#کرامات_شهیدان
این خیابان به نام من خواهد شد
یک روز مجیدرضا و ناصر تنها و فرهاد محرابیان، مقابل در خانه دوست همرزممان، فرهاد نشسته بودند که ادامه صحبتشان به #شهادت کشیده شد. فرهاد گفت: " قبل از شما دو نفر من شهید می شوم و این خیابان به نام من خواهد شد."
ناصر گفت: ' نه اول من شهید می شوم و اسم مرا روی این خیابان خواهی دید.'
مجید حرف او را قطع کرد و گفت:
" نخیر، مطمئن باشید که من زودتر از شما شهید می شوم و خیابان به اسم من نامگذاری خواهد شد."
پس از مدتی هر سه به شهادت رسیدند. اول از همه مجیدرضا شهید شد و بعد از او فرهاد و ناصر و سه خیابان محل به نام مبارک آنها نامگذاری و زینت داده شد...
#شهید
#شهادت
#ایثارگران
#کرامات_شهیدان
از مادرش خواست گلویش را ببوسد
محمدعلی، پدر، برادران و خواهران خود را در یک سانحه ی رانندگی از دست داده بود و در دنیا فقط مرا داشت و مادرش را...
آخرین باری که به جبهه می رفت، بسیار با نشاط بود. او در آن روز سه بار از مادرش حلالیت طلبید و از او میخواست زیر گلوی او را ببوسد. وقتی مادرش علت را پرسید به او جوابی نداد.
او در همان لحظه به من و مادرش گفت: من شما را خیلی دوست دارم ولی خدا را بیشتر از شما دوست دارم. وقتی از من حلالیت طلبید، همه چیز را دریافتم او در آخرین دیدار، مرا به صبر و نماز شب سفارش کرد.
بعد از چند روز که پیکر پاکش را به شهر آوردند ، دیدیم ترکشی درست به زیر گلویش اصابت کرده است یعنی همان محلی که از مادرش میخواست آن را ببوسد. همسر شهیدم واقعا عاشق شهادت بود.
#شهید
#شهادت