eitaa logo
✳️حافظان امنیت ✳️
1.4هزار دنبال‌کننده
71.2هزار عکس
12هزار ویدیو
183 فایل
مطالب شهدا و اخبار روز #خادم_امام_رضا #خادم_شهدا #راوی_برتر_جنگ #بختیاری جامونده از غافله #ایثار و #شهادت #جانباز_شیمیایی #فارغ_تحصیل_دانشگاه_شهدا #جزیره_مجنون #فعال #فرهنگی #اجتماعی #سیاسی https://eitaa.com/kakamartyr3
مشاهده در ایتا
دانلود
در عملیات خیبر دیدمش که داشت نماز می خوند همین طور اشک می ریخت و با خدا حرف می زد... دستهاش رو بالا گرفته بود و از خدا می خواست بشه بچه ها بهش گفتند: سید! ما توی جنگ به تو نیاز داریم ولی تو مرتب دعا می کنی شهید بشی! گفت: دیگه بسه من چهل ماه توی جبهه موندم شما هم مثل من چهل ماه بمونید بعد برید؛ برای من دیگه بسه، باید برم.
💠بزن بهادری که پا برهنه می جنگید.! ●می‌گفتیم چرا پابرهنه می‌ری؟ می‌گفت راحت‌ترم، اما واقعاً چیز دیگری را می‌دید که ما نمی‌دیدیم. چه دیده بود که ما نمی‌دیدیم؟ افسوس سال‌های از دست رفته را می‌خورد و همیشه خود را سرزنش می‌کرد. شب‌ها با پای برهنه در بیابان پر از خار پرسه می‌زد. زمزمه‌ها و فریادهای شبانه او آشناترین صدا برای نزدیکانش بود. اندک‌اندک برهنگی پا برایش عادت شد تا جایی که به شهرت یافت. ●سیدحمید را نه من، نه هیچ‌کس دیگر نمی‌شناسد. ما یک چیز ظاهری ازش دیده بودیم. در باطن نمی‌شناختیمش. او کسی بود که جنگ به برکت او و امثال او پیروز شد. تنها رزمنده‌ای که می‌توانم قسم بخورم که تک بود. هرجا حمله بود او را می‌دیدی. بعضی وقت‌ها از دوستانش می‌شنیدم که فرماندهان از دستش ناراحت می‌شدند که چرا ول می‌کند و می‌رود. سید گفته بود من نمی‌توانم یک‌جا بایستم. ●روزهای اول به سید خیلی سخت می‌گرفتند. بعد دیدند نمی‌شود مهارش کرد، آزادش گذاشتند. روحش نمی‌توانست آرام بگیرد. ✍️راوی: عبدالحسین سالمی