یوزارسیف
قسمت۴۵:
سمیه:اخه که چی؟؟حرفت رابزن ,طاعون که نداره...
من:نه نه...اخه ایرانی نیست...
سمیه زد زیر خنده وگفت:اصلا مال سومالی,مال عمق جنگلهای امازون ,ایرانی نباشه,زبانش فارسی که هست مسلمان مخلص که هست ,پاک که هست ,نبات,شکرپنیر اصلاقند وعسل....خوشگللللل که هست....
بااین حرف سمیه اهی از دل کشیدم وگفتم:افغانی هست وبه همین علت پدرومادرم تو جواب دادن مردد شدند واین وسط بهرام خان اتش بیار معرکه شده...اخ اخ نبودی,سمیه ببینی دیشب چی گذشت به من...
ودرحالیکه گلوله گلوله اشک میریختم,همه چی را براش تعریف کردم....
نمیدونم چندساعت بود که داشتیم حرف میزدیم که با صدای در اتاق به خود امدیم...
مامان لای در راباز کردوگفت:دخترا نهار اماده است,زری جان بیاین اشپزخانه, بابات هم امده,منتظریم شما بیاید تا نهار رابکشیم..
سمیه یه حالت مظلوم به خودش گرفت وگفت:خاله...میشه ...میشه ما همینجا نهار رابخوریم؟؟
مامان لبخندی زد وگفت:هرجور راحتین وبعدرو کرد سمت من وادامه داد:زری جان پس بیا سفره وغذا رابیار همینجا.. سمیه جان را از گشنگی کشتی....
سرم را تکان دادم ومادر,در رابست...
سمیه که زانو به زانوم نشسته بود دستم را تودستش گرفت وگفت:زری...اصلا نگران نباش وغصه نخور اگر شما دوتا قسمت هم باشید ,بابا جانت بالا بره وپایین بیاد وحتی بهرام خان خودش را حلقه اویز کند,بازهم به هم میرسید,توکل کن به خدا وهمه چیز,را دست,خودش بسپر,مهم اینه که خانوادت میدونن نظر تو مثبته...همین...
با تاسفی در تایید حرفهاش سرم را تکان دادم وگفتم:دیگه چاره ای برام نمونده....توکل....
سمیه بلند شد ودست من را گرفت وگفت:هوس کردم با مامان وبابات غذا بخورم,بیا بریم اونجا ,ببینم میشه چیزی گفت,متلکی پروند,کاری کرد خخخ
میدونستم که سمیه ,وقتی بخواد کاری بکنه وچیزی بگه,اصلا تعارف نمیکنه ,کلا خدای پررو گری هست,دستم را به دستش دادم وارام از اتاق اومدیم بیرون,همینطور که داشتیم میامدیم طرف اشپزخانه,با صدای پدرم که داشت به مادرم چیزی میگفت متوقف شدم ودستم را گذاشتم روی بینی ام,سمیه فوری گرفت که چی میگم وگوشهامون تیز شد .....
ادامه دارد...
نویسنده.....حسینی
یوزارسیف
قسمت۴۶:
بابا داشت به مامان میگفت:رفتم بی رودربایسی به حاج اقا گفتم که دختر خانم من هنوز تازه امسال دیپلم میگیره ومیخواد ادامه تحصیل بده وقصد ازدواج هم نداره....
مامان با التهابی در صداش پرید وسط حرفش وگفت:خوب عکس العمل اون بیچاره چی بود...
بابا:هیچی برداشته با یه لبخند ملیح میگه ,اگر جواب دخترخانمتان مثبت باشه وبحث دیگه ای درمیان نباشه,ما صبرمان زیاد است,صبرمیکنیم تا درس,هم بخوانند والبته اگر ازدواج هم بخوان بکنن ,بازهم باعث پیشرفتشان میشیم وقول میدم تا تمام توان بهشون کمک کنم تا در رشته ی مورد علاقه شان ادامه تحصیل بدن و...
مادر که انگار مبهوت از جواب حاج اقا شده بود گفت:خوب,خوب اینجوری که هرچی,شما رشته بودید اون پنبه کرد...چی چی گفتی؟
پدر,با بی حوصلگی گفت:خوب چی میباست بگم هااا؟؟مجبور,شدم بگم بزار ببینم نظر دختر چی,هست وقراره چند روز دیگه,مثلا نظر نهایی دختر را بگم,من هرچی فکرش را میکنم,توان دروغ گفتن را ندارم,باید واگذار کنم به بهرام ,فک کنم اون بتونه یه جوری از سر بازش کنه...
مادر نفسش را به شدت بیرون دادوگفت:بهرام؟!!اون که, پسره ی بیچاره را سکه ی یه پول میکنه,نه رحم ونه مروتی نداره ,نه نه....اما خداییش اقا سعید,حاج اقا سرشار از کمالاته...حالا به کسی نمیگیم ,ایرانی نیست...چی میشه قبول کنی,دل زری هم انگار دنبال حاجی هست.
پدر با عصبانیت صداش را بالا اورد وگفت:مگه من گفتم ایشون ادم بدی هستند؟به خدا اگر ایرانی بود دخترم را دو دستی تقدیمش میکردم,اخه اینجور جوانای پاکی تواین دوره زمونه کم گیر میاد,اما مردم سراز همه چی درمیارن,میبینم زمانی را که دوست واشنا ,من را,اقا سعید زرگر را مورد تمسخر قرارمیدن که دختر یکی یکدانه ام را دادم به یه جوان بی کس وکار افغانی...
دیگه نتونستم طاقت بیارم,راه رفته را برگشتم وبه سرعت داخل اتاق شدم وخودم را انداختم روی تخت وزار زدم...
سمیه ارام اومد کنارم نشست سرم را توبغلش گرفت ومثل خواهری دلسوز گفت:نگران نباش زری جان...خدا خودش درست میکنه...توکل کن وچون میخواست بحث را عوض کنه با یه لحن شیطنت بار گفت:ببینم حالا این یوزارسیف عاشق پیشه,شماره اش را دور از چشم اینهمه پلیس ۱۱۰ به عشقش زری خانم قادری نداده؟؟
با این حرف سمیه یاد نامه یوزارسیف افتادم ولبخندی زدم وبا شوقی کودکانه,گوشیم را اوردم وصفحه ی مجازی یوسف را نشان سمیه دادم ودرحالیکه ذوق زده نگاهش میکردم گفتم:این شمارشه...اینم صفحه اش....پروفایلش را ببین,همون دسته گل دیشبی,هست که برام اورده....
سمیه درحالیکه برق شیطنتی در چشماش میدرخشید ,گوشی راگرفت وبه من گفت:خیلی خوب بابا,تامن یه نگاه میندازم برو یه چی بیار,بخوریم که روده کوچکه,روده بزرگه را خورد....
باش
هدایت شده از جهان نیوز
📸 تصاویر دیدار مردم سیستان و بلوچستان و خراسان جنوبی با رهبر انقلاب
@jahaannews
jahannews.com
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📢 هماکنون؛ ورود رهبر انقلاب به حسینیه امام خمینی و آغاز دیدار هزاران نفر از مردم شریف استانهای «سیستان و بلوچستان» و «خراسان جنوبی». ۱۴۰۲/۰۶/۲۰
🌷 #ایران_عزیز
💻 Farsi.Khamenei.ir
❤️ لا یخلف الله وعده؛ آیه نصب شده در حسینیهی امام خمینی؛ در دیدار مردم سیستان و بلوچستان و خراسان جنوبی و با رهبر انقلاب. ۱۴۰۲/۶/۲۰
💻 Farsi.Khamenei.ir
11.29M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 رهبر انقلاب هماکنون در دیدار مردم سیستانوبلوچستان و خراسان جنوبی:
⚠️ معلومات اطلاعاتی ما به ما میگوید که دولت آمریکا در این کشور، مجموعهای با اسم گروه بحران درست کرده است؛ با ماموریت بحرانسازی در کشورها از جمله ایران؛
تا بگردند نقاطی را که در کشور بنظر آنها موجب میشود بحران درست بشود، تحریک کنند.
🔻 آنها با فکر و مطالعه به این نتیجه رسیدند که در ایران چند نقطه بحرانساز وجود دارد: اختلافات قومی، تفاوتهای مذهبی و مساله جنسیت و زن که باید اینها را برای بحرانسازی تحریک کرد.
🔺 این برنامه آمریکاست و شتر در خواب بیند پنبه دانه! ۱۴۰۲/۶/۲۰
🖼 #بسته_خبری | #ایران_عزیز
💻 Farsi.Khamenei.ir
📩 رهبر انقلاب: اولین حرکت آشکاری که بنده در مقابله با دستگاه طاغوت انجام دادم با همراهی مردم و علمای سیستان و بلوچستان و خراسان جنوبی بود
✏️ حضرت آیتالله خامنهای هماکنون در دیدار مردم سیستانوبلوچستان و خراسان جنوبی:
برای من دیدار شما عزیزان خاطرهانگیز است. هم مردم بیرجند و خراسان جنوبی، هم مردم سیستان و بلوچستان.
بنده اولین مبارزهی آشکار با رژیم طاغوت را در بیرجند انجام دادم. در ماه محرم سال ۱۳۴۲، یعنی شصت سال پیش.
دومین برخورد در زاهدان بود. آن هم در ماه رمضان همان سال ۱۳۴۲.
🔹 در بیرجند در روز تاسوعا بنده را بازداشت کردند. بردند بازداشتگاه شهربانی نگه داشتند. مردم بیرجند روز عاشورا میخواستند به شهربانی حمله کنند، بنده را از آنجا بیرون بیاورند.
درایت مرحوم آقای تهامی عالم برجسته و درجهی یک بیرجند نگذاشت که این اتفاق بیفتد. گفت این موجب ایجاد مشکل برای فلانی میشود.
مردم و علما آن روز همراه بودند با این حرکت، ما تنها نبودیم.
یک بیرجند با همهی مردمش، با علمای بزرگش با ما همراه شدند.
🔹 ماه رمضان همان سال بنده رفتم زاهدان، آنجا دو عالم بزرگ در زاهدان بودند؛ عالم درجه یک شیعه مرحوم آقای کفعمی بود، عالم درجه یک سنی مرحوم مولوی عبدالعزیز ملازهی بود. بنده را آنجا هم دستگیر کردند آوردند تهران بردند قزلقلعه. مرحوم کفعمی علناً از ما حمایت کرد، مرحوم مولوی عبدالعزیز یک حکمی صادر کرد در جهت همان حرفهای ما.
🔹 یعنی اولین حرکت آشکاری که خود این حقیر در مقابلهی با دستگاه طاغوت انجام دادم با همراهی این دو مرکز مهم که امروز مرکز دو استانند با مردمش، با علمایش انجام گرفت. ۱۴۰۲/۶/۲۰
🖼 #بسته_خبری | #ایران_عزیز
💻 Farsi.Khamenei.ir
📩 رهبر انقلاب، هماکنون: اگر مصوبات سفر استانی اوائل دهه۸۰ را دولتها عمل میکردند امروز چهره سیستان و بلوچستان فرق میکرد/ همه کارها و راهها برای تأمین حق مردم زابل در مورد آب باید پیموده شود
✏️ مسئولان قدر این مردم را باید بدانند و باید خدمت کنند. البته در سیستان و بلوچستان خیلی خدمت شده کار خیلی شده، بلوچستانی که شما امروز میبینید بلوچستان دورهی طاغوت نیست بنده آن روز را دیدهام مردم هیچ چیز نداشتند. از روز اول از روزهای اول کار در این منطقه شروع شد هم در آنجا هم در زابل و سایر مناطق استان. امروز هم دارد کار میشود. باید این کارها با قوّت ادامه پیدا کند.
🔹 این مسئلهی خط آهن خیلی مهم است؛ اینی که شمال و جنوب شرق کشور با خط آهن متصل بشود این خیلی اهمیت دارد هم برای استان و استانهای در بین راه.
🔹 مسئلهی آب زابل خیلی اهمیت دارد. همهی کارها همهی راهها باید پیموده شود برای اینکه حق مردم در مورد آب تأمین بشود.
🔹 کارهای زیادی هم پیشروی ما هست که باید انجام بگیرد. اگر آن مصوباتی که در اوائل دههی ۸۰، که بنده آمدم بلوچستان، تصمیمگیری شد اگر دولتها آن مصوبات را عمل میکردند امروز چهرهی استان فرق میکرد. تنبلی شد، بیتوجهی شد از طرف بعضی از دولتها. امروز بحمدالله مشغولند، کار میکنند، تلاش میکنند. بنده امیدوارم و انشاءالله که این امید به نتیجه برسد. ۱۴۰۲/۶/۲۰
🖼 #بسته_خبری | #ایران_عزیز
💻 Farsi.Khamenei.ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 رهبر انقلاب، هماکنون: دشمن در دشمنی و نقشهکشی خودش جدی است و ما هم در مقابله با دشمن به شدت جدی هستیم.
🌷 #ایران_عزیز
💻 Farsi.Khamenei.ir
20.78M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 قدردانی صمیمانه رهبر انقلاب از دولت، ملت، نیروهای انتظامی و حشدالشعبی عراق برای پذیرایی از ۲۲ میلیون زائر اربعین حسینی
🔹 از نیروی انتظامی خودمان هم صمیمانه تشکر میکنم که در این قضیه رفتوآمدها و مرز، فکرشان را به کار انداختند و شب و روز نشناختند؛ قدر این جوانان خوب را در بخشهای مختلف باید بدانیم
🌷 #ایران_عزیز
💻 Farsi.Khamenei.ir