🔷واکنش پرستار بابلی به تمجید رهبر انقلاب:
احساس کردم دستهای خدا دوباره روی شانههایم قرار دارد
🔹معصومه مهرآور، ماما و کارشناس ارتباطات اورژانس بابل درباره پیام رهبر معظم انقلاب به وی در مصاحبه با «فارس» گفت:
🔹وقتی رئیس دفتر رهبر معظم انقلاب پیام ایشان را اعلام کردند، در پوست خودم نمیگنجیدم.
🔹احساس کردم دستهای خدا دوباره روی شانههایم قرار دارد و اجر و بزرگی را از طرف خدا برای ایشان میخواهم.
┅✿💠❀🇮🇷❀💠✿┅
🇮🇷 کانال اساتید انقلابی و نخبگان علمی
@asatid_enghelabi ایتا و سروش
پیشتازی پوتین در انتخابات روسیه
🔹پس از شمارش ۲۴.۴ درصد آرا، پوتین توانسته حدود ۸۸ درصد رایها را بدست بیاورد.
@Farsna
هدایت شده از استوری قرآن و حدیث
هدایت شده از 🕋 نماز خوب
4_293413254921716319.mp3
4.27M
بسم رب المهدی به نیت سلامتی وفرج آقا امام زمان ۵شاخه گل صلوات ویک مرتبه آیه امن یجیب را قرائت میکنیم
💢 #تنها_میان_داعش
🌹 #قسمت_شانزدهم
💠 در فضای تاریک و خاکی اتاق و با نور اندک موبایل، بلاخره حلیه را دیدم که با صورت روی زمین افتاده و یوسف زیر بدنش مانده بود.
دیگر گریههای یوسف هم بیرمق شده و بهنظرم نفسش بند آمده بود که موبایل از دستم افتاد و وحشتزده به سمتشان دویدم.
💠 زنعمو توان نداشت از جا بلند شود و چهار دست و پا به سمت حلیه میرفت. من زودتر رسیدم و همین که سر و شانه حلیه را از زمین بلند کردم زنعمو یوسف را از زیر بدنش بیرون کشید.
چشمان حلیه بسته و نفسهای یوسف به شماره افتاده بود و من نمیدانستم چه کنم. زنعمو میان گریه #حضرت_زهرا (سلاماللهعلیها) را صدا میزد و با بیقراری یوسف را تکان میداد تا بلاخره نفسش برگشت، اما حلیه همچنان بیهوش بود که نفس من برنمیگشت.
💠 زهرا نور گوشی را رو به حلیه نگه داشته بود و زینب میترسید جلو بیاید. با هر دو دست شانههای حلیه را گرفته بودم و با گریه التماسش میکردم تا چشمانش را باز کند.
صدای عمو میلرزید و با همان لحن لرزانش به من دلداری میداد :«نترس! یه مشت #آب بزن به صورتش به حال میاد.» ولی آبی در خانه نبود که همین حرف عمو #روضه شد و ناله زنعمو را به #یاحسین بلند کرد.
💠 در میان سرسام مسلسلها و طوفان توپخانهای که بیامان شهر را میکوبید، آوای #اذان مغرب در آسمان پیچید و اولین روزهمان را با خاک و خمپاره افطار کردیم.
نمیدانم چقدر طول کشید و ما چقدر بال بال زدیم تا بلاخره حلیه به حال آمد و پیش از هر حرفی سراغ یوسف را گرفت.
💠 هنوز نفسش به درستی بالا نیامده، دلش بیتاب طفلش بود و همین که یوسف را در آغوش کشید، دیدم از گوشه چشمانش باران میبارد و زیر لب به فدای یوسف میرود.
عمو همه را گوشه آشپزخانه جمع کرد تا از شیشه و پنجره و موج #انفجار دور باشیم، اما آتشبازی تازه شروع شده بود که رگبار گلوله هم به صدای خمپارهها اضافه شد و تنمان را بیشتر میلرزاند.
💠 در این دو هفته #محاصره هرازگاهی صدای انفجاری را میشنیدیم، اما امشب قیامت شده بود که بیوقفه تمام شهر را میکوبیدند.
بعد از یک روز #روزهداری آنهم با سحری مختصری که حلیه خورده بود، شیرش خشک شده و با همان اندک آبی که مانده بود برای یوسف شیرخشک درست کردم.
💠 همین امروز زنعمو با آخرین ذخیرههای آرد، نان پخته و افطار و سحریمان نان و شیره توت بود که عمو مدام با یک لقمه نان بازی میکرد تا سهم ما دخترها بیشتر شود.
زنعمو هم ناخوشی ناشی از وحشت را بهانه کرد تا چیزی نخورَد و سهم نانش را برای حلیه گذاشت. اما گلوی من پیش عباس بود که نمیدانستم آبی برای #افطار دارد یا امشب هم با لب خشک سپری میکند.
💠 اصلاً با این باران آتشی که از سمت #داعشیها بر سر شهر میپاشید، در خاکریزها چهخبر بود و میترسیدم امشب با #خون گلویش روزه را افطار کند!
از شارژ موبایلم چیزی نمانده و به خدا التماس میکردم تا خاموش نشده حیدر تماس بگیرد تا اینهمه وحشت را با #عشقم قسمت کنم و قسمت نبود که پس از چند لحظه گوشی خاموش شد.
💠 آخرین گوشی خانه، گوشی من بود که این چند روز در مصرف باتری قناعت کرده بودم بلکه فرصت همصحبتیام با حیدر بیشتر شود که آن هم تمام شد و خانه در تاریکی محض فرو رفت.
حالا دیگر نه از عباس خبری داشتیم و نه از حیدر که ما زنها هر یک گوشهای کِز کرده و بیصدا گریه میکردیم.
💠 در تاریکی خانهای که از خاک پر شده بود، تعداد راکتها و خمپارههایی که شهر را میلرزاند از دستمان رفته و نمیدانستیم #انفجار بعدی در کوچه است یا روی سر ما!
عمو با صدای بلند سورههای کوتاه #قرآن را میخواند، زنعمو با هر انفجار #صاحبالزمان (روحیفداه) را صدا میزد و بهجای نغمه مناجات #سحر، با همین موج انفجار و کولاک گلوله نیت روزه ماه مبارک #رمضان کردیم.
💠 آفتاب که بالا آمد تازه دیدیم خانه و حیاط زیر و رو شده است؛ پردههای زیبای خانه پاره شده و همه فرش از خردههای شیشه پوشیده شده بود.
چند شاخه از درختان توت شکسته، کف حیاط از تکه های آجر و شیشه و شاخه پُر شده و همچنان ستونهای دود از شهر بالا میرفت.
💠 تا ظهر هر لحظه هوا گرمتر میشد و تنور #جنگ داغتر و ما نه وسیلهای برای خنک کردن داشتیم و نه پناهی از حملات داعش.
آتش داعشیها طوری روی شهر بود که حلیه از دیدار عباس ناامید شد و من از وصال حیدر! میدانستم سدّ #مدافعان شکسته و داعش به شهر هجوم آورده است، اما نمیدانستم داغ #شهادت عباس و ندیدن حیدر سختتر است یا مصیبت #اسارت...
ادامه دارد ...
نویسنده فاطمه ولی نژاد
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
💢 #تنها_میان_داعش
🌹 #قسمت_هفدهم
💠 ما زنها همچنان گوشه آشپزخانه پنهان شده و دیگر کارمان از ترس گذشته بود که از وحشت اسارت به دست #داعشیها همه تن و بدنمان میلرزید.
اما #غیرت عمو اجازه تسلیم شدن نمیداد که به سمت کمد دیواری اتاق رفت، تمام رختخوابها را بیرون ریخت و با آخرین رمقی که به گلویش مانده بود، صدایمان کرد :«بیاید برید تو کمد!»
💠 چهارچوب فلزی پنجرههای خانه مدام از موج #انفجار میلرزید و ما مسیر آشپزخانه تا اتاق را دویدیم و پشت سر هم در کمد پنهان شدیم.
آخرین نفر زنعمو داخل کمد شد و عمو با آرامشی ساختگی بهانه آورد :«اینجا ترکشهای انفجار بهتون نمیخوره!»
💠 اما من میدانستم این کمد آخرین #سنگر عمو برای پنهان کردن ما دخترها از چشم داعش است که نگاه نگران حیدر مقابل چشمانم جان گرفت و تپشهای قلب #عاشقش را در قفسه سینهام احساس کردم.
من به حیدر قول داده بودم حتی اگر داعش شهر را اشغال کرد مقاوم باشم و حرف از مرگ نزنم، اما مگر میشد؟
💠 عمو همانجا مقابل در کمد نشست و دیدم چوب بلندی را کنار دستش روی زمین گذاشت تا اگر پای داعش به خانه رسید از ما #دفاع کند. دلواپسی زنعمو هم از دریای دلشوره عمو آب میخورد که دست ما دخترها را گرفت و مؤمنانه زمزمه کرد :«بیاید دعای #توسل بخونیم!»
در فشار وحشت و حملات بیامان داعشیها، کلمات دعا یادمان نمیآمد و با هرآنچه به خاطرمان میرسید از #اهل_بیت (علیهمالسلام) تمنا میکردیم به فریادمان برسند که احساس کردم همه خانه میلرزد.
💠 صدای وحشتناکی در آسمان پیچید و انفجارهایی پی در پی نفسمان را در سینه حبس کرد. نمیفهمیدیم چه خبر شده که عمو بلند شد و با عجله به سمت پنجرههای اتاق رفت.
حلیه صورت ظریف یوسف را به گونهاش چسبانده و زیر گوشش آهسته نجوا میکرد که عمو به سمت ما چرخید و ناباورانه خبر داد :«جنگندهها شمال شهر رو بمبارون میکنن!»
💠 داعش که هواپیما نداشت و نمیدانستیم چه کسی به کمک مردم در محاصره #آمرلی آمده است. هر چه بود پس از ۱۶ ساعت بساط آتشبازی داعش جمع شد و نتوانست وارد شهر شود که نفس ما بالا آمد و از کمد بیرون آمدیم.
تحمل اینهمه ترس و وحشت، جانمان را گرفته و باز از همه سختتر گریههای یوسف بود. حلیه دیگر با شیره جانش سیرش میکرد و من میدیدم برادرزادهام چطور دست و پا میزند که دوباره دلشوره عباس به جانم افتاد.
💠 با ناامیدی به موبایلم نگاه کردم و دیگر نمیدانستم از چه راهی خبری از عباس بگیرم. حلیه هم مثل من نگران عباس بود که یوسف را تکان میداد و مظلومانه گریه میکرد و خدا به اشک #عاشقانه او رحم کرد که عباس از در وارد شد.
مثل رؤیا بود؛ حلیه حیرتزده نگاهش میکرد و من با زبان #روزه جام شادی را سر کشیدم که جان گرفتم و از جا پریدم.
💠 ما مثل #پروانه دور عباس میچرخیدیم که از معرکه آتش و خون، خسته و خاکی برگشته و چشم او از داغ حال و روز ما مثل #شمع میسوخت.
یوسف را به سینهاش چسباند و میدید رنگ حلیه چطور پریده که با صدایی گرفته خبر داد :«قراره دولت با هلیکوپتر غذا بفرسته!» و عمو با تعجب پرسید :«حمله هوایی هم کار دولت بود؟»
💠 عباس همانطور که یوسف را میبویید، با لحنی مردد پاسخ داد :«نمیدونم، از دیشب که حمله رو شروع کردن ما تا صبح #مقاومت کردیم، دیگه تانکهاشون پیدا بود که نزدیک شهر میشدن.»
از تصور حملهای که عباس به چشم دیده بود، دلم لرزید و او با خستگی از این نبرد طولانی ادامه داد :«نزدیک ظهر دیدیم هواپیماها اومدن و تانکها و نفربرهاشون رو بمبارون کردن! فکر کنم خیلی تلفات دادن! بعضی بچهها میگفتن #ایرانیها بودن، بعضیهام میگفتن کار دولته.» و از نگاه دلتنگم فهمیده بود چه دردی در دل دارم که با لبخندی کمرنگ رو به من کرد :«بچهها دارن موتور برق میارن، تا سوخت این موتور برقها تموم نشده میتونیم گوشیهامون رو شارژ کنیم!»
💠 اتصال برق یعنی خنکای هوا در این گرمای تابستان و شنیدن صدای حیدر که لبهای خشکم به خنده باز شد.
به #همت جوانان شهر، در همه خانهها موتور برق مستقر شد تا هم حرارت هوا را کم کند و هم خط ارتباطمان دوباره برقرار شود و همین که موبایلم را روشن کردم، ۱۷ تماس بیپاسخ حیدر و آخرین پیامش رسید :«نرجس دارم دیوونه میشم! توروخدا جواب بده!»
💠 از اینکه حیدرم اینهمه عذاب کشیده بود، کاسه چشمم لرزید و اشکم چکید. بلافاصله تماس گرفتم و صدایش را که شنیدم، دلم برای بودنش بیشتر تنگ شد.
نمیدانست از اینکه صدایم را میشنود خوشحال باشد یا بابت اینهمه ساعت بیخبری توبیخم کند که سرم فریاد کشید :«تو که منو کشتی دختر!»...
ادامه دارد ...
نویسنده فاطمه ولی نژاد
✅️ پیروزیِ پوتین در انتخابات روسیه قطعی شد
🔹پساز شمارش ۹۹ درصد آرای انتخابات روسیه، پوتین با ۸۷ درصد آرا پیروزیِ خود را در این انتخابات قطعی کرده.
🌐 nournews.ir
🆔️ @Nournews_IR
🌷یک مرزبان در مرزهای سیستان به شهادت رسید
🔹شب گذشته یک نفر از مرزبانان وظیفه هنگ مرزی زابل به نام "محمدجواد بیاناتی" حین حراست و پاسداری از مرزهای جنوب شرق کشور در منطقه هیرمند توسط افراد ناشناس از آن سوی مرز مورد اصابت گلوله قرار گرفت که با توجه به شدت جراحات وارد به درجه رفیع شهادت نائل آمد.
@jahaannews
jahannews.com
نظامیان آمریکا از نیجر هم اخراج شدند
🔸آمادو عبدالرحمن، سخنگوی دولت نیجر با اعلام اینکه نیجر توافقنامه نظامی با آمریکا را لغو کرد؛ گفت:
🔸دولت نیجر با در نظر گرفتن خواستهها و منافع مردم تصمیم گرفت تا توافقنامه مربوط به حضور پرسنل نظامی آمریکا و کارمندان غیرنظامی وزارت دفاع این کشور در قلمرو نیجر را لغو و باطل کند.
🔸حضور نظامی آمریکا غیرقانونی و ناقض همه قوانین اساسی و دموکراتیک است.
🔸توافق لغو شده ناعادلانه بوده و در ۶ ژوئیه ۲۰۱۲ به صورت یکجانبه از سوی آمریکا تحمیل شد.
🔸گفتنی است آمریکا به بهانه مبارزه با سازمانهای تروریستی حدود هزار نظامی را در نیجر مستقر کرده بود.
🆔https://eitaa.com/kamalibasirat
🔰نوع پوشش زن میتواند باعث جنایت جنسی شود
🔹بر اساس مقاله منتشر شده در سایت دفتر برنامه های عدالت وابسته به وزارت دادگستری آمریکا، اکثریت روانپزشکان آمریکایی در سال 1991 معتقد بودند نوع پوشش زن می تواند باعث جنایت جنسی علیه زنان شود.
🔹نویسنده مقاله بیان میکند: میزان تجاوز جنسی در ایالات متحده از سال 1963 تا 1989 چهار برابر شده است. جنایات جنسی علیه دختران جوان به یک نگرانی بزرگ تبدیل شده است. تحریک بصری اغلب در فعالیت جنسی عادی دخیل است، بنابراین یک سوال طبیعی این است که آیا تحریک از طریق لباس یکی از عوامل متعدد تجاوز و آزار است؟
🔹581 روانپزشک از 50 ایالت آمریکا پرسشنامه ای را تکمیل کردند مبنی بر این که آیا لباس های تحریک آمیز در سطح بالایی از جنایات جنسی علیه دختران جوان نقش دارد یا خیر؟ اکثریت قابل توجهی از پاسخ دهندگان از هر دو جنس معتقد بودند که آنچه یک زن جوان می پوشد ممکن است بر خطر جنایت بر او تأثیر بگذارد.
🆔https://eitaa.com/kamalibasirat
💢 رئیسی پیروزیِ پوتین در انتخابات ریاستجمهوری روسیه را تبریک گفت.
🔻 رؤسای جمهور چین، بلاروس، تاجیکستان، قزاقستان، جمهوری آذربایجان، رهبر کرهشمالی و پاپ فرانسیس، رهبر کاتولیکهای جهان هم پیروزی پوتین را تبریک گفتند.
🆔https://eitaa.com/kamalibasirat
🔴 ویژگیها وخصوصیات امام زمان(عج)
🔵 قسمت 7⃣
۶۱-آن حضرت بر اساس ارادهی الهی عمل میکند؛ یعنی آن حضرت هیچکاری را بدون خواست و ارادهی الهی انجام نمیدهد و کاری را انجام میدهد که خدا میخواهد انجام بشود و ارادهاش همان ارادهی الهی است.
۶۲-امام عصر ارواحنا فداه فائز به کرامت الهی است؛ نهایت درجهی کرامت و بزرگواری که یک موجود و مخلوق ممکن است داشته باشد خدای تعالی به آن حضرت عنایت فرموده و چنین آن حضرت را به نهایت درجه فوز و رستگاری رسانده است.
۶۳-خدای تعالی آن حضرت را برای علمش برگزیده است؛ تمام علمی که همهی مخلوقات به آن نیاز دارند، خدای تعالی به آن حضرت عنایت فرموده است و آن حضرت مخزن علم کامل الهی است.
۶۴-خدای تعالی راضی شده است که آن حضرت از غیب الهی اطلاع داشته باشد.
۶۵-خدای تعالی آن حضرت را برای سرّ خودش انتخاب کرده است؛ خدای تعالی اموری که جزء اسرار خودش میباشد را به جهت اینکه آن حضرت در نهایت درجهی تقرب و یکی بودن با خدای تعالی است، به آن حضرت عنایت فرموده است.
۶۶-خدای تعالی آن حضرت را با قدرتش برگزیده است؛ امام زمان ما ارواحنا فداه آنچنان عظمتی دارد که قدرتش قدرت خدایی است و با اذن پروردگار هر کاری را در عالم میتواند انجام دهد.
۶۷-خدای تعالی آن حضرت را به هدایتش عزت داده است؛ از آنجا که هدایت درجاتی دارد، خدای تعالی نهایت درجهی هدایت را شامل آن حضرت فرموده و اصولا نام و صفت مبارکش مهدی میباشد.
۶۸-خدای تعالی آن حضرت را به برهانش اختصاص داده است؛ خدای تعالی تمام برهان خود را در اختیار آن حضرت قرار داده است تا بتواند همهی عالم را به برهان و هدایت الهی راهنمایی نماید.
۶۹-خدای تعالی آن حضرت را برای نورش انتخاب کرده است؛ نور الهی در وجود مقدس امام زمان روحی و ارواح العالمین لتراب مقدمه الفداء تجلی نموده و تلؤلؤ دارد و آن حضرت منور به نور الهی و ظاهر کنندهی آن میباشد.
۷۰-خدای تعالی آن حضرت را با روحش تأیید نموده است؛ خدای تعالی امام عصر ارواحنا فداه را مؤید به همه گونه تأییدی از جانب خودش فرموده است.
#ویژگیها_و_خصوصیات_امام_زمان
#رمضان_مهدوی
🆔 eitaa.com/kamalibasirat