eitaa logo
کلام طلایی 🌱
5.5هزار دنبال‌کننده
7.3هزار عکس
1.9هزار ویدیو
18 فایل
«(ٱللَّٰهُمَّ صَلِّ عَلَىٰ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ)» رمان: (عبورازسیم خاردارنفس ) نویسنده :لیلا فتحی پور روزی دو پارت 💚 ⛔⛔کپی حرام ⛔⛔ انتقاد و پیشنهاد 👈 @aidj122 تبلیغ ،ادمین👇 @BASIRIIII
مشاهده در ایتا
دانلود
کلام طلایی 🌱
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌸🌺🌸 🍃🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺 🍃🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🍃🍃🍃🍃🍃🍃 🍃🌺🌺🌺🌺 🍃🌸🌸🌸 🍃🍃🍃 🍃🌺 🍃 🌸 🌺 🌸 #طوفان_پر_از_آرامش #پارت_180
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌸🌺🌸 🍃🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺 🍃🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🍃🍃🍃🍃🍃🍃 🍃🌺🌺🌺🌺 🍃🌸🌸🌸 🍃🍃🍃 🍃🌺 🍃 🌸 🌺 🌸 _ليلی حالم اصلا خوب نبود ومدام حالت تهوع داشتم صدای مسيج به گوشم خورد آبی به صورت پريشونم زدم و از دستشویی زدم بيرون الناز با ديدن من هل شد و سريع گوشيمو انداخت روی عسلی چندقدمی رو جلوتر رفتم و روی کاناپه نشستم و گفتم --کی بهم مسيج زده بود با من من کردن جوابمو داد --هیچی مسيجش تبليغاتی بود حذفش کردم الناز بعد از یه مدت سکوت شروع کرد به حرفيدن --خب نگفتی با پارميس برا چی اومده بوديد اونجا --متاسفم عزیز دلم اما نميتونم بگم الناز اخماش رفت توهم و گفت --چرا --آخه مسئله مربوط به خودم نیست مربوط به پارمیسه الناز این دفعه قيافشو مظلوم کرد و گفت --قول ميدم که به کسی نگم اصرار و التماساش کم کم راضیم کرد و منم همه چی رو اعتراف کردم -اين شهرام از خدا بی خبر دختره رو مورد آزار واذيت قرار داده منم اومدم خونش تا يه درس حسابی بهش بدم الناز نگاهی به ساعت انداخت و گفت --عزیز دلم من شيفت دارم بايد فورا برم از روی کاناپه بلند شد و کيفشو برداشت و تو جيک ثانيه غیب شد 🌸 🌺 🌸 🍃 🍃🌺 🍃🍃🍃 🍃🌸🌸🌸 🍃🌺🌺🌺🌺 🍃🍃🍃🍃🍃🍃 🍃🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🍃🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌸🌺🌸