eitaa logo
✳️حافظان امنیت ✳️
1.6هزار دنبال‌کننده
79.6هزار عکس
15.3هزار ویدیو
201 فایل
مطالب شهدا و اخبار روز #خادم_امام_رضا #خادم_شهدا #راوی_برتر_جنگ #بختیاری جامونده از غافله #ایثار و #شهادت #جانباز_شیمیایی #فارغ_تحصیل_دانشگاه_شهدا #جزیره_مجنون #فعال #فرهنگی #اجتماعی #سیاسی https://eitaa.com/kakamartyr3
مشاهده در ایتا
دانلود
قمقمه‌ای که رزمندگان برای آب خوردن از آن صف می بستند !! وقتی تو جبهه ... هدایای مردمی را باز می کردیم در نایلون رو بازکردم دیدم که یک قوطی خالیه کمپوته ! که داخلش یک نامه است، نوشته بود: « برادر رزمنده سلام! من یک دانش آموز دبستانی هستم. خانم معلم گفته بود که برای کمک به رزمندگان جبهه های حق علیه باطل نفری یک کمپوت هدیه بفرستیم. با مادرم رفتم از مغازه‌ بقالی کمپوت بخرم. قیمت هر کدام از کمپوت‌ها رو پرسیدم، اما قیمت آنها خیلی گران بود، حتی کمپوت گلابی که قیمتش ۲۵ تومان بود و از همه ارزانتر بود را نمی توانستم بخرم. پول ما به اندازه‌ی سیرکردن شکم خانواده هم نیست. در راه برگشت کنار خیابان ... این قوطی خالیِ کمپوت را دیدم برداشتم و چندبار با دقت آن را شستم تا تمیزتمیز شد. حالا یک خواهش از شما برادر رزمنده دارم، هروقت که تشنه شدید با این قوطی ، آب بخورید تامن هم خوشحال بشوم و فکر کنم که توانستم به جبهه ها کمک کنم...» بچه‌ها توی سنگر ... برای خوردن آب توی این قوطی نوبت می گرفتند ! آب خوردنی‌ که همراهش ریختن چند قطره اشک بود شبتان آرام
🔹 قمقمه‌ای که رزمندگان برای آب خوردن از آن صف می بستند !! وقتی تو جبهه ... هدایای مردمی را باز می کردیم در نایلون رو بازکردم دیدم که یک قوطی خالیه کمپوته ! که داخلش یک نامه است، نوشته بود: « برادر رزمنده سلام من یک دانش آموز دبستانی هستم. خانم معلم گفته بود که برای کمک به رزمندگان جبهه های حق علیه باطل نفری یک کمپوت هدیه بفرستیم. با مادرم رفتم از مغازه‌ بقالی کمپوت بخرم. قیمت هر کدام از کمپوت‌ها رو پرسیدم، اما قیمت آنها خیلی گران بود، حتی کمپوت گلابی که قیمتش ۲۵ تومان بود و از همه ارزانتر بود را نمی توانستم بخرم. پول ما به اندازه‌ی سیرکردن شکم خانواده هم نیست. در راه برگشت کنار خیابان ... این قوطی خالیِ کمپوت را دیدم برداشتم و چندبار با دقت آن را شستم تا تمیزتمیز شد. حالا یک خواهش از شما برادر رزمنده دارم، هروقت که تشنه شدید با این قوطی ، آب بخورید تامن هم خوشحال بشوم و فکر کنم که توانستم به جبهه ها کمک کنم...» بچه‌ها توی سنگر ... برای خوردن آب توی این قوطی نوبت می گرفتند ! آب خوردنی‌ که همراهش ریختن چند قطره اشک بود ... .