🌿 ترانه ی آبی اسفند...
-آسمان را...!
ناگهان آبی است!
(از قضا یک روز صبح زود می بینی)
دوست داری زود برخیزی
پیش از آنکه دیگران
چشم خواب آلود خود را وا کنند
پیش از آنکه در صف طولانی نان
بازهم غوغا کنند
درهوای پشت بام صبح
با نسیم نازک اسفند
دست و رویت را بشویی
حوله ی نمدار و نرم بامدادان را
روی هرم گونه هایت حس کنی
وسلامی سبز
توی حوض کوچک خانه
به ماهیها بگویی
سفره ات را وا کنی
-نان و پنیرو نورـ
تا دوباره
فوج گنجشکان بازیگوش
بر سر صبحانه ات دعوا کنند
دوست داری بی محابا مهربان باشی
تازه میفهمی
مهربان بودن چه آسان است
با تمام چیزها از سنگ تا انسان
دوست داری
راه رفتن زیر باران را
درخیابانهای بی پایان تنهایی
دست خالی بازگشتن از صف طولانی نان
لای کاغذپاره ها
نامه های بی سرانجام
گپ زدن از هر دری
باهر درو دیوار
بعد هم احوالپرسی
با دوچرخه
با درخت و گاری و گربه
با همه..باهرکس و هرچیز
هر کتابی را به قصد فال واکردن
ازکتاب حافظ شیراز
تا تقویم روی میز
آب پاشی کردن کوچه
غرق در ابهام بوی خاک
در طنین بی سرانجام تداعیها...
بافرود
قطره
قطره
قطره های آب
روی خاک!
سنگفرش کوچه ای باریک را از نو شمردن
درمیان کوچه ای خلوت
روبروی یک در آبی پابه پا کردن
نامه ای با پاکت آبی
-پاکت پست هوایی-
بر دم یک بادبادک بستن و آن را هوا کردن
یادگاری روی دیوارو درخت و سنگ
روی آجرهای خانه
خط نوشتن با نوک ناخن
روی سیب و هندوانه
قفل صندوق قدیم عکسهای کودکی را باز کردن
ناگهان با کشف یک لحظه
ازپس گردو غبار سالهای دور
بازهم از کودکی آغاز کردن
روی تخت بی خیالی
روی قالی..تکیه بر بالش
درکنار مادرو غوغای یکریز سماور
انار آبداری را
توی یک بشقاب آبی دانه کردن
امتداد نقشهای روی قالی را
با نگاهی بی هدف دنبال کردن
جوجه ی زرد و ضعیفی را که خشکیده
توی خاک باغچه
باخواندن یک حمد و سوره چال کردن
فکر کردن..فکر کردن
در میان چارچوب قاب بارانخورده ی اسفند
خیرگی از دیدن یک اتفاق ساده در جاده
دیدن هر روزه ی یک عابر عادی
مثل یک یادآوری
در سراشیب فراموشی
مثل خاموشی
ناگهانی
مثل حس جاری رگبرگهای یک گل گمنام
در عبور روزهای آخر این ماه
حس سبزی..حس سبزینه!
مثل یک رفتار معمولی در آیینه!
عشق هم شاید
اتفاقی ساده و عادی ست!
#قیصر_امینپور
@kalemaat
انجمن ادبی کلمات
🌿 ترانه ی آبی اسفند... -آسمان را...! ناگهان آبی است! (از قضا یک روز صبح زود می بینی) دوست داری زود
...غم او غم نان نبود. "ترانه آبی اسفند" را اینگونه شروع می کند: "-آسمان را...!/ ناگهان آبی است!/ (از قضا یک روز صبح زود می بینی)/ دوست داری زود برخیزی/ پیش از آنکه دیگران/ چشم خواب آلود خود را وا کنند/ پیش از آنکه در صف طولانی نان باز هم غوغا کنند" اما در ادامه شعر متوجه می شویم که انگیزه شاعر از زود برخاستن از خواب، ندیدن غوغا و دعوای هر روزه چشم های خواب آلود دیگران در صف طولانی نان در خیابان هایی است که میخواهد در آنها قدم بزند نه اینکه بخواهد نفر نخست این صف باشد چرا که او که زودتر از همه از خواب برخاسته باز هم از صف طولانی نان دست خالی به خانه بر می گردد و این اتفاق را که اتفاقی نبوده دوست می دارد. یعنی او اصلا کاری به کار این صف نداشته که اگر می داشت دست کم جزو متهمان ردیف اول آن می بود و دست خالی به خانه برنمی گشت: "دوست داری/ راه رفتن زیر باران را/ در خیابان های بی پایان تنهایی/ دست خالی بازگشتن/ از صف طولانی نان را"...*
*قسمتی از یادداشت مبین اردستانی با نام
"غم و شادی در شعر #قیصر_امینپور " 👇
https://www.farsnews.ir/news/13910201000330/%D8%BA%D9%85-%D9%88-%D8%B4%D8%A7%D8%AF%DB%8C-%D8%AF%D8%B1-%D8%B4%D8%B9%D8%B1-%D9%82%DB%8C%D8%B5%D8%B1-%D8%A7%D9%85%DB%8C%D9%86%E2%80%8C%D9%BE%D9%88%D8%B1
@kalemaat
🌺 میلاد امام رئوف مبارک
فراخوان سلسله مسابقات کتابخوانی برای اولین بار در کشور ویژهی شاعران اصفهانی به پیشنهاد انجمن کلمات و با همکاری نهاد کتابخانههای عمومی کشور بزودی منتشر خواهد شد.
برای آمادگی بیشتر شاعران جوان در این مسابقات، جلسهی سهشنبههای انجمن کلمات به دورهمخوانی کتابهای به مسابقه گذاشته شده اختصاص مییابد.
@kalemaat
💢 هجدهمین جلسهی انجمن ادبی کلمات
(ویژه بانوان)
📝 مباحثهی کتاب آموزش شعر جوان "روزنه"
💡 شعرخوانی و نقد شعر
🔆 سهشنبه نهم خرداد 1402
⏰ از ساعت 5 تا 7 عصر
🏛 طبقهی دوم حسینیهی هنر اصفهان
@kalemaat
🌹 آقای خروش، امروز مهمان انجمن هستند.
ضمناً جلسه در طبقهی دوم برگزار میگردد.
@kalemaat
🔹 لیلی وا لیلی
جای شما هم خالی بود
دو سه روزی مشهد ماندم
جای خودم هم خالی بود
دو سه روزی خوش گذراندم
هم کودکیام را دیدم
در حوض حرم پا میشست
هم پیری من آنجا بود
همراهش قرآن خواندم
لا تأخذهُ خوابم برد
اما با پَر خادمها
یکباره پریدم از خواب
شرمندهی رؤیا ماندم
تابوتم را صبحی زود
با صلوات و با تهلیل
بر شانه گرفتم بردم
در صحن حرم چرخاندم
قبلش دل خود را باری
دادم به امانتداری
بعد، گذشتم از خویش
قبضش را هم سوزاندم
از مجتهدی در صحنی
پرسیدم حکم جنون چیست؟
من جای زیارتنامه
لیلی وا لیلی خواندم!
دیرم شد سر ساعت باز
جا ماندم باز از پرواز
خندیدم و گفتم خیر است
دو سه روزی مشهد ماندم
#محمدمهدی_سیار
#شعر_رضوی
@kalemaat
🌴 تنفس صبح
لبخند تو خلاصهی خوبیهاست
لختی بخند، خندهی گل زیباست
پیشانیات تنفس یک صبح است
صبحی که انتهای شب یلداست
در چشمت از حضور کبوترها
هر لحظه مثل صحن حرم غوغاست
رنگین کمان عشق اهورایی
از پشت شیشهی دل تو پیداست
فریاد تو تلاطم یک طوفان
آرامشت تلاوت یک دریاست
با ما بدون فاصله صحبت کن
ای آنکه ارتفاع تو دور از ماست
#قیصر_امینپور
#امام_خمینی
@mehdi_jahandar
🌴 خط عبور
خوشا که خط عبور تو را ادامه دهیم
شعاع چشم تو را تا خدا ادامه دهیم
دوباره خواب شب شوم را بیاشوبیم
به رغم خوف و خطر، جاده را ادامه دهیم
بیا به سنّت پیشینیان کمر بندیم
که یا ز پای در آییم؛ یا ادامه دهیم
شکست کشتی دریادلان اگر در موج
از آن کرانه که ماندند، ما ادامه دهیم
اگر ز مرز زمین و زمان فرا رفتی
تو را در آن سوی جغرافیا ادامه دهیم
اگرچه عکس تو در قاب تنگِ دیده شکست
تو را به وسعت آیینهها ادامه دهیم
تو آن قصیدهی شیوای ناتمامی، کاش
به شیوهای که بشاید، تو را ادامه دهیم
#قیصر_امینپور
#امام_خمینی
@mehdi_jahandar
انجمن ادبی کلمات
🌿 ترانه ی آبی اسفند... -آسمان را...! ناگهان آبی است! (از قضا یک روز صبح زود می بینی) دوست داری زود
بخشی از یادداشت
بررسی مولفههای شعر گفتار در شعر #قیصر_امین_پور
نوشته ارمغان بهداروند
در شعر گفتار، صمیمیتی در كلمات و زبان وجود دارد كه موجب لطافت چندگانه شعر در ذهن خواننده میشود. شعر گفتار، ما را به سمت فضاهای تازهای از آزاد كردن معناها و استقلال اشیا می كشاند. راهی كه به هوشیار شدن مراكز از كار افتاده ذهن و در نیت آدمی منتهی می شود....
قیصر امينپور با ارائه ی آثاری که در حوزهی زبانی، هم از ظرفیتهای شعر کلاسیک برخوردار بودند و هم از نوگرایی سود میجستند، درصدد گشودن راهی نو بود که تمایل ذاتی او به استفاده از زبان گفتار میتوانست در این مسیر تاثیرگذارتر واقع شود. هر چند چرخش این تمایل در آغاز کمی کندتر به نظر میرسد اما صمیمیت ناشی از این رفتار زبانی، آرام آرام به عنوان یکی از شاخصههای شعر قیصر مطرح میشود و در روند رو به رشد شعر او گستردگی بیشتری پیدا میکند. شاید با چند مثال از شعرهای قیصر بتوان این روند صعودی را بهتر گزارش کرد:
بیا به خانهی آلالهها سری بزنیم/ز داغ با دل خود حرف دیگری بزنیم/ به یک بنفشه صمیمانه تسلیت گوییم/ سری به مجلس سوگ کبوتری بزنیم/ شبی به حلقهی درگاه دوست دل بندیم/ اگر چه وا نکند دست کم دری بزنیم (تنفس صبح/ص43)
رفتار من عادي است/ اما نميدانم چرا/ اين روزها/ از دوستان و آشنايان/ هر كس مرا ميبيند/ از دور ميگويد/ اين روزها انگار/ حال و هواي ديگري داري!/ اما/ من مثل هر روزم/ با آن نشانيهاي ساده/ و با همان امضا، همان نام/ و با همان رفتار معمولي/ مثل هميشه ساكت و آرام (آینههای ناگهان/ص32)...
قیصر برای لایهبخشی به شعر و عمیق جلوه دادن فکر خود، نیازمند دشوارنویسی و کشفهای پیچیده نیست بلکه دریافتهای عینی و ذهنی خود را به سهولت و سادگی به شعر تبدیل میکند و مخاطب خود را در صمیمت سیال واژگان و لحن خود رها میسازد. البته این سادگی و صمیمت از جنبههای زیبا شناسانهی شعر امینپور نمیکاهد و قدرت او را در استخدام واژگان هنگام سرایش شعر متجلی میسازد. شايد بهترين نمونه براي تاييد اين موضوع در شعر قيصر، شعر «شعري براي جنگ» باشد كه هنوز هم در ذهن مخاطبان خود میتوان آثار آن را بازيابي كرد:
اينجا/ ديوار هم/ ديگر پناه پشت كسي نيست.../ ديگر ستارگان را/ حتي/ هيچ اعتماد نيست/ شايد ستارهها شبگردهاي دشمن ما باشند.../ اما اگر ستاره زبان داشت/ چه شعرها كه از بد شب ميگفت/ گوياتر از زبان من گنگ...(تنفس صبح/ ص22)
نمونههای دیگر:
گفت: احوالت چطور است؟/ گفتمش: عالی است/ مثل حال گل!/ حال گل در چنگ چنگیز مغول! (گلها همه آفتابگردانند/ ص69)
این روزها که میگذرد، هر روز/ احساس میکنم که کسی در باد/ فریاد میزند/ احساس میکنم که مرا/ از عمق جادههای مه آلود/ یک آشنای دور صدا میزند/ آهنگ آشنای صدای او/ مثل عبور نور/ مثل عبور نوروز/ مثل صدای آمدن روز است...(آینههای ناگهان/ص7)
از تمام رمز و راز های عشق/ جز همین سه حرف/ جز همین سه حرف ساده ی میان تهی/ چیز دیگری سرم نمی شود/ من سرم نمی شود/ ولی .../ راستی/ دلم/ که می شود (گلها همه آفتابگردانند/ص9)
...تو از من تمام دلم را گرفتی/ از این بیش باج و خراجی ندیدم/ قسم میخورم «راستش را بخواهی»/ به بالای تو سرو و کاجی ندیدم...(گلها همه آفتابگردانند/ص105)
و:
گفتی غزل بگو! چه بگویم؟مجال کو؟/ شیرین من برای غزل شور و حال کو؟/ پر می زند دلم به هوای غزل، ولی/ گیرم هوای پر زدنم هست بال کو؟...(گلها همه آفتابگردانند/ص107)
آسمان را...!/ ناگهان آبی است!/ (از قضا یک روز صبح زود می بینی)/ دوست داری زود برخیزی/ پیش از آن که دیگران/ چشم خواب آلود خود را وا کنند/ پیش از آن که در صف طولانی نان/ بازهم غوغا کنند/ در هوای پشت بام صبح/ با نسیم نازک اسفند/ دست و رویت را بشویی/ حوله ی نمدار و نرم بامدادان را/ روی هرم گونه هایت حس کنی/ و سلامی سبز/ توی حوض کوچک خانه/ به ماهی ها بگویی (گلها همه آفتابگردانند/ص10)...
متن کامل یادداشت:
👉 https://www.naghdesher.ir/article/743
@kalemaat
💢 نوزدهمین جلسهی انجمن ادبی کلمات
(ویژه بانوان)
🔰 با حضور آقایان مدعو
💡 شعرخوانی و نقد شعر
📝 همراه با ارائهی مباحثی پیرامون شعر کهن و معاصر
🔆 پنجشنبه ۱٨ خرداد ۱۴۰۲
⏰ از ساعت ۵ تا ۷ عصر
🏛 چهارباغ خواجو، کتابخانه ابنمسکویه
@kalemaat
🌿 مبارک است آسمان آبی، مبارک است آفتاب و باران
خوشا جوانه، خوشا شکفتن، چه خوشخوشانی است در بهاران...
#رضا_یزدانی
@kalemaat
🔹 سرعت صوت
اول به هم از مشکلات راه گفتیم
پس راه افتادیم و یا فتاح گفتیم
از خاک دشمن بوی الرحمن بلند است
این را به نقل از موشکی آگاه گفتم
آتشفشانی را که میبینند امروز
بغضی است که ما سالها با چاه گفتیم
گفتی که باید استقامت کرد، کردیم
فرمان تبیین دادی از مصباح گفتیم
ای کاش تهرانی مقدم درسمان بود
این درد با استاد دانشگاه گفتیم
ما حرفهامان سرعت صوتش زیاد است
چیزی که باید گفت را کوتاه گفتیم
#محمد_خادم
#موشک_فتاح
@kalemaat