.ادای دینی کوچک درازای کاری بزرگ.
آبان می آید وزنده می کند خاطره هایی را ،
که می تواند نجیب باشد وشیرین و
یا تلخ باشد وعبرت آموز؛
به اول آبان سال نودوچهار می نگرم،
پایان دهه اول محرم؛
خبری آمد،نگران کننده ،جگرسوز ودلهره آورو...
شاید ذهن های مضطرب ومتلاطم ،
هریک به چیزی می اندیشید ولی ذهن من،
اندیشه اش به کودکی بود به نام،
سیدمحمدعماد،
سیدی از تبار آل الله بارنجی نا گفتنی،
کودکی که تمام آرزو ها وخاطراتش از آخرین آغوش های گرم پدر ، فروریخت بسان برگ خزان زده درپاییزی حزن آلود که خاطرات ماتم زاده زهرا،حسین مظلوم وسربریده ی به نیزه رفته اش محزون ترش کرده بود،
وفردا سالروز ان خاطره ی غمباراست
برای محمد عماد،
اگر این یک سال به هرکسی آسان،راحت وگواراگذشت به کسانی سخت گذشت.
لحظاتی که نتوان قدروقیمتی برایش تعیین کرد.
وباگذشت زمان غبارفراموشی می گیرد ذهن ملتهب ما ،
ولی آیینه ی درخشان ذهن محمد عمادها نمایان می سازد یاد وخاطره ی انانی که از راحت خویش برای آسایش ما گذشتند .
برماست که غفلت نکنیم از میراث گرانبهای به جای مانده از کسانی که از همه هستی خویش برای هدفی والا گذشتند
نه برای نامی ونه برای نانی،
وما انان را برای رضای دل خویش مدافع حرم می نامیم.
واین مختصر ادای دینی بود کوچک برای کاربزرگ آنان.
#شهید_سید_روح_الله_عمادی
#شهید_مدافع_حرم_سوادکوه