eitaa logo
✳️حافظان امنیت ✳️
1.4هزار دنبال‌کننده
69.4هزار عکس
11.2هزار ویدیو
177 فایل
مطالب شهدا و اخبار روز #خادم_امام_رضا #خادم_شهدا #راوی_برتر_جنگ #بختیاری جامونده از غافله #ایثار و #شهادت #جانباز_شیمیایی #فارغ_تحصیل_دانشگاه_شهدا #جزیره_مجنون #فعال #فرهنگی #اجتماعی #سیاسی https://eitaa.com/kakamartyr3
مشاهده در ایتا
دانلود
"عید قربان" روز گذشتن از همه‌ دلبستگی‌ ها به عشقِ محبوب مبارک‌باد 💠
عید قربان است ؛ ای یاران گل افشانی کنید گوسفند نفس را گیرید و قربانی کنید . . .
💠🍃💠🍃💠 صبح که می شود سایه ات را بر دلم پهن کن آفتاب رویت شگون دارد در این هنگامه ی صبح... 🌹شهید حاج محمد شالیکار🍃🍃
اسماعیل ها به قربانگاه رفته‌‌اند ؛ علایق را سَر می بُرند تا لایق وصل جانان شوند ... ِ
💠🍃💠🍃💠 علاقه زیادی به قرآن داشت و هر شب پس از نماز عشاء سوره واقعـه را تلاوت میکرد و پس از نماز صبح زیارت عاشورا و سوره حشـر را میخواند. همچنین پس از هر نماز ایت‌الکرسی تسبیحات حضرت زهرا، سه بـار سوره توحید صلوات و آیات دو و سه سوره طلاق راحتما تلاوت میکرد. تاکید ویژه‌ای به نماز شب داشت و اگر نماز شبش قضا میشد میگفت: شاید در روز گناهی مرتکب شده‌ام که برای نماز شب بیدارنشدم. 🌹شهیـد مسلـم‌ خیزاب
💠🍃💠🍃💠 تو لذتِ مکاشفه در باغ‌های مست من قفلِ زنگ ‌خورده‌ی جامانده بر دری...
💠🍃💠🍃💠 سَرِ ما در ره معشوق فَدا بود، فَدا...
🌹 🌹 فرزند : نادعلی : 🗓 1347/01/23 🗓 محل تولد : شاهرود - روستای میغان وضعیت تاهل : مجرد شغل : دانش آموز : 🗓 1365/02/29 🗓 مسئولیت : کمک آرپی جی محل : مهران عملیات : درگیری در منطقه مزار : 🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹 🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹
🌼🌼🍃🍃🌼🌼 سال ۶۴ بود که محمدحسن از جبهه مرخصی آمده بود، گفت: برای آقا علی بن‌موسی‌ الرضا (ع) تنگ شده است، گفتم: برو مشهد، گفت: بابا مرخصی‌ام کوتاه است، امام فرموده جبهه‌ها را پر کنید، ، گفتم: برو ان شاءالله خدا نصیب می‌کند، پسرم رفت طولی نکشید به ما خبر دادند بیایید پیکر محمد حسن را شناسایی کنید، به معراج شهدای اهواز رفتیم، هر چه گشتیم پیکر محمدحسن را پیدا نکردیم، به ما گفتند عذرخواهی می‌کنیم، محمدحسن اشتباهی به شده، این پدر شهید می‌فرمود: نه اشتباهی نرفته بلکه او خودش خواسته برود، ولی تا قبل از شهادت حتّی از زیارت امام رضا (ع) که همه بود، به خاطر اینکه سخن امام زمین نماند صرف نظر کرد، منتهی امام رضا او را به مشهد می‌کشاند. شادی روح و ┈••✾•🕊🌼🕊•✾••┈
مرتضی رکن آبادی، برادر شهیـد غضنفر رکن آبادی در برنامه جهان آرا : دولت ما برای اینکه راه حج باز بشود سال گذشته در عربستان امضا دادند و پذیرفتند که مقصر فاجعه منا ایرانیها بودند. ! ِ
بُریده‌ام از فاصله‌ها ببین! . . . اینبار به مسلخ آورده‌ام تمام خودم را! مُهر بزن پاےِ بندگی‌ِ نصف و نیمه‌ام ... قصد کرده‌ام از زندان رها شوم!
وقوف در عرفات ، مقدمه وقوف در مشعر است. یعنے ڪه عرفان مقدمه شهود ؛ و چون به شهود رسیدے ، مهیاے شهادت باش آنچنان ڪه اسماعیل بود ، و آنچنان ڪه حسین.. شهید سید مرتضے آوینے ِ
..شبها دل حال دیگری دارد ..سیاهی شب انگار، حافظه ..را بکار می اندازد.خاطرات ..با تاریخ و ساعت و جزییات ..دقیق به خاطر هجوم می آورند ..وای به حال آنکه شبها نمیخوابد ..و خاطره ای دارد از کسی که ..سالهاست رفته و نه میخواهد ، ، نه میتواند ، فراموشش کند.
خداوندا ؛ با تمام وجود درک كردم ، عشق واقعی تويی و عشقِ شهادت بهترين راه برای دست يافتن به اين عشق
جبهه ... نکو آزمونِ ذبح هوای نفس در مسلخ عشق بود ..! عید قربان مبارک ِ
دلاوری که شبـی اقتدا به مولا کرد قسم به عشــق ؛ که در زینبیه غوغا کرد ...
!! نمی دانم تقصیر حاج آقای مسجد بود که نماز را خیلی سریع شروع میکرد و... بچه ها مجبور بودند با سر و صورتی خیس، در حالی که بغل دستی هایشان را خیس میکردند، خود را به نماز برسانند یا... اشکال از بچه ها بود که وضو را می گذاشتند دم آخر و تند تند یا الله می گفتند و به آقا اقتدا می کردند😅 و مکبّر مجبور بود پشت سر هم یاالله بگوید😊😂 و اِنَّ الله معَ الصّابرین... بنده خدا حاج آقا☺️ ؛ هر ذکر و آیه ای بلد بود میخواند تا کسی از جماعت محروم نماند... مکبّر هم کوتاهی نکرده، چشم هایش را دوخته بود به ته سالن تا اگر کسی وارد شد به جای او یا الله بگوید و رکوع را کش بدهد😁... وقتی برای لحظاتی کسی وارد نشد، ظاهراً بنا به عادت شغلی که داشت(تاکسی) بلند گفت: یاالله نبود...؟؟؟😂 حاج آقا را بریم😊👏 نمی دانم چند نفر توی نماز زدند زیر خنده؛ ولی بیچاره حاج آقا را دیدم که شانه هایش حسابی افتاده بودند به تکان خوردن😂..
چشم باز کرد خودش را روی تخت بیمارستان دید😢 بدنش کرخت بود و چشماش خوب نمی دید😑 فکری شد که شده و حالا در بهشت😍 و هنوز حالش سر جا نیامده تا بلند نشود و تو دار و درخت های شلنگ تخته بزند و میوه های بهشتی بلمباند و تو قصر های زمردین منزل کند😇 پرستاری که به اتاق امده بود متوجه او شد🙂 اومد بالا سرش. مجروح با دیدن پرستار اول چشم تنگ کرد و بعد گفت: «تو حوری هستی❓» پرستار که خوش به حالش شده بود که خیلی زیباست😎 و هم احتمال میداد که طرف موجی شده و به حال خودش نیست ریز خنده ای کرد😊و گفت👇 «بله من حوری هستم» مجروح باتعجب گفت: «پس چرا اینقدر زشتی😝» پرستار ترش کرد و سوزن را بی هوا در باسن مبارک مجروح فرو برد💉 و نعره ی جانانه مجروح در بیمارستان پیچید🗣
🌹 🌹 نسبتی با ندارم... اما دلم به دلـشانـ بند است خون سرخشـان بد جوری پاگیرم کرده... میدانم لایق نیستم اما آرزویش را داشـتن که عیب نیست. فریاد مـــــیزنم تورا در لابلای نوشته هایم شاید انعکاسـش جواب تو باشد اما میدانم پاســـــخم را میدهی وقتی شرمنده تر از همیشه بگویم 🌹 🌹 🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹
دستِ خودم نیست! صبح که می شود؛ بی اختیار دنبالِ اتفاقاتِ خوب می گردم دنبالِ آدم هایِ خوبی که حالِ خوبم را با لبخند هایشان به روزگارم سنجاق کنم ... یک روزِ خوب، اتفاق نمی افتد، ساخته می شود !!! برخی لبخندها شور زندگی را به جان آدم می اندازند... روزمان را با شهدا آغاز کنیم.... 🌞 📎شهید مدافع وطن ❤️
🌹🕊👆🌷👆🕊🌹 🌹 🌹 ما باید مواظب امام خود ، این نجات دهنده تمام مستضعفین جهان و ریشه کن کننده تمام زورگویان دنیا باشیم و پیرو او باشیم و از او اطاعت کنیم و فرمان او را با جان و دل بپذیریم و او را تنها نگذاریم که دوباره دشمنان اسلام ، ما را به زیرسلطه خود بگیرند و تمام هستی ما را ببرند . 🕊 🕊 🌹 🌹 ✋ ✋ 🌺 🌺 🌷 🍀🌷
🌹🕊🌹🕊🌹 خلبان امید جوادی پور یکی از ۳۷ شهید سانحه هواپیمایی انتونوف نیروی هوایی سپاه است که در تاریخ ۶/۹/۸۵ در حین انتقال پاسداران به منطقه   لحظاتی پس از برخاستن از باند پروازی فرودگاه مهر اباد به دلیل بروز نقص فنی دچار سانحه شده و پس از بر خورد با زمین به همراه ۳۷ تن از سر نشینان آن به درجه رفیع شهادت نائل آمد. شهید امید جوادی پور فرزند حسن در سال ۶۳ در در خانواده ای مذهبی دیده به جهان گشود. او فرزند سوم خانواده بود. وی دوره ابتدایی راهنمایی و دبیرستان را در این شهر و با رتبه ممتاز به پایان رساند و در سال ۸۱ در _دانشگاه_امام_حسین (ع) به تحصیل پرداخت. در طول دوران تحصیل از جزء دانشجویان نمونه بود . به طوری که در جمع دانشجویان هم دوره ای خود در پرواز مستقل با هواپیما  زودتر از موعد (SOLO)شدند. . ─═इई🍃🌷🍃ईइ═─ ─═इई🍃🌷🍃ईइ═─