eitaa logo
✳️حافظان امنیت ✳️
1.4هزار دنبال‌کننده
69.4هزار عکس
11.2هزار ویدیو
177 فایل
مطالب شهدا و اخبار روز #خادم_امام_رضا #خادم_شهدا #راوی_برتر_جنگ #بختیاری جامونده از غافله #ایثار و #شهادت #جانباز_شیمیایی #فارغ_تحصیل_دانشگاه_شهدا #جزیره_مجنون #فعال #فرهنگی #اجتماعی #سیاسی https://eitaa.com/kakamartyr3
مشاهده در ایتا
دانلود
متلک انداختن تفریح نیست جرم است ! مطابق ماده 619 قانون مجازات اسلامی هرکس در اماکن عمومی یا معابر متعرض یا مزاحم اطفال یا زنان بشود یا با الفاظ و حرکات مخالف شئون و حیثیت به آنان توهین نماید به حبس از 2 تا 6 ماه و تا 74 ضربه شلاق محکوم خواهد شد خانوما حتما از حقتون دفاع کنید ➖➖➖
ای برادران! قبل از اینکه به جبهه بیایم، دخترم میخواست با من با لباسِ نظامی عکس بگیرد؛ اگر شدم، دورش را بگیرید، چراکه من او را بسیار دوست دارم... پ.ن: "فاطمه دقیق" دختر خردسال شهید «علی شفیق دقیق» رزمنده جاوید الاثر و دانش آموز مدرسه ابتدایی با نوشتن جمله‌ای تأثیرگذار تحسین همگان را برانگیخت وی در وصف رزمنده نوشته است: اگر شما گُلی را در صحرای حلب دیدید خاک آن را ببوسيد ممکن است آنجا دفن شده باشد...
: 💢دوست دارم اگر شهید شوم،پیڪری نداشته باشم از ادب دور است،نزد سیدالشهدا،سالم و کفن پوش محشور شوم اگر پیکرم برگشت،دوست دارم سنگ قبری برایم نگذارند،برایم سخت است سنگ مزار داشته باشم و حضرت زهرا بی نشان باشند. :۱۳۶۶/۱۲/۹ :۱۳۹۶/۸/۲۳ :دیرالزور سوریه
دلم را که مرور می‌کنم تمام آن از آنِ توست ... 🌸🕊🌸🕊🌸🕊
آشنای آسمان ها!! به روایت/ دوست و همرزم فرماندهان عراقی (حیدریون) همه از حسین خط میگرفتن و همه منتظر دستور حسین بودند. انگار حرفهای حسین برای فرماندهان گروه های مجاهد عراقی وحی منزل بود! نیروهای حیدریون برای فرماندهان خودشون خیلی احترام قائل بودند تا جایی که پشت در اتاق هر فرمانده یک نفر نیروی مسلح نگهبانی می داد (این پست ها غیر از پست های دفاع از مقر بود؛ در واقع بیشتر بیانگر شوکت و عظمت فرماندهان نزد عراقی های مجاهد بود) اما حسین هرموقع خط عوض می شد، خودش حتی برای نیروهای دسته چندم سنگر درست می کرد. چیزی که در بین اونها مرسوم نبود! حسین همه رسم ها رو بر هم زده بود! نمی دانم شاید هم حسین نبود باکری شهردار بود و کمک به پیرزن. اما عجیب است گم نامی حسین. آن لحظه یاد آوینی افتادم که می گفت: " اینان به راه های آسمان آشنا تر از راه های زمین اند. "
بعد از دانشکده هنگام تقسیم نیرو، مرتضی را به قسمت اداری ،مأمور کرده بودند.مرتضی خیلی ناراحت بود.دوست داشت کارهای سخت تر و عملیاتی انجام دهد.به آشنایان سپرده بود برایش سفارش کنند که در جای سخت و عملیاتی بکارگیری شود! اسم یک منطقه ای رو می‌آورد و دنبال این بود که به آنجا مأمور شود.من به شوخی گفتم :«حتما میخوای بری اونجا برعکس از یک طنابی آویزان بشی،یا از جایی بری بالا و یا یک بلایی سر خودت بیاری » با خنده جواب داد :«پس چی؟!بشینم پشت میز؟» آخر هم با اصرار و پارتی بازی کارش را درست کرد و رفت برای کارهای عملیاتی! علیه_السلام