🌷 فاصله محل کارش تا خانه زیاد بود ولی آن روز واقعا دیر کرده بود. بالاخره مجبور شدم به بقیه ناهار بدهم. خودم چیزی نخوردم و منتظرش نشستم.
یک ساعت بعد خسته وگرسنه از راه رسید. پوست صورت اش از گرمای تابستان قرمز شده بود. پرسیدم : کجا بودی تا الآن ؟
🌷آبی به سر و صورت اش زد و نشست جلوی پنکه :
داشتم می آمدم فقیری جلوم دست دراز کرد . از چشم هاش خجالت کشیدم. هر چی داشتم دادم بهش. چیزی برای کرایه تاکسی نموند . من هم مجبور شدم پیاده بیام خونه !
راوی همسر شهید
#شهید_محمد_موسوی_ایرایی
#آشنایی_با_شهدا
🍃نمی دانم به حرمت صبر در برابر از دست دادن خواهر و برادر کوچک تر از خودت بود، یا پیشی گرفتن در #سلام برای همه، از کوچک و بزرگ! شاید هم به حرمت تکریم بزرگترانت که با هر بار دیدنشان #دست_بوسشان بودی!
🍃نماز اول وقتت که جای خود دارد و دعای رزق #شهادتت در سجده. هر کدام می تواند عامل این معجزه باشد که پیکر پاکت، نزدیک به #شصت_روز زیر آفتاب سوزان بماند، اما دشمن سالم پیدایت کند در حالی که طاقباز دراز کشیده و دستی را زیر سر قرار داده ای! انگارکه مشغول استراحتی🥺
🍃داعش است دیگر! چطور می تواند تو را که جسم بی جانت معجزه وار #سالم مانده تحویل دهد؟ یا رهایت کند؟ تو را که یک #شیعه هستی و مسلمان واقعی. تو را که مظهر پاکی هستی #علی جان. اما به زعم آنان یک کافر! که به شهادتت رسانده اند تا پاداش از خدا بگیرند😒
🍃تحویلت نمی دهند و زود سر و ته این #معجزه_الهی را هم می آورند تا مبادا مُنافاتش را با تعاریفی که از کفر شیعیان داده اند بر نیروهایشان آشکار شود. باید این خبر را درز بگیرند که پیکری زیر #آفتاب_سوزان در بیابانی که پر از کرکس است و کفتار، نه آفتاب سوخته شده نه خوراک درنده و چرنده! حتی دریغ از خطی از #کبودی! تا دستان گناه آلودشان بر ملا نشود.
🍃نمی دانم در آن بیابان سوزان چه کسی پَر چادر یا پر َعبایش را بر سرت گسترد؟ اما می دانم بی شک کسی #مراقبت بوده تا حقانیت راهی را که رفته ای آشکار سازد💔
🍃چنان فاصله زندگی تو با ما زیاد است که حتی رویم نمی شود طلب #التماس_دعا داشته باشم چه رسد به شفاعت😭
🍃تنها آرزو می کنم خداوند صبری عظیم و جمیل بر دل رنج کشیده مادر نازنینت عطا فرماید که چشم به راه است...
✍️نویسنده : سودابه حمزه ای
به مناسبت #سالروز_شهادت
#شهید_علی_عظیمی
#مدافع_حرم
📅تاریخ تولد : ۲۵ دی ۱۳۶۵
📅تاریخ شهادت : ۲۰ مرداد ۱۳۹۶
🕊محل شهادت : سوریه
🥀مزار شهید : زرند
یک روز به انتقام هفتاد و دو شمس
با سیصد و سیزده قمر می آید ...
#سیأتیومعهجیشمنالشهداء
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#طرح_مهدوی
عاشقانِ جان به کف
پیر و جوان دارد حسین
هم "حبیب" و هم "وهب"
تا پای جان دارد حسین (ع)
#یاثارالله
#پیرمردان
#نوجوانان
#انصارالحسین
#دفاع_مقدس
"شب جمعه به یاد انصار اباعبدالله "
به یاد شهیدی که شهادت را بهعنوان پاداشِ
آزادیِ مهران از امامحسین(ع) هدیه گرفت...
شب قبل از عملیات کربلاییک حضرت اباعبدالله(ع) را در عالم رویا می بیند که با آزادی شهر «مهران» ؛ با یک مرکب از سمت جاده خسروآباد بسمت شهر «مهران» در حرکت هستند ایشان وقتی به نزد رزمندگان میرسند بازوی آنها را میبوسیدند. و هنگامی که به سید محسن میرسند او را در بغل گرفته و بازوی او را هم میبوسند و یک مُهر کربلا به سید محسن میدهند و میفرمایند: «بهعنوان پاداش آزادی مهران، این مهر را به تو میدهم». «محسن» وقتی خوابش را برایم تعریف میکرد صورتش برافروخته شده بود. هنگامی هم که به شهادت رسید "مهران" آزاد شده بود و ترکش به همان بازویی اصابت کرده بود که در عالم رویا، حضرت سیدالشهدا (علیهالسلام) آن را بوسیده بودند.ـ.
راوی : همرزم شهید "گلمحمد غزنوی"
#السلام_علی_الحسین
#السلام_علی_انصارالحسین
#شهید_سیدمحسن_حسنی
#فرمانده_گردان_روحالله
#لشکر۵_نصر_خراسان
#روحش_شاد_باصلوات
#یااباعبدالله_الحسین
جای تلقین به لحد روضه بخوانند ای کاش
چون رسد نام تو گوش شنوایی دارم...
پدر از شما عاجزانه میخواهم
اگر امکان بود در موقع دفن کردن
بدنِ مرا از تابوت بیرون بیاورید،
بر روی زمین بگذارید و صورتم را
بطرف کربلا قرار دهید و زیارت عاشورا
بخوانید کمی هم مصیبت امام حسین (ع)
و مادرش حضرت فاطمه الزهرا (س) را
بخوانید و بعد مرا به خاک بسپارید.
از شما می خواهم برایم دعا کنید
که خداوند، منِ رو سیاه را قبول کند
و با شهدای کربلا محشور گرداند
و مرا عفو کند....
📩 فرازی از وصیتنامه شهید حسنی
هدیه به روح بلندپروازش "ذکر یاحسین"
✴️اشراف بر راه شهرهاي حلبچه، سيد صادق و خرمال عراق
هدف طرح مانور عمليات ‹‹فتح 9›› انهدام يگان هاي دشمن در عمق خاك كردستان عراق بود.اين طرح با هدايت و برنامه ريزي قرارگاه عملياتي و برون مرزي ‹‹رمضان››از نيروي زميني سپاه پاسداران انقلاب اسلامي و همکاري معارضان كرد عراقي طي پنج روز در منطقه شهر ‹‹ خرمال ›› عراق به انجام رسيد. عمليات فتح 9 در شامگاه 18 مرداد ماه 1366 و با رمز ‹‹ يا رسول الله (ص) ›› آغاز شد و طي آن مناطق و تاسيساتي بدين شرح آزاد گرديدند :
- روستاهاي ‹‹ احمد آوار ›› ، ‹‹ زلم ›› ، ‹‹ بلانيه ›› ، ‹‹ حنورنوازان ›› ، ‹‹ باني شر ›› ، ‹‹ ميرپور ›› و ‹‹ آموزه ››.
- بلندي هاي 1300 ، 1250 ، 1150 ، 1200 ، 1100 ، 1270 ، 1610 ، 1500 ، 1642 .
همچنين نيروهاي خودی توانستند راه آسفالته سه شهر ‹‹سيد صادق›› ، ‹‹حلبچه ›› ، ‹‹ خرمال ›› را زير ديد و تيررس خود قرار دهند و با انهدام 20 دستگاه خودروي نظامي يك مهمات بزرگ و شماري سلاح نيمه سنگين تعداد 440 نفر از نيروهاي دشمن را كشته و زخمي و اسير نمودند و به مواضع پدافندي خود باز گشتند.
همکاری با معارضان کرد عراقی، به رهبری جلال طالبانی
#استوری
#عملیات_فتح_9
#هجدهم_مرداد_1366
#سالگرد_شهادت
▪️دست نوشته شهید مدافع حرم #سجاد_باوی
سلام و درود به رهبر انقلاب اسلامی و سلام و درود به روان پاک شهدای مدافع حرم #حضرت_زینب سلاماللهعلیها، خدا را شاکرم که ما را در راه حق علیه باطل قرار داد. جان ناقابلی دارم که فدای حضرت زینب سلاماللهعلیها و رهبر عزیز امت اسلامی میکنم. پاینده باد نظام جمهوری اسلامی و انقلاب اسلامی. وسلام
لبیک یا زینب سلاماللهعلیها
🗓شهادت ۱۹ مرداد ۹۶
📿شادی روحشان #صلوات
خاطرات اسارت شهید سرلشکر خلبان
حسین لشکری (ره)
همسرشهید لشگری میگفت:
خدا حسین را فرستاد تا سرمشقی برای همگان شود...
او اولین کسی بودکه رفت.( اولین اسیر بود) و آخرین نفری بود که از اسارت برگشت.
اسیر که شد
پسرش علی،۴ ماهه بود
و به هنگام آزادی اش ،علی پسرش دانشجوی دندانپزشکی بود..
وقتی بازگشت از او پرسیدند:
این همه سال،انفرادی راچگونه گذراندی؟
و او گفت:
برنامه ریزی کرده بودم
و هرروز یکی از خاطرات گذشته ام را مرور میکردم.
سالها در سلول های انفرادی بود و با کسی ارتباط نداشت،
قرآن را کامل حفظ کرده بود،
زبان انگلیسی میدانست و برای ۲۶ سال نماز قضا خوانده بود.
حسین میگفت: از هیجده سال اسارتم، ده سالی که تو انفرادی بودم، سالها با یک "مارمولک" هم صحبت میشدم.
بهترین عیدی که این ۱۸ سال اسارت گرفتم،
یک نصفه لیوان آب یخ بود!
عید سال ۷۴ بود،
سرباز عراقیِ نگهبان، یک لیوان آب یخ می خورد
می خواست باقیمانده ی آنرا دور بریزد، نگاهش به من افتاد،
دلش سوخت و آن را به من داد،
من تا ساعت ها از این مسئله خوشحال بودم،
این را بگویم که من مدت ۱۲ سال
( نه ۱۲روز یا ۱۲ ماه)
در حسرت دیدنِ یک فضای سبز و یک منظره بودم،
حسرت ۵ دقیقه آفتاب را داشتم...
شهادت ۱۹ مردادماه ۱۳۸۸
ِ