یوزارسیف
قسمت۸۹:
با دلی سرشار از مهر علوی ومملواز عشق زینبی ,سحرگاه وبلافاصله پس از نماز صبح همراه بقیه ی کاروان که برای جهاد در راه خدا وپاسداری از حریم زینبی,امده بودند به سمت حلب حرکت کردیم.
یک ساعتی از روز گذشته بود که به حلب رسیدیم,ابتدا ,علیرضا ویوسف مارا به منطقه ای که امن تر از بقیه ی مناطق بود بردند,جایی که پر بود از,زنان ودختران وکودکانی که یا همراه مجاهدان امده بودند ویا جنگ زده بودند,که البته اغلب قریب به اتفاقشان ,زنان ودختران وکودکانی بودند که روزگار بی رحم وداعشیان نامرد, انها از خانه وزندگیشان اواره کرده بودند وخیلیهایشان را در داغ عزیزانشان نشانده بودند.
یوسف اتاقی کوچک را به من سمیه نشان داد تا برگشتشان درانجا کمی استراحت کنیم,اخر چه بیراه میگفت شوهر من,کدام استراحت؟؟کجا؟؟در زیر جنگ واتش وخون وبا دلنگرانی برای عزیزت مگر استراحت کردن ممکن است؟؟ و من میدانستم از این جلوتر هرچه لج کنیم وزور بزنیم,زوری الکی خواهد بود ومحال است جلوتر از,این مارا ببرند,یوسف قبل از خداحافظی چند دقیقه ای,غیب شد ووقتی امد وقامتش را در لباس,مدافعین حرم لشکر فاطمییون دیدم,به خود بالیدم,یوزارسیفم به معنای واقعی خوردنی شده بود,دراین لباس مقدس چهره ی ملکوتی اش,ملکوتی تر نشان میداد ومن همان حسی را داشتم که زمانی نه چندان دور او را در لباس علمدار کربلا,حضرت عباس ع در تعزیه روز عاشورا دیده بودم
بارها وبارها چهارقل را خواندم به جانش,فوت کردم,دل در سینه ام به تلاطمی ناجور افتاده بود,میترسیدم این اخرین نگاهی باشد که از قد وقامت زیبای یوزارسیفم میچینم طاقت خدا حافظی نداشتم وبنابراین چادر را سپر صورتم کردم تا کسی اشکهای روان بر روی گونه هایم را نبیند,به سمت در اتاق رفتم,نزدیک اتاق بودم که پسرکی,سه چهار ساله به طرفم امدو با لهجه ی زیبای افغانی من را صدا زد...
ادامه دارد...
یوزارسیف
قسمت۹۰:
پسرک صدا میزد خاله...خاله..شما همون خانومی هستید که با عمویوسف عروسی کرده؟
با تعجب برگشتم طرفش,نیم خیز,نشستم روبه روش تا صورتم نزدیک صورتش باشه ,نگاهش کردم ,اون پسر,اینبار به طرف یوسف اشاره کرد,برگشتم دوباره قامت رعنای همسرم را به نظاره نشستم واینبار,یوسف بیصدا وبا حرکت دست خداحافظی کرد ومن هم ناخوداگاه به همون روش با او خدا حافظی کردم,پسرک رد رفتن یوزارسیف را گرفت وگفت:اون اقا عمویوسف من هست ,شما باهاش عروسی کردین؟
با دستهام دو طرف شانه های نحیف پسرک را گرفتم وگفتم:اره عزیزم ,تو کی هستی که اقای من را میشناسی واما من تو را نمیشناسم؟
پسرک با حالت خجالتی کودکانه گفت:من..من...عباس هستم,با عمویوسف رفیقیم هااا من خیلی,عمویوسف,را دوست دارم,من که منتظر بهانه ای برای گریه بودم,محکم عباس را چسپوندم به اغوشم وهمانطور که اشکها گلوله گلوله از چشمام میریخت گفتم:منم عمو یوسف را دوست دارم,اخه ما هم باهم رفیقیم...
عباس که انگار منتظر,یک اغوش برای شیرین زبانی,بودخودش را بیشتر جا کردو گفت:عه...من فکر کردم شما زن عمو هستید,مگه میشه رفیقش باشید؟در حین گریه,از سادگی بچه لبخندی به لبم اومد وگفتم:نه یعنی هم زن عمو هستم وهم رفیق عمو هستم,مگه خودت نگفتی که یوسف عموت هست ورفیقتم هستم وبا,این حرف,عباس را بغل کردم وبه طرف اتاق رفتم ,همانطور که در را باز میکردم,صورت عباس که روبه روی من قرارگرفته بود وراحت اشکهام را میدید,با انگشتای کوچکش اشک چشمام را گرفت وگفت:زن عمو خوب نیست گریه کنی,عمو رفته ادم بدا را بکشه وزود هم میاد,بعدشم عمو.یوسف اینقددد قوی هست که هیچ کس زورش به عمو نمیرسه...
از اینهمه هوش ودرک این بچه متعجب شده بودم,اخه نه تنها فهمید که من برای چی گریه کردم بلکه با کلام کودکانه اش داشت من را دلداری میداد...بوسه ی محکمی از لپش گرفتم و وارد اتاق شدم...
سمیه که همیشه یک دنیا,از دست شیطنتهاش در امان نبود وهیچ وقت ارام وقرار,نداشت,گوشه ی اتاق غمبرک زده بود وچشمای قرمزش نشان از,گریه کردنش میداد,حال خود منم دست کمی,از,سمیه نداشت اما برای اینکه ,حال وهوای سمیه را عوض کنم,مجبور بودم نقش بازی کنم,پس به طرف سمیه چشمکی زدم وگفتم:چیه دختر خوب چرا ناراحتی؟؟نا نازی...بیا ببین یه اعجوبه مثل خودت پیدا کردم,بیا با عباس اشنابشو...
سمیه مثل بچه ها بینیش را,بالا کشید وبا پشت دست صورتش,را پاک کرد وگفت:ول کن بابا,دلت خوشه,ما توچه وادی سیر میکنیم وتو ,غرق چه چیزی هستی ....
عباس که محو حرکات ما شده بود روی پتو بغل دیوار نشست,منم زانو به زانوش نشستم وگفتم:ببین اون خانم خانما را میبینی,ایشون سمیه خانم دوست من هستند امروز به اقاشون گفتن براش,عروسک بخره,اما اقاش نخریده,الانم به خاطر,همین ناراحته..
عباس که مشخص بود بچه ای زجر کشیده ومهربان وفوق العاده باهوش هست,از جاش بلند شد ورفت طرف سمیه وباهمون زبان شیرینش گفت:ناراحت نباش خاله,به عمو یوسف بگو برات میخره,اخه اوندفعه منم ماشین جنگی میخواستم,عمو
یوسف برام خرید...
شیرین زبانیهای عباس کارخودش را کرد وسمیه را سر ذوق اورد,سمیه مثل همیشه که چشمش,به بچه ها میافتاد,محکم بغلشون میکرد و میچلاندشون,عباس را محکم بغل کرد ودرحالیکه بوسش میکرد گفت:ای داد بر من,هرچی میکشم از دست همین عمو یوسفته...
درهمین حال بودیم که در اتاق را زدند...
ادامه دارد...
نویسنده....حسینی
SedayeEnghelab-Panjare1113-02.MP3
7.13M
#صدای_انقلاب۸۳۹
💠پنجره
💠آخرین تحلیلهای روز در
رادیوصدای انقلاب
💠پنجره را در رادیو صدای انقلاب بشنوید.
💠کارشناس برنامه : دکتر یدالله جوانی
موضوع: افول اسرائیل و قدرت مقاومت آخرین وضعیت بهم ریخته رژیم صهیونیستی، حمله فلسطینیها به شهرکهای صهیونیستی
#نوارغزه
#رژیم_صهیونیستی
#آزادی_قدس
#صدای_انقلاب
🆔https://eitaa.com/kamalibasirat
پیام سرلشکر باقری درباره عملیات غرورآفرین حماس
رئیس ستادکل نیروهای مسلح:
🔹طوفان الاقصی کابوس فروپاشی رژیم صهیونیستی را برای سران این رژیم به یقین تبدیل و ثابت کرد برخی تلاشهای مذبوحانه مانند نمایش مضحک روند عادیسازی، قادر نخواهد بود روند رو به افول و فروپاشی خانه عنکبوت را کُند کند.
🔹رزمندگان مقاومت فلسطینی در این عملیات غافلگیرانه که از هوا، دریا و زمین علیه مواضع ارتش رژیم صهیونیستی تدارک دیده بودند، صحنههای درخشانی از مقاومت و ایستادگی یک ملت رنج دیده و تحت ستم را به منصه ظهور نشاندند.
🔹حرکت توفنده طوفان الاقصی، محصول خشم مقدسی است که دشمن صهیونیستی نسبت به خود در ملت تحت ستم فلسطین کاشته و اکنون باید درو کند.
🆔https://eitaa.com/kamalibasirat
📸 تیتر یک پایگاه KHAMENEI.IR : رژیم غاصب، رفتنی است
🆔https://eitaa.com/kamalibasirat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 فرار گسترده صهیونیستها
🔻صفهای شلوغ فرودگاه بن گوریون برای خروج
🔹یک صهیونیست در گفتوگو با روزنامه هاآرتص: ساعتها در پناهگاه مخفی شدیم و با اولین پرواز در حال خارج شدن هستیم، به قدر کافی وحشت زده شدیم.
🆔https://eitaa.com/kamalibasirat
یه روز صبح بیدار شدیم، با خبر شهادت حاجی دنیا رو سرمون خراب شد💔
و امروز شما بیدار شدید دیدید دنیا داره تو سرتون خراب میشه✌🏼
مزه کنید درد را ...
#طوفان_الاقصی
#نابودی_اسرائیل
🇮🇷
🎥 نشست بصیرتی
🍃🌹🍃
📒موضوع: طوفان الاقصی
✅ مدت زمان نشست: ۱۵ دقیقه
✅ پرده نگار جلسه بعد از نشست آماده بهره برداری خواهد بودـ
🎤سخنران: استاد بیات (معاون محترم سیاسی سپاه روح الله استان مرکزی)
⏲️یکشنبه ۱۶ مهرماه ۱۴۰۲- ساعت: ۲۱:۳۰
🌐 لینک شرکت در نشست👇👇
https://rubika.ir/basiratmarkazi
#طوفان_الاقصی
🆔 eitaa.com/meyarpb
🆔 rubika.ir/meyar_pb
جانشین فرماندهی سپاه حضرت جوادالائمه علیه السلام خراسان شمالی به درجه (سرداری) نائل شد
🔹 به گزارش روابط عمومی سپاه حضرت جوادالائمه علیه السلام، حسین اکبری جانشین فرماندهی سپاه استان به درجه سرتیپ دومی ارتقاء یافت.
🔹بنا بر این گزارش ، با موافقت امام خامنهای فرماندهی معظم کل قوا (مد ظله العالی) و به مناسبت ۱۷ ربیع الاول ، «حسین اکبری» جانشین فرماندهی سپاه حضرت جوادالائمه علیه السلام خراسان شمالی به درجه سرتیپ دومی ارتقاء یافت.
🔹گفتنی است مراسم اعطای درجه سرتیپ دومی«حسین اکبری» از سوی سردار سرلشکر حسین سلامی فرمانده کل سپاه و با حضور جمعی از فرماندهان و مدیران سپاه برگزار شد.
@Farsna_nkh
سلام علیکم
به آگاهی می رساند اولین جلسه دوره شهید حمید رضا الداغی از طریق کانال محتوایی برهان به نشانی: https:/rubika.ir/borhan110 امروز از ساعت ۱۹:۳۰ تا ۲۰:۳۰ برگزار می گردد.
شهید کمالی
سلام علیکم به آگاهی می رساند اولین جلسه دوره شهید حمید رضا الداغی از طریق کانال محتوایی برهان به نشا
حتما ناحیه بجنورد نوشته شود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.
خیلی خوب بود 😅
مسعود روشنپژوه رفته محله های اسرائیل 😂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ادای احترام دختر مسیحی به تندیس حاجقاسم سلیمانی؛ ویدئویی که امروز پربازدید شد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
برخی اکانتها عکسهایی از زنان اسقاطیلی درحال فرار رو نشر داده و ژست حقوق بشری میگیرن
اینم از برخورد اخیر همون اسقاطیلی ها با زنان فلسطینی.... 👆👆👆
اینها وقتی شکست میخورن، یک عمر جنایات خودشونو یادشون میره. شما یادتون نره
🆔https://eitaa.com/kamalibasirat
SedayeEnghelab-Panjare1113-05.mp3
10.87M
تحلیل این روزهای فلسطین
🆔https://eitaa.com/kamalibasirat
غرب و پیروان کوته بین آن، وقایع امروز در فلسطین اشغالی را تلخ می دانند، اما نسبت به شهادت ۴۲۰۰۰ فلسطینی طی ۵۰ سال اخیر و اسارت و مهاجرت ده و صدها هزار نفر دیگر چشم می بندند.
🆔https://eitaa.com/kamalibasirat
هدایت شده از استوری قرآن و حدیث