💯رویداد الگوهای برتر مقاومت...
⚡️با حضور برترین پایگاههای بسیج شهرستان بجنورد🔥
🏛مکان: تالار حافظ
⏰زمان: دوشنبه ۱۵ مرداد ماه
ساعت ۸الی۱۲ و ۱۶ الی ۱۹
💫کاری از معاونت مساجد و محلات سپاه شهرستان بجنورد
✨۱۸ پایگاه شرکت کننده در این رویداد از بین ۳۰۱ پایگاه بسیج شهرستان انتخاب شدند.🏵
💥پایگاه های برادر و خواهر ، روستایی و شهری
🎗۱۰ پایگاه روستایی در شیفت صبح
🎗۸ پایگاه شهری در شیفت بعدازظهر..
#معاونت_مساجد_ومحلات_سپاه_بجنورد
┄┅┅✿💠❀﴾﷽﴿❀💠✿┅┅┄
🌍خبرگزاری بسیج بجنورد
✅👉 @Basijnewsir_bojnourd
بسم رب المهدی به نیت سلامتی وفرج آقا امام زمان ۵شاخه گل صلوات ویک مرتبه ایه امن یجیب را قرائت میکنیم دست_تقدیر۵۰
قسمت_پنجاه
محیا وارد ساختمان خانه شد، خانه ای که قبلا حکم خانهٔ همسایه را داشت و الان خانهٔ پدرشوهرش بود.
در هال را باز کرد و با تعجب اقدس خانم را دید که روی کاناپه روبه روی هال به در زل زده بود و کمی آنطرف تر، مهدی روی پتوی کناره ای نشسته بود در حالیکه سه مرد روی پوشیده او را دوره کرده بودند، رد خونی که روی پیشانی مهدی افتاده بود، خبر از درگیری می داد.
محیا با دیدن این صحنه ترس سراسر وجودش را گرفت و مهدی با صدای بلند فریاد زد: برگرد محیا...فرار کن
محیا همانطور که رویش به آنها بود به عقب برگشت اما پشت سرش همان راننده ای که او را از جلوی بیمارستان سوار کرده بود، ایستاد و با لحنی کشدار گفت: بفرما داخل، مجلس منتظر ورود مادمازل هست..
محیا چاره ای دیگر نداشت، داخل شد و اینبار دو مرد دیگر را دید که گوشهٔ دیگر هال بودند وگویا این معرکه چیده شده بود که محیا ورود کند و به انتها برسد.
یکی از مردها که اسلحهٔ کمری به دست داشت همراه با اشاره گفت: بیا اینجا کنار شوهرت بشین، حرکت اضافی هم کنی باهات همون معامله ای را می کنم که با همسر عزیززززت کردم.
مهدی با نگاهش به او فهماند که کنارش قرار گیرد،محیا گیج شده بود، نمی دانست هدف این جمع از این کارها چیست،در این هنگام صدای لرزان اقدس خانم بلند شد و گفت: قرار ما این نبود، شما قول دادین که یه ترس از این دختره...
مردی که اسلحه به دست داشت و گویا همهٔ کاره این جمع بود به میان حرف اقدس خانم دوید وگفت: زیپ دهنت را بکش، تو که الان باید توی دلت عروسی باشه! مگه از این دخترهٔ دورگه بدت نمیومد؟! خبرات به گوشم رسیده که مجلس عقدش را می خواستی بهم بزنی، حالا هر چی بشه برای تو بد نمیشه پس حرف از قول و قرار نکن...ما هیچ قراری با عجوزه ای مثل تو نداشتیم، اما لطفمون شامل حالت میشه و بعد به سمت مرد کت و شلواری که کمی آنطرف تر از کاناپه، روی زمین نشسته بود رفت و گفت: حاجی، خطبهٔ طلاق را جاری کن...
محیا با شنیدن این حرف، انگار تشتی از آب سرد بر سرش ریخته باشند، پشتش یخ کرد و لرزی در جانش پیچیدو گفت: طلاق؟!
مهدی مثل شیری در بند از جا بلند شد و گفت: شما غلط می کنید که بخوایید خطبه طلاق ما را جاری کنید، مگه توی دین اسلام، طلاق اجباری و زوری هم داریم؟! من اجازه نمی دم همسرم حتی لحظه ای از من جدا بشه..
در این لحظه همان مرد اسلحه بدست به طرف مهدی یورش برد و هر دو مرد با هم گلاویز شدند و بالاخره لوله اسلحه روی شقیقهٔ مهدی قرار گرفت و گفت: ببین جوجه فکلی، فکر نکن رستم دستانی هااا، اگه بخوام با یه تیر خلاصت می کنم، اما نمی خوام، چون مادرت اینجاست، نمی خوام مرگ تک پسرش را ببینه، باید بهت بگم به من امر شده یا خطبه طلاقتون را بخونیم و شما از هم جدا بشین یا اگر راضی به جدایی نشدین، داغ این دختره را روی دلت بزارم و یه گلوله حرومش کنم و با زدن این حرف، مهدی را پرت کرد کنار دیوار و با یک حرکت خودش را به محیا رساند و اسلحه را گذاشت روی سر محیا
دو تا مرد دیگه ای که تا الان ببیننده بودند، دو طرف مهدی را گرفتند و همون مرد صدایش را بالا برد و گفت: ببین مجنون عاشق پیشه! من پول کاری را که میبایست انجام بدم را گرفتم، برام فرق نمیکنه این دختره را بکشم یا شما جداشین، بالاخره یکی از این دو کار را می کنم، حالا خود دانی، انتخاب کن!
یک لحظه همه جا ساکت شد و تنها هق هق محیا و اقدس خانم به گوش میرسید و پس همان مرد اشاره کرد و گفت: حاجی بخون...
مهدی که سعی می کرد نگاه خجالت زده اش را از محیا بدزدد، آهسته گفت: محیا! من حساب همه اینها را می رسم، بهت قول میدم..
محیا که هر لحظه حالش بدتر میشد، نا خوداگاه دستش روی شکمش رفت، انگار باید، وجود این موجود کوچک در بطن محیا، پنهان می ماند.
بالاخره معرکه ای که به نابودی زندگی محیا و مهدی انجامید، به پایان رسید و در پیش چشمان پر از غم مهدی، محیا را به بیرون راهنمایی کردند، دو نفر از مردها در ساختمان ماندند تا محیا را به راحتی از شهر خارج کنند و خبری در شهر نپیچد و دو مرد دیگر محیا را همراهی کردند و ماشین امریکایی مشکی رنگی جلوی در، انتظار آنان را می کشید
محیا جلوی در خانه، از زیر چادر دستش را داخل جیب روپوشش کرد، روپوشی که به دلیل شتابی که داشت از تنش بیرون نیاورده بود، برگه آزمایش بارداری اش را بیرون آورد و از زیر چادر، آن را رها کرد و امید داشت که به دست مهدی برسد..
ادامه دارد..
📝به قلم:ط_حسینی
🌺🍂🌼🍂🌺🍂🌼
هدایت شده از استوری قرآن و حدیث
🔹صفحه: 15
💠سوره بقره: آیات 94 الی 101
#قرآن #طرح_ختم_قرآن
#تلاوت_روزانه #تلاوت_قرآن
@ahlolbait_story
سهم-روز-5-حکمت-41-تا-50.oga
1.04M
🔊 ختم گویای نهج البلاغه
☘🌸 سهم روز پنجم
🌸حکمت ۴۱ تا ۵۰
🌹 ختم نهج البلاغه در ۲۷۰ روز. سهم روز پنجم
┄┅═══✼🍃🌸🍃✼═══┅┄
💠 قلب احمق در دهان او، و زبان عاقل در قلب او قرار دارد.
📒 #حکمت۴۱
┄┅═══✼🍃🌸🍃✼═══┅┄
💠 و به یکی از یارانش که بیمار بود فرمود: خدا آنچه را که از بیماری شکایت داری موجب کاستن گناهانت قرار داد، در بیماری پاداشی نیست اما گناهان را از بین می برد، و آنها را چونان برگ پاییزی می ریزاند،
و همانا پاداش در گفتار به زبان، و کردار با دست ها و قدم هاست،
و خدای سبحان به خاطر نیت راست، و درون پاک، هر کس از بندگانش را که بخواهد وارد بهشت خواهد کرد.
📒 #حکمت۴۲
┄┅═══✼🍃🌸🍃✼═══┅┄
💠 در یاد یکی از یاران، (خباب بن ارت) فرمود: خدا خباب بن ارت را رحمت کند؛
💎 با رغبت مسلمان شد
💎 و از روی فرمانبرداری هجرت کرد
💎 و با قناعت زندگی گذراند
💎 و از خدا راضی بود
💎و مجاهد زندگی کرد.
📒 #حکمت۴۳
┄┅═══✼🍃🌸🍃✼═══┅┄
💠 خوشا به حال کسی که:
✅ به یاد معاد باشد
✅ برای حسابرسی قیامت کار کند
✅ با قناعت زندگی کند
✅ و از خدا راضی باشد.
📒 #حکمت۴۴
┄┅═══✼🍃🌸🍃✼═══┅┄
💠 اگر با شمشیرم بر بینی مومن بزنم، که دشمن من باشد، با من دشمنی نخواهد کرد،
و اگر تمام دنیا را به منافق ببخشم تا مرا دوست بدارد، دوست من نخواهد شد،
و این بدان جهت است که قضای الهی جاری شد، و بر زبان پیامبر امّی (صلی الله علیه واله وسلم) گذشت که فرمود:
(ای علی! مومن تو را دشمن نگیرد، و منافق تو را دوست نخواهد داشت.)
📒 #حکمت۴۵
┄┅═══✼🍃🌸🍃✼═══┅┄
💠گناهی که تو را پشیمان کند بهتر از کار نیکی است که تو رابه خودپسندی وادارد.
📒 #حکمت۴۶
┄┅═══✼🍃🌸🍃✼═══┅┄
💠 ارزش مرد به اندازه همت اوست، و راستگویی او به میزان جوانمردی اش، و شجاعت او به قدر ننگی است که احساس می کند، و پاکدامنی او به اندازه غیرت اوست.
📒 #حکمت۴۷
┄┅═══✼🍃🌸🍃✼═══┅┄
💠 پیروزی در دوراندیشی، و دوراندیشی در بکارگیری درست اندیشه، و اندیشه درست به رازداری است.
📒 #حکمت۴۸
┄┅═══✼🍃🌸🍃✼═══┅┄
💠 از یورش بزرگوار به هنگام گرسنگی، و از تهاجم انسان پست به هنگام سیری، بپرهیز.
📒 #حکمت۴۹
┄┅═══✼🍃🌸🍃✼═══┅┄
💠 دلهای مردم گریزان است، به کسی روی آورند که خوشرویی کند.
📒 #حکمت۵۰
┄┅═══✼🍃🌸🍃✼═══┅┄
برکت
خداوند بعضی از شما را بر بعضی دیگر از نظر روزی برتری داد، اما آنها که برتری داده شده اند، حاضر نیستند از روزی خود به بردگانشان بدهند و همگی در آن مساوی گردند، آیا آنان نعمت خدا را انکار می نمایند.نحل/71
مواهب الهی در پاره ای از موارد قطعا غیر اکتسابی است، بنابراین خوب است که انسان نیم نگاهی هم به افرادی که توان مالی ضعیفی دارند، بیندازد.
#افزایش_برکت_و_روزی
🆔https://eitaa.com/kamalibasirat
خودسازی(سن جوانی)
پیامبر خدا(ص):
آنکه در جوانی اش بیاموزد، آموخته اش مانند نقش بر سنگ است و آنکه در بزرگسالى بیاموزد، مانند نوشتن بر روى آب باشد. النوادر للراوندی/ص132/ح169
برای جوانی و جوانان باید برنامه ریزی کرد تا مهمترین سرمایه های زندگی شان یعنی عمر و انرژی شان هدر نرود. بهترین سن برای تهذیب نفس و یادگیری جوانی است.
🆔https://eitaa.com/kamalibasirat