردم و در آنجا یک دیوار آتش ایجاد نمودم. جواد، همراه چند آر. پی. جی زن به آن «طرف خاکریز رفتند و چند موشک به سمت تانکهای عراقی و نیروهای پشت آن شلیک کردند. آه و نالهٔ بعثیها به وضوح به گوش میرسید. آنها به شدت گیج شده بودند، به طوری که اصلاً نمیدانستند از کدام طرف باید فرار کنند.
#سردارشهید_جواد_حاجابوالقاسم🌷
#سالروز_شهادت