کلام طلایی 🌱
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌸🌺🌸 🍃🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺 🍃🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🍃🍃🍃🍃🍃🍃 🍃🌺🌺🌺🌺 🍃🌸🌸🌸 🍃🍃🍃 🍃🌺 🍃 🌸 🌺 🌸 #طوفان_پر_از_آرامش #پارت_180
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌸🌺🌸
🍃🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
🍃🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🍃🍃🍃🍃🍃🍃
🍃🌺🌺🌺🌺
🍃🌸🌸🌸
🍃🍃🍃
🍃🌺
🍃
🌸
🌺
🌸
#طوفان_پر_از_آرامش
#پارت_181
_ليلی
حالم اصلا خوب نبود ومدام حالت تهوع داشتم
صدای مسيج به گوشم خورد آبی به صورت پريشونم زدم و از دستشویی زدم بيرون
الناز با ديدن من هل شد و سريع گوشيمو انداخت روی عسلی
چندقدمی رو جلوتر رفتم و روی کاناپه نشستم و گفتم
--کی بهم مسيج زده بود
با من من کردن جوابمو داد
--هیچی مسيجش تبليغاتی بود حذفش کردم
الناز بعد از یه مدت سکوت شروع کرد به حرفيدن
--خب نگفتی با پارميس برا چی اومده بوديد اونجا
--متاسفم عزیز دلم اما نميتونم بگم
الناز اخماش رفت توهم و گفت
--چرا
--آخه مسئله مربوط به خودم نیست مربوط به پارمیسه
الناز این دفعه قيافشو مظلوم کرد و گفت
--قول ميدم که به کسی نگم
اصرار و التماساش کم کم راضیم کرد و منم همه چی رو اعتراف کردم
-اين شهرام از خدا بی خبر دختره رو مورد آزار واذيت قرار داده
منم اومدم خونش تا يه درس حسابی بهش بدم
الناز نگاهی به ساعت انداخت و گفت
--عزیز دلم من شيفت دارم بايد فورا برم
از روی کاناپه بلند شد و کيفشو برداشت و تو جيک ثانيه غیب شد
🌸
🌺
🌸
🍃
🍃🌺
🍃🍃🍃
🍃🌸🌸🌸
🍃🌺🌺🌺🌺
🍃🍃🍃🍃🍃🍃
🍃🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🍃🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌸🌺🌸