eitaa logo
کلام طلایی 🌱
5.6هزار دنبال‌کننده
7.4هزار عکس
2هزار ویدیو
18 فایل
«(ٱللَّٰهُمَّ صَلِّ عَلَىٰ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ)» رمان: (عبورازسیم خاردارنفس ) نویسنده :لیلا فتحی پور روزی دو پارت 💚 ⛔⛔کپی حرام ⛔⛔ انتقاد و پیشنهاد 👈 @aidj122 تبلیغ ،ادمین👇 @BASIRIIII
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
😊 🌸 امروز دوم ربيع الاول 🌙 الهی🙏 روزتون پراز رحمت 🌸🍃 دلتون پرازمحبت 🌸🍃 زندگیتون پراز بركت🌸 لحظه هاتون پراز موفقيت🌸 و عاقبتتون بخیرباشه🌸 ان شاء الله🙏 .....★♥️★..... @kalametalaei .....★♥️★.....
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کلام طلایی 🌱
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁 ‍#بادبرمیخیزد #قسمت36 ✍ #میم_مشکات تازه وارد این را گفت و از لابلای کر کره نگاهی به بی
🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼 ‍ چند ثانیه ای این فکر در ذهنش چرخ خورد و بعد خودش هم از این افکار مسخره اش خنده ش گرفت و پوزخندی زد. چهره سید تا رسیدن به خانه گرفته بود. صادق یاد گرفته یود وقتی سیاوش اشتباهی می کند بحث کردن و دلیل آوردن کار بیخودی است. پانزده سال سابقه دوستی نشان داده بود بهترین راه برای ادب کردن سیاوش نشان دادن ناراحتی ست. برای همین تا رسیدن به خانه لام تا کام حرف نزند. دم در خانه صادق که پیاده شد وقتی داشت وارد خانه میشد سیاوش سرش را از شیشه بیرون برد و گفت: -سید? صادق برگشت. -من میرم باشگاه، یه چیزی برای شام درست میکنی? صادق که خوب میدانست چه جوری رفتار کند که هم طرفش را ادب کرده باشد و هم با کش دادن بیخودی حوصله اش را سر نبرد که به جای اصلاح گارد دفاعی بگیرد سرش به نشانه تایید تکان داد. سیاوش که این علامت رضایت را به فال نیک گرفته بود. لبخندی زد و گاز را فشار داد. باشگاه خارج از شهر بود، برای همین سه ربع ساعتی طول کشید تا برسد. با اینکه ساعت 3 بود اما اینقدر ذهنش درگیر یود که اصلا احساس گرسنگی نداشت. اینجور مواقع تنها چیزی که آرامش میکرد سوار کاری با اسب محبوبش بود. قبل از رسیدن زنگ زده بود برای همین اسبش غشو شده و سرحال آماده بود. لباسش را پوشید و وارد اصطبل شد. زین و افسار اسب را برداشت. با دیدن اسبش که از دور می آوردندش لبخندی زد. اسب هم که به نظر می آمد صاحبش را شناخته و از این دیدار خوشحال است شیهه ای کشید. طناب را از مسئول اصطبل گرفت، انعامی داد و دستی به یال های بلند و شانه شده اسبش کشید: -چطوری پسر?حسابی سرحالیا بعد از اینکه اسبش را نوازش کرد افسار و زین را بست چرا که این اسب همچون همتای افسانه ای اش، جز به صاحبش اجازه سواری و بستن یراق را نمیداد. کمی در محوطه باشگاه قدم زدند، اما سیاوش امروز فکر های دیگری داشت. از باشگاه زد بیرون. قدم زدن در محیط تکراری باشگاه هم حوصله او را سر میبرد هم حوصله "پگاز"* را. باغ های اطراف باشگاه و ده کوچکی که همان اطراف بود قطعا جذابیت بیشتری داشت. همین طور ک سواری میکرد ذهنش را بالا و پایین میکرد. یک ساعتی گذشت و بالاخره گرسنگی خودش را غالب کرد. اسب را به طرف روستا هی کرد. اهالی روستا که تا بحال چنین صحنه ای را ندیده بودند با تعجب و لبخندی که نشان میداد از تناسب این اسب و سوارکار خوششان آمده بود نگاهشان میکردند. بچه ها این طرف و آن طرف میدویدند تا دوستانشان را در دیدن این صحنه شریک کنند. به راستی هم تماشای این بلروفون*جوان سوار بر پگاسیوس با شکوهش صحنه ای دیدنی بود. پگاز اسبی بود سفید، از نژاد اندلسی..بلند قد با یالی بلند و انبوه،که تا اواسط سینه اش فرود آمده بود. دمی بی عیب و نقص، پیشانی صاف و ساق هایی خوش تراش. با گردنی خمیده قدم برمیداشت و نجابتش را بیش از پیش به رخ می کشید. جلوی یکی از مغازه های روستا با اشاره صاحبش ایستاد. سیاوس پیاده شد، کمی خرت و پرت خرید و وقتی بیرون آمد با دیدن بچه هایی که اسبش را دوره کرده بودند لبخندی زد .... بیرون روستا زیر درختی که کنار دیوار باغ بود نشست تا چیزی بخورد. همانطور که ساندویچ سردش را گاز میزد گفت: *پگاز(پگاسیوس): اسب بالدار جاودانی در اساطیر یونانی که از خون مدوسا به دنیا آمد. *بلروفون: پسر پادشاه افورا، قهرمان افسانه ای، که با کمک آتنا توانست پگاسیوس را رام کند. ... .....★♥️★..... @kalametalaei .....★♥️★.....
کلام طلایی 🌱
🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼 ‍#بادبرمیخیزد #قسمت37 ✍ #میم_مشکات چند ثانیه ای این فکر در ذهنش چرخ خورد و بعد خودش ه
🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼 ‍ -میدونی پگاز?اصلا باورم نمیشه اون دختره همچین کاری کرده باشه! هرجور فکر میکنم هیچ دلیلی پیدا نمیکنم. مخصوصا با دعوایی که ما کرده بودیم بعد رویش را به طرف اسب چرخاند و گویی با یک موجود عاقل و زبان فهم طرف است ادامه داد: -به نظرت قصدش لجبازی سر اون حرف من بود یا واقعا از ته دل معذرت خواهی کرد? و وقتی دید پگاز، در اوج بی توجهی، سرش را، به سمت سیبی که از شاخه بیرون زده از دیوار باغ آویزان بود، چرخاند و هیچ کمکی به او نکرد شانه ای بالا انداخت: -شاید بیخودی اینقدر بهش فکر میکنم. هرچی بود تموم شد! Le passe' est passe' !!* مگه نه? بعد وسایلش را جمع کرد. کم کم هوا داشت تاریک میشد. چند تایی قند را که برای پگاز گرفته بود کف دستش گذاشت و اسب با هیجان قند ها را خرچ و خورچ کنان بلعید. سیاوش خندید و سوار شد. هرچند فکر میکرد توانسته ماجرا را فراموش کند اما حقیقت این بود که تصمیم راحله برای دفاع از اعتقاداتش که سیاوش آن را مورد تمسخر قرار داده بود چیزی بود که در ذهن سیاوش ماند... *به فرانسه: گذشته، گذشته است ... .....★♥️★..... @kalametalaei .....★♥️★.....
يادكنيم از گذشتگان و اموات ... با شاخه گلي🌹 و نثار فاتحه ... ✨وصلوات برمحمد وال محمد✨ .....★♥️★..... @kalametalaei .....★♥️★.....
🗯🗯🗯🗯🗯🗯🗯🗯🗯🗯🗯 *ﺳﺎﺭﮐﻮ ﭘﻨﯿﺎ* ﭼﯿﺴﺖ!؟ انجمن پزشکی کوهستان ایران : زنان ﺑﺎ ﺷﺮﻭﻉ ﺳﻦ ۴۰ ﺳﺎﻟﮕﯽ و مردان با شروع ۵۰ سالگی، ﻫﺮ ﺳﺎﻝﺣﺪﻭﺩ ﻧﯿﻢ ﮐﯿﻠﻮ ﺍﺯ ﺣﺠﻢ ﻋﻀﻼﺕ بدن ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﻣﯽﺩﻫﻨﺪ. ﺑﻪ ﺟﺎﯼ عضلهٔ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺭﻓﺘﻪ، ﭼﺮﺑﯽ ﺟﺎﯾﮕﺰﯾﻦ ﻣﯽﺷﻮﺩ و ﺗﺎ ۸۰ ﺳﺎﻟﮕﯽ یک سوم ﻗﺴﻤﺖ ﻋﻀﻼﺕ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﻣﯽﺭﻭﺩ. ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﺗﻐﯿﯿﺮﺍﺕ ﺳﺎﺭﮐﻮ ﭘِﻨﯿﺎ ﻣﯽﮔﻮﯾﻨﺪ. ﺍﯾﻦ ﺗﻐﯿﯿﺮﺍﺕ ، ﻗﺴﻤﺘﯽ ﺟﺪﺍ ﻧﺎﺷﺪﻧﯽ ﺍﺯ ﺯﻧﺪﮔﯽ است ﭼﻪ ﺩﺭ ﺯﻧﺎﻥ ﻭ ﭼﻪ ﺩﺭ ﻣﺮﺩﺍﻥ ، ﻭﻟﯽ ﺭﺍه ﺣﻞ آن مشخص است.... 🔹ﺷﻤﺎ ﺑﺎ ﺍﻓﺰﺍﯾﺶ ﺣﺠﻢ ﻋﻀﻼﺕ به وسیلهٔ انجام ﻭﺭﺯﺵﻫﺎﯼ ﻗﺪﺭﺗﯽ ، ﺩﺭ ﺑﺮﺍﺑﺮ ﺍﯾﻦ ﺗﻐﯿﯿﺮﺍﺕ ﻣﺼﻮﻥ ﻣﯽﺷﻮﯾﺪ. ﻟﻄﻔﺎً ﺧﺎﻧﻢﻫﺎ و آقایان بالای سن مذکور، ﺍﺯ ﻭﺯﻧﻪ ﻧﺘﺮﺳﯿﺪ (مشورت با پزشک) ، ﻭ ﺍﺯ ﻭﺭﺯﺵﻫﺎﯼ ﺑﺪﻥﺳﺎﺯﯼ و شناكردن و بدمینتونِ و کوهنوردی پرهيز نكنيد و هر چه زودتر ﺷﺮﻭﻉ ﮐﻨﯿﺪ. 🔹ﻓﻮﺍﯾﺪ ﻭﺭﺯﺵ ﺑﺪﻥﺳﺎﺯﯼ ﺑﺮﺍﯼ ﺧﺎﻧﻢﻫﺎﯼ ﺑﺎﻻﯼ ۴۰ ﺳﺎﻝ و آقایان بالای ۵۰ سال ، ﺟﻠﻮﮔﯿﺮﯼ ﺍﺯ ﭘﻮﮐﯽ ﺍﺳﺘﺨﻮﺍﻥ ﻭ ﺣﺘﯽ ﺗﺮﻣﯿﻢ ﺁﻥ، ﺍﻓﺰﺍﯾﺶ ﺗﻌﺎﺩﻝ ، اﻓﺰﺍﯾﺶ ﺍﻧﺮﮊﯼ ﻭ ﺷﺎﺩﯼ ﻭ ﻧﺸﺎﻁ ، ﮐﻤﮏ ﺑﻪ ﮐﻨﺘﺮﻝ ﭼﺮﺑﯽ ﻭ ﻭﺯﻥ ، ﺟﺎﯾﮕﺰﯾﻨﯽ ﻋﻀﻠﻪ ﺑﻪ ﺟﺎﯼ ﭼﺮﺑﯽ ، ﺑﻬﺒﻮﺩ ﺍﻧﻌﻄﺎﻑﭘﺬﯾﺮﯼ ﺑﺪﻥ و افزایش توﺍﻥ ﻭ ﻧﯿﺮﻭ می‌باشد. همچنين ، شنا نيز بسيار کمک خوبي است در نگهداری و حفظ عضلات. 🔹ﺳﺎﺭﮐﻮ ﭘِﻨﯿﺎ ﯾﮏ کلمهٔ ﺭﻭﺳﯽ ﺍﺳﺖ ؛ ﺳﺎﺭﮐﻮ ﯾﻌﻨﯽ ﮔﻮﺷﺖ ﻭ ﭘﻨﯿﺎ ﯾﻌﻨﯽ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺩﺍﺩﻥ ، ﺳﺎﺭﮐﻮ ﭘﻨﯿﺎ ﯾﻌﻨﯽ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺩﺍﺩﻥ ﻋﻀﻠﻪ .. پس ورزش کنید.... برای عزیزانتان به اشتراک بگذارید .....★♥️★..... @kalametalaei .....★♥️★.....
🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊 .....★♥️★..... @kalametalaei .....★♥️★.....
.....★♥️★..... @kalametalaei .....★♥️★.....
ضیافتی است شب جمعه 💕💖💕💖💕💖💕💖💕💖💕💖 پای پیاده،، نم باران،، جمکران😍😍 .....★♥️★..... @kalametalaei .....★♥️★.....
اگرعشقش درتقدیرت باشد دنیا هم... بـراے رسیــدن بــه او ڪوچک است!اما اگر .. در سرنوشتت نباشد حتے درڪوچه بن بست هم.... به همدیگر نمے رسید.... ‌ ‎‌‌‌‎࿐჻ᭂ⸙♥️⸙჻ᭂ࿐ .....★♥️★..... @kalametalaei .....★♥️★.....
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا