هدایت شده از استوری قرآن و حدیث
بسم رب المهدی
به نیت سلامتی وفرج آقا امام زمان ۵شاخه گل صلوات ویک مرتبه ایه امن یجیب را قرائت میکنیم
دست_تقدیر۴۹
قسمت_چهل_نهم
محیا با شتاب خودش به سمت ایستگاه پرستاری حرکت کرد و همانطور که به جلو میرفت؛ بوی الکل در مشامش پیچید و انگار دل و روده اش را بهم ریخت و او را به یاد موجود کوچکی انداخت که محیا هنوز نتوانسته بود خبر ورود او را به وجودش به کسی از عزیزانش بدهد، محیا رو به روی ایستگاه ایستاد و رو به خانم پرستار گفت: کی منو کار داشت و گفتن فوری هست؟
پرستار نگاهی به محیا کرد و همانطور که لبخند میزد گفت: اولا مبارکه، دوما انگار یه ماشین از سپاه فرستادن دنبالتون، نمی دونم قضیه چیه؟ اما همسرتون پیغام فرستادن که فوری خودتون را به ایشون برسونید..
محیا که انگار از درون گر گرفته بود و نمی دانست قضیه از چه قرار است با سرعت خودش را به چادرش رسانید، چون سابقه نداشت مهدی اینگونه عمل کند و حتما اتفاق خاصی افتاده که ماشین برایش فرستاده بود.
محیا بدون اینکه از مادرش خداحافظی کند و یا او را در جریان قرار دهد از بیمارستان خارج شد.
پرستار درست میگفت و ماشین خاکی رنگ سپاه جلوی بیمارستان پارک شده بود.
محیا که انگار مغزش قفل کرده بود و نمی توانست مسائل را حلاجی کند، مستقیم به سمت ماشین حرکت کرد و در ماشین را باز کرد.
مردی پشت فرمان نشسته بود و به محض سوار شدن محیا، ماشین را روشن کرد و در حال حرکت، گفت: سلام خانم، آقا مهدی بنده را فرستادن دنبالتون..
محیا نگاهی به راننده کرد، چهره او برایش نا آشنا می آمد و عجیب تر از آن، اینکه اصلا لباس بچه های سپاه تن او نبود.
محیا دقایقی سکوت کرد و بعد با لحنی لرزان پرسید: چ..چه اتفاقی افتاده؟! آخه سابقه نداشت...
راننده به میان حرف محیا دوید و گفت: والا منم نمی دونم، به ما دستور داده شده تا شما را به آدرسی که دادند ببرم.
حالا که راننده صحبت می کرد، لحن کلامش به لات و لوت های بازاری بیشتر شبیه بود تا بچه های سپاه...
محیا یک لحظه انگار هوشیار شده باشد، نگاهی به راننده کرد و در ذهنش جرقه زد: مهدی امکان نداره ماشین سپاه را برای کارهای شخصیش استفاده کنه...او حتی از خودکاری که سرکار بهش میدادن برای امور شخصی استفاده نمی کرد،حالا بیاد ماشین اداره را بفرسته....پس یک کاسه ای زیر نیم کاسه هست.
محیا نفسش را آرام بیرون داد و گفت: آقا مهدی هیچ وقت از وسایل اداره برای کارهای شخصی استفاده نمی کرد، عجیبه که الان....و بعد حرفش را خورد و ادامه داد: نگه دارید آقا! من پیاده میشم، آدرس بدین کجا برم، خودم با تاکسی میرم.
مرد که حواسش به رانندگی بود، با این حرف محیا، نگاه تندی به او کرد و با تحکمی در صدایش گفت: احتیاج نیست، حالا یه بار هم شما با وسایل اداره جابهجا شین به کجا ور میخوره؟!
محیا که کم کم داشت مطمئن میشد قضیه چیز دیگه ای هست، صداش را بالاتر برد و گفت: میگم ماشین را نگه دار! وگرنه اینقدر داد و هوار می کنم که ....
راننده قهقه ای زد و گفت: که چی؟!
کی میاد ماشین سپاه را تفتیش کنه هااا؟! بعدم دندون رو جگر بزار، مگه قراره چکار کنیم؟! اینی اینها...رسیدیم به مقصد، بفرما خانم خانما، همسرتون منتظرتونن...
محیا که تا آن لحظه به مسیر حرکت توجهی نداشت، نگاهی به بیرون انداخت و متوجه شد وارد کوچه خانه شان شدند. همان کوچه ای که خانه خودشان و آقامهدی در آن وجود داشت، بازم گیج شد و در همین هنگام ماشین جلوی خانه اقدس خانم ترمز کرد،در حیاط باز بود، انگار همه منتظر ورود محیا هستن...
محیا باز هم ذهنش هنگ کرده بود، آخه خونه اقدس خانم؟!
و زیر لب گفت:نکنه ....نکنه اتفاقی براشون افتاده و با زدن این حرف، به سرعت از ماشین پیاده شد و وارد خانه شد و متوجه نشد که آن مرد وارد خانه شد و در حیاط را پشت سر محیا بست.
ادامه دارد...
📝به قلم:ط_حسینی
🌺🍂🌼🍂🌺🍂🌼
سهم-روز4-حکمت-32-تا-40.oga
1.06M
🔊 ختم گویای نهج البلاغه
🍃🌸 در ۲۷۰ روز
🍃🌸 سهم روز چهارم
🍃🌸 حکمت ۳۲ تا ۴۰
🌹 ختم نهج البلاغه در ۲۷۰ روز. سهم روز چهارم
┄┅═══✼🌿🌹🌿✼═══┅┄
📒 #حکمت۳۲ : نیکوکار از کار نیک بهتر، و بدکار از کار بد بدتر است.
┄┅═══✼🌿🌹🌿✼═══┅┄
📒 #حکمت۳۳ : بخشنده باش اما زیاده روی نکن، در زندگی حسابگر باش، اما سختگیر مباش.
┄┅═══✼🌿🌹🌿✼═══┅┄
📒 #حکمت۳۴ : بهترین بی نیازی ترک آرزوهاست.
┄┅═══✼🌿🌹🌿✼═══┅┄
📒 #حکمت۳۵ : کسی که در انجام کاری که مردم خوش ندارند شتاب کند، درباره او چیزی خواهند گفت که از آن اطلاعی ندارند.
┄┅═══✼🌿🌹🌿✼═══┅┄
📒 #حکمت۳۶ : کسی که آرزوهایش طولانی است، کردارش نیز ناپسند است.
┄┅═══✼🌿🌹🌿✼═══┅┄
📒 #حکمت۳۷ : (در سر راه صفین دهقانان شهر انبار تا امام را دیدند پیاده شدند، و پیشاپیش آن حضرت می دویدند، فرمود چرا چنین می کنید؟ گفتند عادتی است که پادشاهان خود را احترام می کردیم، فرمود:)
به خدا سوگند! که امیران شما از این کار سودی نبردند، و شما در دنیا با آن خود را به زحمت می افکنید، و در آخرت دچار رنج و زحمت می گردید، و چه زیانبار است رنجی که عذاب در پی آن باشد، و چه سودمند است آسایشی که با آن امان از آتش جهنم باشد.
┄┅═══✼🌿🌹🌿✼═══┅┄
📒 #حکمت۳۸ : به فرزندش امام حسن (علیه السلام) فرمود: پسرم! چهار چیز از من یادگیر (در خوبیها)، و چهار چیز به خاطر بسپار (هشدارها)، که تا به آنها عمل کنی زیان نبینی.
۱- خوبیها: ۱- همانا ارزشمندترین بی نیازی عقل است، ۲- و بزرگ ترین فقر بی خردی است، ۳- ترسناک ترین تنهایی خودپسندی است ۴- و گرامی ترین ارزش خانوادگی، اخلاق نیکوست.
۲ هشدارها: ۱- پسرم! از دوستی با احمق بپرهیز، همانا می خواهد به تو نفعی رساند اما دچار زیانت می کند. ۲- از دوستی با بخیل بپرهیز، زیرا از آنچه که سخت به آن نیازی داری از تو دریغ می دارد. ۳- و از دوستی با بدکار بپرهیز، که با اندک بهایی تو را می فروشد. ۴- و از دوستی با دروغگو بپرهیز، که او به سراب ماند، دور را به تو نزدیک، و نزدیک را دور می نمایاند.
┄┅═══✼🌿🌹🌿✼═══┅┄
📒 #حکمت۳۹ : مستحبات به خدا نزدیک نمی گرداند اگر به واجبات زیان رساند.
┄┅═══✼🌿🌹🌿✼═══┅┄
📒 #حکمت۴۰ : زبان عاقل در پشت قلب اوست، و قلب احمق در پشت زبانش قرار دارد.
(این از سخنان ارزشمند و شگفتی آور است، که عاقل زبانش را بدون مشورت و فکر و سنجش رها نمی سازد، اما احمق هرچه بر زبانش آید می گوید بدون فکر و دقت، پس زبان عاقل از قلب او و قلب احمق از زبان او فرمان می گیرد).
┄┅═══✼🌿🌹🌿✼═══┅
🔹 قالیباف: کاری میکنیم رژیم صهیونیستی از کرده خود پشیمان شود
🆔https://eitaa.com/kamalibasirat
برکت
پیامبر خدا صلی الله علیه و آله:
هرگاه کسی را دیدید که خدا، فقر و بیماری را بر وی وارد فرموده، [بدانید که] خدای متعال می خواهد با وی صفا ورزد.
الفردوس/ج1/ص261/ح1015
گاهی تلاشهای مادی و معنوی ما مثل تغییر شغل، چند شیفت کار کردن، دعا و نماز و... تغییری در وضعیت مالی ما ایجاد نمی کند، در این صورت فقط رضایت از خدا ما را نجات می دهد.
#افزایش_برکت_و_روزی
🆔https://eitaa.com/kamalibasirat
9.99M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✅واکنشها به شعار مرگ بر آمریکا در مراسم تحلیف رئیس جمهور!!🧐
🆔https://eitaa.com/kamalibasirat
✅ طیبنیا مشاور عالی پزشکیان شد
🔹رئیسجمهور با صدور حکمی علی طیبنیا را به عنوان مشاور عالی خود منصوب کرد.
🆔https://eitaa.com/kamalibasirat