⭐یادی از سردار شهید امان الله عباسی⭐
🌷با امان در کوچه ای می رفتیم، من ده سالم نشده بود، امان هم که سه سالی از من بزرگتر بود. همین طور که می رفتیم، چشمم روی زمین بود، یک دو ریالی دیدم. خوشحال آن را برداشتم و به سمت امان دویدم. گفتم: داداش نگاه کن من پول دارم!
چهره در هم کشید. گفت: «این را از کجا آوردی!»
سکه را محکم در دستم فشردم و گفت: مال خودمه، خودم پیداش کردم.
اخم کرد و گفت: «نه این مال تو نیست. از کجا پیدا کردی؟»
با دست به جلو خانه ای اشاره کردم. گفت: «داداش برو بزار سرجاش، همان جا که پیدا کردی، این سکه حرام است!»
🌹🍃🌹🍃
#_شهداےغریـب_شیـراﺯ:
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید