بسم الله
🔵نغمهی ضدجنگ؛ شومترین نغمه
خطبه 34 نهج البلاغه یکی از خطبههایی است که حضرت امیر علیه السلام در آن ، مردم کوفه را به همراهی در جنگ ترغیب میکنند. در خاتمه این خطبه، اشعث بن قیس به حضرت امیر علیه السلام اعتراضی میکند و حضرت در پاسخ به اعتراض او سخنانی ایراد میکنند، که متن این گفتگو در کتاب سلیم بن قیس، بازتابانده شده است.
🔸حسب نقل سلیم بن قیس، در اثنای پاسخ حضرت آمده است:
«وای بر تو این پسر قیس، این امت به هفتاد و سه فرقه تقسیم شد که تنها یکی از آنها بهشتی است و از میان آن هفتاد و دو فرقهی دیگر که دوزخیاند، بدترینشان و مبغوضترینشان در نزد خداوند و دورترین آنها از رحمت الاهی، فرقهی سامره است که میگویند: «نه به جنگ» (لا قتال) در حالیکه دروغ میگویند چون در خداوند عزوجل در کتاب خود و سنت رسولش به جنگ با باغیان و مارقان فرمان داده است.
📚ويْلَكَ يَا ابْنَ قَيْسٍ إِنَّ هَذِهِ الْأُمَّةَ تَفْتَرِقُ عَلَى ثَلَاثٍ وَ سَبْعِينَ فِرْقَةً؛ وَاحِدَةٌ مِنْهَا فِي الْجَنَّةِ وَ اثْنَتَانِ وَ سَبْعُونَ فِي النَّارِ وَ شَرُّهَا وَ أَبْغَضُهَا إِلَى اللَّهِ وَ أَبْعَدُهَا مِنْهُ السَّامِرَةُ الَّذِينَ يَقُولُونَ لَا قِتَالَ وَ كَذَبُوا قَدْ أَمَرَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِقِتَالِ هَؤُلَاءِ الْبَاغِينَ فِي كِتَابِهِ وَ سُنَّةِ نَبِيِّهِ [وَ كَذَلِكَ الْمَارِقَةُ] (كتاب سليم بن قيس الهلالي، ج2، ص: 663)
┄┄┅••=✧؛❁؛✧=••┅┄┄
#با_معارف_نهج_البلاغه
بسم الله
🟣بیماریهای شناختی در گرماگرم ستیز حق و باطل
«أَضْرَعَ اَللَّهُ خُدُودَكُمْ وَ أَتْعَسَ جُدُودَكُمْ لاَ تَعْرِفُونَ اَلْحَقَّ كَمَعْرِفَتِكُمُ اَلْبَاطِلَ وَ لاَ تُبْطِلُونَ اَلْبَاطِلَ كَإِبْطَالِكُمُ اَلْحَقَّ» خطبه 68
[ای مردم کوفه] خداوند چهرهتان را ذلیل و دارائیهایتان را نابود کند چون آنگونه که به باطل تمایل دارید، به حق تمایل نشان نمیدهید و آنگونه که حق را تضعیف میکنید، باطل را تضعیف نمیکنید.
🔸یک بیماری در مقام در مقام فهم؛
«شناخت شوقآور» یا «شناخت شیفتگیساز» نوع خاصی از شناخت است که همراه با پذیرش و قبول و خضوع است. در زبان عربی کلمه «عَرَفَ»، گاه به معنای چنین شناختی به کار میرود؛چنان که حضرت در آستانه جنگ جمل به زبیر فرمود: «عرفتنی بالحجاز و انکرتنی بالعراق؟!».
انسان گاه قلب خود را در خدمت دادهها و تحلیلهای خاصی قرار میدهد و در نتیجه مقدمات دور و نزدیک را به گونهای فراهم میکند که قلبش باطل را بهتر بفهمد و مشتاقانهتر بپذیرد و برعکس؛ قلب خود را از دادهها و تحلیلهایی که میتواند موجب «شناخت شوقآور جبهه حق» شود، دور نگهمیدارد. (لاَ تَعْرِفُونَ اَلْحَقَّ كَمَعْرِفَتِكُمُ اَلْبَاطِلَ)
🔸دو بیماری در مقام نقد و تحلیل؛ (لاَ تُبْطِلُونَ اَلْبَاطِلَ كَإِبْطَالِكُمُ اَلْحَقَّ)
«برجسته کردنِ» نقاط ضعف جبهه خودی یک بیماری است؛
«برجسته دیدنِ» نقاط ضعف جبهه خودی یک بیماری دیگر است!
┄┄┅••=✧؛❁؛✧=••┅┄┄
#با_معارف_نهج_البلاغه
بسم الله
🟣چرا علی علیه السلام را «وصیّ» نامیدند؟
کلمه «وَصَی» اصلش به معنای "وصل کردن چیزی به چیزی" است. به زمینی که گیاهانش بدون هیچ فاصلهای به هم اتصال دارند و جلوهای مانند چمن زمین فوتبال را نشان میدهند گفته میشود: «تَوَاصَى النبتُ» یا گفته میشود: «نبتٌ وَاصٍ». البته این اتصال که از نظر حقیقی، وصف گیاهان است گاهی مجازاً به خود زمین نیز اسناد داده و گفته میشود: «أرضٌ وَاصِيَةٌ: متَّصلة النبات.» وقتی این شهر به فلان شهر متصل شود، میگویند: «وَاصىٰ البَلَدُ بَلَدَ كذا: أي واصَلَه؛ فهو مُوَاصٍ». به سرزمینی که به سرزمین دیگری متصل باشد نیز گفته میشود: «فلاةٌ واصیةٌ». این کلمه با حرف جارهی «با» متعدی و دومفعولی میشود. برای مثال گفته میشود: «وَصَىٰ الشَّيْءَ بالشَّيْءِ يَصِيْه: أي وَصَلَه».
عرب وقتی میخواست کسی را جانشین خودش بکند به طوری که گویا وجود او ادامه وجود خودش است و اصلا گویا هیچ فاصله زمانی بین پایان وجود خودش و شروع وجود آن جانشین رخ نداده و گویا خود شخص و جانشینش دو وجود مغایر نیستند بلکه یک وجود یکپارچهی متصل هستند، میگفت: «أَوْصَيْتُ له بشىء» یا «أَوْصَيْتُ إليه» یا «أَوْصَيْتُهُ» یا «وَصَّيْتُهُ».
در باور ابنمنظور، اینکه علی علیه السلام وصیّ رسول الله صلی الله علیه و آله نامیده شده، بدین جهت است که علی علیه السلام از نظر نسب (پسرعموبودن) و از نظر سبب (داماد بودن) و نیز از نظر سَمْت (حسن ظاهر و اوصاف دینی) به خود رسول الله صلی الله علیه و آله اتصال وجودی داشت («قيل لعلي، عليه السلام، وصِيٌّ لاتصال نَسَبِه و سَبَبه و سَمْته بنسب سيدنا رسول الله، صلى الله عليه و سلم»)
📚الصحاح، ج6، ص: 2525، المحيط في اللغة، ج8، ص: 217، تاج العروس من جواهر القاموس، ج20، ص: 296، لسان العرب، ج15، ص: 394
#با_معارف_نهج_البلاغه