🎥فیلم بالا خانم مولاوردی معاون زنان روحانی به خاطر حرفهای خانم شجاعی برنامه زنده تلویزیونی رو ترک کرد.
اما حرف خانم شجاعی چه بود رو در فیلم پایینی ببینید و سرانجامش در زیر بخونید.
خانم شجاعی در تاریخ ۳ بهمن ۱۴۰۰ گفته بود:
خانم مولاوردی و دولت روحانی به دنبال رسمی کردن تن فروشی و روسپیگری در کشور بودند که باعث شد خانم مولاوردی از خانم شجاعی شکایت کنه!
اما با ارائه اسناد و مدارک به دادگاه مربوطه، ادعاهای فاطمه شجاعی منطبق با واقعیت شناخته شد و مورد تایید دادگاه قرار گرفت.
الان هم خانم مولاوردی عضو کارگروه انتخاب معاونت زنان و خانواده آقای پزشکیان شده!
‼️انتشار محتوا در راستای جهاد تبیین باشماست👇
https://eitaa.com/joinchat/1066729623Cf64777909c
۳۱ تیر ۱۴۰۳
۳۱ تیر ۱۴۰۳
۳۱ تیر ۱۴۰۳
۳۱ تیر ۱۴۰۳
هدایت شده از استوری قرآن و حدیث
🔹صفحه: 604
💠سوره اخلاص: آیات 1 الی4
💠سوره فلق: آیات 1 الی5
💠سوره ناس: آیات 1 الی 6
#قرآن #طرح_ختم_قرآن
#تلاوت_روزانه #تلاوت_قرآن
@ahlolbait_story
۱ مرداد ۱۴۰۳
🌸🌸🌸🌸
*اللّهُمَّ نَوِّر قُلُوبَنا بِالْقُرآن*
*اللّهُمَّ زَیِّن اَخْلاقَنا بِزینَةِ الْقُرآن*
*اللّهُمَّ ارْزُقنا شَفاعَةَ الْقُرآن*
*اللّهُمَّ اغْفِرلَنا ذُنُوبَنا بِالْقُرآن*
*اللّهُمَّ اَکْرِمْنا بِکَرامَةَ الْقُرآن*
*اللّهُمَّ ارْحَمْنا بِالْقُرآن*
*اللّهُمَّ اخْذُلِ الْکُفّارَ وَالْمُنافِقینَ بِالْقُرآن*
*اللّهُمَّ اشْفِ مَرضانا بِالْقُرآن*
*اللّهُمَّ ارْحَم مَوْتانا بِالْقُرآن*
*اللّهُمَّ ارْزُقْنا تَوفیقَ الطّاعَةَ بِالْقُرآن*
*اللّهُمَّ ارْزُقنا حَجَّ بَیتِکَ الْحَرامَ بِالْقُرآن*
*اللّهُمَّ تَقَبَّل صَلاتَنا بِالْقُرآن*
*اللّهُمَّ تَقَبَّل تِلاوَتَنا بِالْقُرآن*
*اللّهُمَّ اسْتَجِب دُعاءَنا بِالْقُرآن*
*اللهم صل علی محمد وال محمدوعجل فرجهم
آخرین روز از ختم قرآن
التماس دعا
۱ مرداد ۱۴۰۳
بسم رب المهدی به نیت سلامتی وفرج آقا امام زمان ۵شاخه گل صلوات ویک مرتبه ایه امن یجیب را قرائت میکنیم. دست_تقدیر۳۵
قسمت_سی_پنجم
مهدی همانطور که با عصبانیت جورابهایش را به اطراف پرت می کرد گفت: مادرمن! تو یه پسرت را چند جا می خوای دوماد کنی هااا؟!
اقدس یک تای ابروش را بالا داد و گفت: واه واه همچی حرف میزنی که یکی نفهمه فکر میکنه الان یه زن و چندتا بچه قد و نیم قد تو خونه داری!
مهدی جان عزیزم! پارسال گفتی که او دخترهٔ دورگه دلت را برده، علی رغم اینکه من فرزانه را برات لقمه گرفته بودم و حتی حرفهایی هم بین من و خاله ات، رد و بدل شده بود، اینقدر پافشاری کردی که گفتم باشه، خودت شاهد بودی که با مادر دختره هم حرف زدم و قرار شد بعد برگشتشون بساط عقد را راه بندازیم، اونطوری که معلومه برگشتی در کار نیست، بعدم از آسمون آیه نیومده که تو همون دختر را بگیری و بعدم انتظار کش باشی که آیا خانم خانما بیاد آیا نیاد؟!
مهدی نفسش را آرام بیرون داد و گفت: اولا دل آدم هتل پنج ستاره نیست که یکی بیاد و یکی بره، من محیا را خواستم و میخوام، اصلا اگر پای محیا هم درمیون نبود، من فرزانه را به چشم خواهر نگاه می کنم، منو فرزانه با هم نمی خونیم.
اقدس خانم که با هر حرف مهدی عصبانی تر میشد گفت: واخ، واخ از کی تا حالا او دختره شده محیا؟! اینقدر راحت حرف میزنی! بعدم تو از خودت خواهر داری، فرزانه هیچ وقت خواهر تو نیست و حالا چند وقت باهاش زیر یک سقف سر کردی که میگی به هم نمی خورین؟!
مهدی سری به نشانه تاسف تکان داد و گفت: مگه باید زیر یک سقف زندگی کنیم تا...آخه از ظاهر قضیه هم می فهمه آدم، هر چی من اهل مسجد و دعا هستم، فرزانه در پی پارک و صفا ست، من زن چادری و محجبه می خوام، فرزانه انگار سوپر استار سینماست، هر جا را نگاه می کنم، هیچکجا مون با هم نمی خونه، خواهشا دیگه حرف فرزانه را نززززن...
اقدس خانم نیشخندی زد و گفت: چه توبخوای و چه نخوای، من قرار مرار عقدت هم گذاشتم، امروز هم می خواستم با هم بریم که این قرار مرارها را علنی کنیم. تو آخر همین هفته سر سفره عقد میشینی، فهمیدی؟!
مهدی از جا بلند شد و گفت: باشه، من به حکم شما آخر هفته عقد می کنم اما نه با فرزانه،بلکه با اونی که دلم می خواد...
اقدس خانم قهقه بلندی زد و گفت: بازم جای شکرش باقی هست که قبول کردی عقد کنی، باشه اگر تا آخر هفته اون دخترهٔ عرب را از آسمان ظاهر کردی میری برا عقد، اما اگر خبری ازش نشد، با فرزانه عقد می کنی و با تحکم فریاد زد فهمیدی؟!
مهدی که اول اومدن توی خونه می خواست قضیه برگشت محیا را بگه، الان خنده ریزی کرد و گفت: باشه و چیزی از برگشت محیا نگفت.
اقدس خانم هم که بی خبر از همه جا فکر می کرد آخر هفته، حرف خودش به کرسی میشینه، ملاغه دستش را توی هوا تکونی داد و خنده کنان داخل آشپزخانه برگشت.
ادامه دارد...
📝به قلم:ط_حسینی
🌺🍂🌼🍂🌺🍂🌼🍂
۱ مرداد ۱۴۰۳
۱ مرداد ۱۴۰۳