بلای عشق را
جز عاشقِ شیدا نمیداند
بہ دریا رفتہ میداند ،
مصیبتهـای طوفان را . . .
#تكاور_نيروی_دريايی
#پاسـدار_مدافع_حـرم
#شهـید_امیر_سیـاوشی
#همسرانه
بعد از تـو دلم ؛
به یک ضرب المثل خوش است
دیدار به قیـــــــــامت . . .
#پاسـدار_مدافع_حرم
#شهـید_امیر_سیاوشی
🕊یادبود چهارمین سالگرد شهادت
مدافع حرم #شهید_امیر_سیاوشی 🌷
🎙سخنران : حجت الاسلام سیاوشی
🎤 مداح : حاج حسین یعقوبیان
📆زمان : جمعه ، ۲۹ آذر ماه ۹۸
از ساعت ۱۵ الی ۱۶:۳۰
📌 مکان: چیذر ، امامزاده علی اکبر (ع)
#ستارههای_زینبی
💠زمانی که در دمشق بودیم نیروهای فاتحین به شوخی به امیر می گفتند: محاسنت را کوتاه کن اگر دست داعش اسیر شوی محاسنت را می گیرند سرت را می برند...
💠شهیدسیاوشی می گفت: این اشک ها و گریه هایی که برای امامحسین(ع) کرده ام، به محاسنم ریخته شده است.
💠من محاسنم را نمی زنم و خود ارباب نمی گذارد، این سر من دست داعشی ها بیافتد.
#شهید_امیر_سیاوشی🌷
#سالروز_شهادت
#خاطرات_شهدا
🔰ساعت تقریبا، پنج ونیم یا شش صبح بود که هوا روشن شده بود. یک کیلومتر، دو کیلومتر پیاده رفتیم تا رسیدیم به اونجایی که بچهها در حال درگیری بودند، تپه تپه بود.
🔰یک تپه مثلا بالاش یک خونه بود، و در کنار اون چندین تپه دیگه وجود داشت همین جوری این خونه رو بگیر پاکسازی کن، این یکی رو بگیر، اون یکی رو بگیر. رفتیم جلو و دونه دونه خونه هارو پاکسازی کردیم.
🔰حالا خواست خدا بود، چی بود، با اون همه خستگی، با اون همه داستان. رفتیم هفت کیلومتر جلو.رسیدیم به شهر خانطومان یکی از گروههای عراقی که همرزم ما بودند، اونجا از صبح درگیر بودند.
🔰تعدادی برگشته بودند. یک تعداد درگیری هنوز تو #شهر سر و صدا میاومد. ما هم زدیم تو اون شهر. حدود سی، سی و پنج نفر زدیم تو اون شهر؛شهر رو گرفتیم. رفتیم بالاتر.
🔰یک شهر کوچکتر از اون بود اون شهر رو هم گرفتیم. رسیدیم به صد متری هدف یکدفعه یک بارون آتیشی از روبرومون شروع شد که ما حتی نفهمیدیم از کجا داریم میخوریم ؛از چپمون داریم میخوریم؛از راستمون داریم میخوریم.
🔰بالاخره هر کسی یکجا پناه گرفتیک سریها، امیر و دو سه نفر دیگر سمت چپشون دیوار بود سمت راستشون خونه ما هنوز موقعیتمون را پیدا نکرده بودیم که از کجا داریم تیر میخوریم.
🔰من که داشتم چپ و راست میدویدم. برگشتم یه ذره عقبتر. تو دهنه یک مغازه ایستادم. امیر هم پشت یک ماشینیبود. فکر کنم پناه گرفته بود. دوید اومد پیش من
تا اومد سمت من که گفت میلاد چی شده؟پاش تیر خورد
🔰امیر خورد زمین. گفتم چی شده؟ گفت: تیر خوردم. شروع کرد لی لی کردن به سمت بچهها بیاد کمک کنه. چون تیربار هم دستش بود و آتیش سنگینی هم رو سر داعشی ها داشت میریخت ، تک تیر اندازهای اونا زدنش،تک تیر اندازها با قناسه زدنش ...
امیرهمونجاآسمانیشد....
#شهید_امیر_سیاوشی🌷
#سالروز_شهادت
تازه داماد بود و قرار بود
مراسم عروسیاش برگزار شود
خودش در سـوریه بود؛
به خانواده گفت:
کارت مراسم را پخش کنند ...
وعده داد که خودش را میرساند!
خانواده هم کارتهای عروسیاش را
پخش کردند. راست می گفت؛
خودش را رساند, اما چگونه ...!
#پاسدار_مدافع_حرم
#شهید_امیر_سیاوشی
پشت چشمان تو شهریس
پراز ویرانے
هر ڪسے #چشم تو را دید
دلش ویران شد
ڪافر آمدڪہ ڪمے
ڪفربگوید ازتو
یڪ نظرڪرد بہ چشمان تو
با ایمان شد!!!
#شهید_امیر_سیاوشی
#صبحتون_شهدایی🌷
╭─┅═ঊঈ🌷ঊঈ═┅─╮
╰─┅═ঊঈ🌷ঊঈ═┅─╯
تازه داماد بود و قرار بود
مراسم عروسیاش برگزار شود
خودش در سـوریه بود؛
به خانواده گفت:
کارت مراسم را پخش کنند ...
وعده داد که خودش را میرساند!
خانواده هم کارتهای عروسیاش را
پخش کردند. راست می گفت؛
خودش را رساند, اما چگونه ...!
#پاسدار_مدافع_حرم
#شهید_امیر_سیاوشی🌷
╭─┅═ঊঈ🌷ঊঈ═┅─╮
╰─┅═ঊঈ🌷ঊঈ═┅─╯
نگاهــم ،
رو بہ روی تو
بلا تڪلیف میماند
ڪہ از لبخند لبریزم
از گریہ فراوان . . .
📎پ ن :خادم امام زاده و هیئت بود ..
ولی همیشہ جلوی در میایستاد
معتقد بود دربانی و خاڪی بودن
برای ائمـه لطـف بیشتـری دارد ،
میگفت هرچی برای امام حسین(ع)
کوچکتر باشی بیشتر نگاهت میڪند .
#خادم_الحسین
#پاسدار_مدافع_حرم
#شهید_امیر_سیاوشی
#سالروز_ولادت🌷
🕊🕊