شهید کمالی
شهید #سیدرضیموسوی رو بیشتر بشناسیم ... #شهید_رضی 🆔https://eitaa.com/kamalibasirat
🔷 واکنش دو مداح اهل بیت علیهم السلام به شهادت #سید_رضی
🆔https://eitaa.com/kamalibasirat
امید و امیدواری
ما باید امید به کار و تلاش را در کشور روزبهروز افزایش بدهیم... یک عدّهای دائم دارند مثل زمزمههای خطرناک و مضر به گوش مردم میخوانند که فایدهای ندارد، نمیتوانیم، امکان ندارد؛ در حالی که امکان دارد، ما خیلی کارهای بزرگ را میتوانیم انجام بدهیم. ببینید، من این را میخواهم عرض بکنم که ما وقتی میتوانیم یک ماهوارهبر با این کیفیّت درست کنیم که بتواند با این سرعت، یعنی ۷۵۰۰ متر بر ثانیه حرکت بکند -یعنی در یک ثانیه هفتونیم کیلومتر- وقتی میتوانیم ماهوارهی خودمان را در مدار مورد نظرمان قرار بدهیم، پس باید بتوانیم خیلی از کارهای دیگر را هم انجام بدهیم. آن کسی که امروز این ماهوارهبر را تولید میکند و این ماهواره را به فضا میرساند، همین آدم، همین نیّت، همین دست خواهد توانست چند صباح دیگر همین ماهواره را به مدار ۳۶ هزار کیلومتری برساند که مورد نظر ما است؛ ما میخواهیم ماهواره به مدار ۳۶ هزار کیلومتری [برسد]؛ این قطعاً خواهد شد، این امکان قطعاً وجود دارد. یعنی همین نیّتی، همّتی، دستی که امروز [ماهواره را] به فاصلهی مثلاً فرض کنید ۴۰۰ کیلومتری یا ۴۵۰ کیلومتری میرساند، همین همّت خواهد توانست فردا [آن را] به ۳۶ هزار کیلومتر هم برساند. یعنی وقتی امید بود، وقتی احساس پیشرفت بود، وقتی احساس توانایی بود، این پیش میآید؛ عرض من این است. حالا بعضیها میگویند که مثلاً فرض کنید «آقا! اینکه شما اظهار خوشوقتی میکنید که ماهواره پرتاب کردید یا فلان، موجب این نیست که [کشور امنیّت پیدا کند.] ماهواره و سلاح و مانند اینها نمیتواند کشور را امنیّت بدهد و عمده مسائل اقتصادی است.». خب این کارها را، این حرفها را ما میدانیم، اینها را بلدیم، نه اینکه این را ندانیم. حرف من این است: من میگویم وقتی که میتوانیم در بخش نظامی یا فرض کنید در بخش پرتاب ماهوارهی فضائی یک چنین حرکت بزرگی را انجام بدهیم، چرا نتوانیم اتومبیلی، خودرویی تولید کنیم که در صد کیلومتر مثلاً پنج لیتر بنزین لازم داشته باشد؟ دائم متوقّف بشویم در اتومبیلی یا خودرویی که مثلاً فرض کنید دوازده لیتر یا ده لیتر یا هشت لیتر مصرف میکند. یعنی این توانایی وقتی در ما وجود دارد، این روحیهی ابتکار وقتی در ما وجود دارد، در همهی بخشهای کشور وجود خواهد داشت؛ هم در بخش صنعتی، هم در بخشهای گوناگون دیگر [نظیر] کشاورزی و خدماتی. حرف ما این است.۱۳۹۹/۰۲/۱۷
#ثامن_خراسان_شمالی
#بجنورد
🆔https://eitaa.com/kamalibasirat
🛑 کانال شهید کمالی در راستای مشارکت حداکثری در انتخابات دوازدهمین دوره مجلس شورای اسلامی و ششمین دوره مجلس خبرگان رهبری که در یازدهم اسفند امسال برگزار خواهد شد اقدام به بازنشر قانون اساسی در خصوص این دو مجلس نموده است.امیدواریم باعث افزایش آگاهی شما عزیزان گردد.
🔺اصل ۶۲ الی ۹۹ قانون اساسی به مجلس شورای اسلامی اشاره دارد.
یعنی ۳۷اصل از اصول قانون اساسی به مجلس شورای اسلامی اشاره دارد با توجه به جایگاه مجلس شورای اسلامی در قانون اساسی به اصول آن اشاره خواهیم کرد.
"فصل ششم : قوه مقننه
مبحث 3⃣_اصل شصت و چهارم: عده نمایندگان مجلس شورای اسلامی دویست و هفتاد نفر است
و از تاریخ همه پرسی سال یکهزار و سیصد و شصت و هشت هجری شمسی پس از هر
ده سال، با در نظر گرفتن عوامل انسانی، سیاسی، جغرافیایی و نظایر آنها
حداکثر بیست نفر نماینده می تواند اضافه شود. زرتشتیان و کلیمیان هر کدام
یک نماینده و مسیحیان آشوری و کلدانی مجموعآ یک نماینده و مسیحیان ارمنی
جنوب و شمال هر کدام یک نماینده انتخاب می کنند. محدوده حوزه های
انتخابیه و تعداد نمایندگان را قانون معین می کند.
#ناحیه_بجنورد
🆔https://eitaa.com/kamalibasirat
🗳 مشارکت در انتخابات
⁉️ حق است یا تکلیف ؟
1️⃣ شرکت در انتخابات یک حق است ، حقی که بسیاری از ملت ها برای به دست آوردن آن با حاکمان مستبد خود می جنگند و هزاران شهید و مجروح اهداء می کنند.
مردم بحرین سالها است با شعار " هر بحرینی یک رای " ، مبارزه می کنند و برای بدست آوردن این حق ، صدها شهید ، مجروح و هزاران زندانی تقدیم کرده اند.
👈 استفاده نکردن از این حق ، خود از مصادیق بزرگ ناسپاسی و کفران نعمت است.
🔹️ لَئِن شَكَرْتُمْ لَأَزِيدَنَّكُمْ وَلَئِن كَفَرْتُمْ إِنَّ عَذَابِي لَشَدِيدٌ.
📖 {ابراهیم،۷}
2️⃣ شرکت در انتخابات یک تکلیف ، الهی ، انسانی و اجتماعی نیز هست.
کسی نمی تواند بگوید این یک حق است و من نمی خواهم از آن استفاده کنم، چرا که در مقابل این حق یک تکلیف هم وجود دارد.
👈 اگر تضمین امنیت و اقتدار کشور در گرو مشارکت و حضور حداکثری است، که قطعاً چنین است ، پس تک تک آحاد جامعه موظف و مکلف به حضور در این صحنه و دعوت دیگران به این امر عظیم و سرنوشت ساز هستند.
👈 کسی حق ندارد از این امنیت که به واسطه شهادت مظلومانه و تکه تکه شدن هزارن شهید و یتیم شدن و بی سرپرست شدن هزاران زن و کودک و داغ به دل شدن جمع کثیری از پدران و مادران حاصل شده، استفاده کند و کمال بهره را ببرد و به تکلیف خود در راستای حفظ این امنیت ، عمل نکند.
👈 اگر عدم مشارکت در انتخابات منجر به امیدوار شدن دشمن شود و امنیت موجود آسیب ببیند ، این امر نه گناه کبیره بلکه " در راس گناهان کبیره " است و موجب خفت و خواری در دنیا و غذاب الهی در آخرت خواهد بود.
🔸️ " وَقِفُوهُمْ إِنَّهُم مَّسْئُولُونَ "
" ﺁﻧﺎﻥ ﺭﺍ ﻧﮕﻪ ﺩﺍﺭﻳﺪ ﻛﻪ ﺣﺘﻤﺎً ﻣﻮﺭﺩ ﺑﺎﺯﭘﺮﺳﻲ ﻗﺮﺍﺭ ﻣﻰ ﮔﻴﺮﻧﺪ. "
📖(صافات،٢٤)
👈 ناسپاس ترین افراد یک جامعه کسانی هستند که از مواهب امنیت موجود که با هزینه ای سنگین حاصل شده ، حداکثر استفاده را در جهت زندگی و اشتغال و تفریح می برند و نه تنها در راستای حفظ و نگهداری آن تلاشی نمی کنند ، بلکه با عدم پایبندی به تکلیف ، فردی ، اجتماعی ، الهی و انسانی خود ، موجب آسیب دیدن این امنیت می شوند.
غلامعلی کریمی
🆔https://eitaa.com/kamalibasirat
4_5791931211618194089.mp3
1.62M
🎧 مرور سریع صوتی | جملات برگزیدهای از بیانات امروز رهبر انقلاب در دیدار اقشار مختلف بانوان
✏️ رویکرد غرب در موضوع زن برمبنای سودجویی و لذت جویی است.
✏️ دیدگاه اسلام به موضوع زن ،منطقی،استدلالی و عقلانی است و موضوع زن از نقاط قوت دین اسلام است.
✏️ شعار برابری جنسیتی رویکرد غلطی است،دیدگاه صحیح «عدالت جنسیتی» است.
✏️ برای حضور زنان در مشاغل اجتماعی و مدیریتها هیچ محدودیتی وجود ندارد، ملاک شایسته سالاری است.
✏️ اسلام برای حضور اجتماعی و سیاسی زنان دو خط قرمز دارد: ۱- آسیب ندیدن خانواده ۲- لغزشگاههای جاذبه جنسی
✏️ در مسائل مربوط به خانواده باید میان زن و شوهر تفاهم حاکم باشد، زن مطلقاً وظیفهای برای کار کردن در خانه ندارد.
✏️ حجاب محرومیت نیست، یک برخورداری امنیتآور است.
✏️ زنان و بهخصوص مادران میتوانند در انتخابات نقشآفرین باشند.
🖼 #دیدار_بانوان۱۴۰۲
❤️ @khamenei_reyhaneh
"عبدالباری عطوان تحلیلگر مسائل راهبردی منطقه به اقدام رژیم صهیونیستی در ترور سردار شهید سید رضی موسوی پرداخته و ابعاد واکنش ایران به این جنایت تروریستی را بررسی کرده است.
به گزارش مشرق، عبدالباری عطوان تحلیلگر ارشد منطقهای در مقاله اخیر خود در روزنامه الکترونیکی رأی الیوم نوشت که اقدام اشغالگران صهیونیستی مبنی بر ترور سید رضی موسوی از فرماندهان برجسته سپاه قدس وابسته به سپاه پاسداران جمهوری اسلامی ایران به معنای افزایش چالش و تحریک ایران از سوی رژیم صهیونیستی به شمار میرود.
این مقاله میافزاید که درست است که این اولین بار نیست که یک شخصیت نظامی برجسته ایرانی ترور شده است، اما این ترور در زمانی کاملاً متفاوت و خاص و همزمان با تجاوز رژیم صهیونیستی به نوار غزه و دیگر مناطق فلسطین اشغالی انجام شده است.
عطوان میافزاید که تنها گزینه قانع کننده در برابر حاکمیت ایران انجام اقدامی انتقام جویانه در حد شهید سید رضی موسوی است که میتواند دو پیام را داشته باشد؛ اول اینکه به عناصر محور مقاومت اطمینان داده و روحیه آنها را بالا ببرد و دوم اینکه پیامی برای اشغالگران صهیونیست باشد مبنی بر اینکه حاکمیت ایران در گرفتن انتقام شهدای خود در مناطق مختلف و در داخل یا خارج از سرزمینهای اشغالی هیچ تردیدی به خود راه نمیدهد. این واکنش انتقام جویانه میتواند همزمان با سالروز ترور سردار شهید قاسم سلیمانی در سوم ژانویه آینده و یا قبل از آن باشد.
این تحلیلگر مسائل راهبردی منطقه بعید ندانست که ترور سردار موسوی تلاشی توطئهآمیز از سوی رژیم صهیونیستی برای کشاندن آمریکا به جنگ با ایران و شعلهور کردن تمام منطقه باشد، چرا که تلآویو متوجه این نکته شده که در جنگ غزه شکست خورده و در نتیجه این شکست، هیبت و امنیت و ثبات خود را از دست داده است و به همین علت به دنبال گسترش دامنه جنگ و انداختن بار مسئولیت بر دوش آمریکا است تا شاید بتواند از این بنبست رهایی پیدا کند و بقای خود را ولو برای چند سال طولانیتر کند. اما نتیجه چنین جنگی برای آمریکا و همچنین رژیم صهیونیستی فاجعه بار خواهد بود، به ویژه در شرایطی که آمریکا در اوکراین و تلآویو در نوار غزه شکست خورده است.
عطوان در پایان تاکید کرد: ما بعید نمیدانیم که واکنش ایران به ترور سردار موسوی ویرانگر باشد، چرا که انتقامجویی برای شهادت یک فرمانده نیست، بلکه در جهت حفظ هیبت و اعتبار ایران در مورد تهدیدهایش و ترساندن دشمنانش به خصوص آمریکا و رژیم صهیونیستی است. تهدید به انتقام از سوی سید ابراهیم رئیسی رئیس جمهور این کشور انجام شده و همانطور که حسین امیر عبداللهیان وزیر خارجه ایران تاکید کرد شمارش معکوس برای این انتقام آغاز شده است. شاید طی روزهای آینده وقتی از خواب بیدار شدیم، شاهد انتقام بزرگ ایرانیها باشیم."
🆔https://eitaa.com/kamalibasirat
2_144200951316735393.mp3
20.37M
🎙صوت کامل بیانات رهبر انقلاب در دیدار اقشار مختلف بانوان.
۱۴۰۲/۱۰/۶
#صوت_کامل
#امام_خامنهای
🆔https://eitaa.com/kamalibasirat
🔴 سنگ پای قزوین کم میاره جلوی فریدون!!
روحانی: اگر دادستان بودم تندروها را به محکمه میکشیدم!
🔹️روحانی درباره انتخابات مجلس خبرگان رهبری، با بیان اینکه رأی کسی که میخواهد عضو خبرگان بشود اجتهاد مطلق نیاز نیست. اعضای خبرگان لازم نیست حتماً معمم یا مرد باشند، گفت: زن هم میتواند عضو خبرگان باشد. شاید بهتر بود به جز مجتهدان دیگر کارشناسان هم امکان عضویت در مجلس خبرگان را داشتند.
🔹️رئیسجمهور سابق روز گذشته هم با استاندارانش دیدار کرده بود، در گفتگوی خود به برنامههایی که برای خبرگان رهبری تدارک دیده است اشاره میکند .
🔹️روحانی که در زمان ریاست جمهوریاش با ادبیات تند منتقدان دولتش را بیشناسنامه، ترسو، بیعقل، افراطی، بددل و انقلابینما معرفی میکرد، در جدیدترین موضعگیری خود دوباره به منتقدان توهین و تصریح کرد: یک عده در جامعه هستند که آدمهای افراطی و تندرو هستند و حرفهای بیحساب و کتاب و اتهام ناروا میزنند که از لحاظ حقوقی جرم است. من اگر سِمت قضایی میداشتم و دادستان تهران یا کشور بودم با این موارد برخورد میکردم!
🆔https://eitaa.com/kamalibasirat
هدایت شده از استوری قرآن و حدیث
بسم رب المهدی
به نیت سلامتی فرج آقا امام زمان ۵شاخه گل صلوات ویک مرتبه آیه ام یجیب را قرائت میکنیم .🤲اللهم عجل لولیک الفرج بحق حضرت زینب کبری (س)
روایت دلدادگی...
#قسمت ۷ 🎬 :
کریم نگاهش را به سهراب ، این جوان رعنا که مثل پسر خودش دوستش می داشت و اصلا مایل نبود از او جدا شود دوخت و گفت : آن قرآن را مدتی پیش خودم نگه داشتم ، بعد از اینکه زبان باز کردی و مانند کودکان نورس ،کلمات را بریده بریده می گفتی ، صلاح دیدم که تو را به مکتب بفرستم ، آخر نمی خواستم که تو مثل من ،بی سواد باشی و اگر نوشته ای به چنگت افتاد ، بدون آنکه بدانی چیست و چه ارزشی دارد ، آن را از دست بدهی ، بنابراین راهی خراسان شدیم .
در خراسان پیرزنی تنها را یافتم که معروف بود به ننه صغری ، داستانی سر هم کردم و تو را به او سپردم ، البته او هم راضی بود ، آخر با وجود تو ، هم از تنهایی در می آمد و هم بابت این کار ، پول خوبی به او میدادم.
سهراب در خاطراتش غرق بود و آن پیرزنی را که کریم می گفت ، مانند خاطره ای دور و کدر ،به خاطر میاورد.
پیرزنی که همیشه دوک نخ ریسی اش به راه بود و دورش را مرغ و خروس گرفته بود .
سهراب سری تکان داد و گفت : ننه صغری را کمی به یاد دارم ، آیا آن قرآن را به او دادی؟
کریم لبخندی زد و گفت : نه...او هم چون من بی سواد بود. درست است که نماز خوان و با ایمان بود ، اما نمیدانست ارزش آن قران گرانبها چقدر است .
آن قران را در عوض ، خرج تعلیم تو ، به ملای مکتب خانه دادم .
ملای مکتب ، اولش دندان گردی می کرد و پول و سکه هم می خواست ، اما چند ماهی از شروع تعلیم تو گذشته بود که خودش با زبان خود اعتراف کرد که هر چند سال که تو مشغول تحصیل در آن مکتب خانه باشی ، هیچ هزینه ای نمی خواهد .
از شنیدن این حرف تعجب کردم و وقتی علتش را جویا شدم ، او گفت : کتاب قرآن نفیسی را که به او داده بودم ، به حاکم خراسان فروخته و بهایی که در قبال آن قرآن دریافت کرده ، پول خوبی بوده ....
و من آنزمان بود که فهمیدم ،چه اشتباه بزرگی کردم و کاش آن قرآن را خودم بر میداشتم...
سهراب با نگاهی متعجب به کریم ،گفت : یعنی...یعنی آن قرآن ،اینک در قصر حاکم خراسان است؟!
کریم ظرف حلوا را جلو کشید و همانطور که شانه ای بالا می انداخت گفت : تا جایی که من اطلاع دارم ، باید در قصر باشد، برای همین می گویم کارت سخت است ، از من میشنوی نه به دنبال اصل و نسبت برو که مطمئنا به جایی نمی رسی و نه به دنبال آن قرآن...چرا که یک راهزن را به قصر حاکم ،راهی نیست.
کریم با زدن این حرف خیره به حرکات سهراب شد ،تا ببیند چقدر حرفش مؤثر بوده...
سهراب از جا برخاست ،مهر و جانماز دستش را روی طاقچه گذاشت و دستانش را پشت سرش گره زد و همانند زمانی که می خواست برای یک غارت بزرگ نقشه بکشد ،شروع به قدم زدن در طول اتاق نمود.
بعد از اندکی فکر کردن رو به کریم گفت : همین فردا صبح راهی خراسان می شوم ، ولی وای به حالت اگر دروغ گفته باشی ....بدان که من صادقانه حرف زدم و اگر بفهمم خواسته باشی مرا سر بدوانی ،کاری می کنم که از زندگی ات پشیمان شوی و با زدن این حرف ،به سمت درب اتاق رفت تا اندکی روی حیاط نفسی تازه کند.
کریم خیره به رد رفتن سهراب با خود زمزمه کرد: من حقیقت را گفتم ، اما نه تمام حقیقت...من نیمی از آن را گفتم ،تا تو را...سهراب عزیزم را از دست ندهم.
و براستی که کریم صادقانه گفته بود ، اما نگفت که او فکر می کرده که پدر سهراب کشته شده، بعدها متوجه شده بود که آن تاجر بزرگ ،زنده اما معیوب است و اهل جایی ست در آن طرف دیار عجمان، او نگفت که : چند سال بعد عده ای به دنبال پسری که نشانی های سهراب را داشت ، تمام کوه و کمر خراسان را زیرو رو کردند و تمام گروه های راهزنی را استنطاق نموده بودند و کریم به خاطر اینکه ترس داشت که سهرابش را از دست دهد...مقر غارتش را رها کرد و به جایی دور از خراسان آمده بود ،تا هم کارش را داشته باشد و هم پسرش را..
الان هم کریم مطمئن بود، سهراب نخواهد توانست سر از اصالتش درآورد ، چون نزدیک بیست سال از آن واقعه گذشته بود و با توجه به اینکه ،سهراب از سرزمینی دیگر بود ، نمی توانست به اصل و نسبش برسد و برای همین کریم ،لقمه ای دیگر از حلوا در دهانش گذاشت و آرام گفت : برو پسرم ، برو سهرابم...من می دانم که دست از پا درازتر برخواهی گشت و آخر آخرش هم پسر خودم هستی..
ادامه دارد...
📝 به قلم : ط_ حسینی
روایت دلدادگی..
#قسمت۸ 🎬 :
صبح نزده ،سهراب از خانه بیرون زد ، او که انگار همیشه مرد سفر و مردی مسافر بود ، کوله بار همیشگی اش را برداشت ، با این تفاوت که کوله باری بزرگتر بر دوش می کشید، زیرا این سفر با تمام سفرهای قبلی اش فرق می کرد ،دیگر قرار نبود برای غارتی چند روزه عازم باشد ، بلکه مسافرتی پیش رو داشت به ولایتی دیگر ، ولایتی دور و آشنا ، که یادآور کودکی هایش بود.
تمام سفارش های لازم را به کریم نمود ، از او خواست در نبودش هرازگاهی به دکانش سر بزند و حساب و کتاب کند و تأکید کرد که مبادا ،کوچکترین اجحاف و ظلمی در حق ارسلان بکند، زیرا ارسلان تنها مرد خانواده ای عیال وار بود که نان آور پدر و مادر پیر و خواهرهای ریز و درشتش بود.
سهراب به کریم سپرد که افراد گروهش را با همان ترفندهای خاص خودش ،آگاه کند که دیگر سرکرده ی روی پوشیده ای در کار نیست، خودشان هر که را دوست دارند به سرکردگی انتخاب کنند و روزگار بگذرانند... در حقیقت ، سهراب هیچوقت از کار راهزنی دل خوشی نداشت و همیشه دلش کدر از این کار ناجوانمردانه بود و همیشه در پی بهانه ای بود که این کار را واگذارد ، گرچه همین حرفه او را ساخته بود ، سهراب جنگاوری امروزش را مدیون تمرین های سخت دیروز میدانست.
از طرفی کریم هم سفارش های زیادی به سهراب نمود و به او گفت ،برای اقامتش در خراسان، به کاروانسرای نزدیک دروازه ی جنوبی خراسان برود و سراغ یاقوت یک چشم را بگیرد ، اگر او زنده باشد ، بی شک به سهراب خواهد رسید و هوایش را خواهد داشت ، به شرطی که سهراب خود را معرفی کند و بگوید پسر کریم با مرام است ،اگر این اسم را بیاورد ، یاقوت یک چشم ، که رفاقت نزدیکی با او داشت ،حتما برای پسرش سنگ تمام می گذاشت.
کریم همچنین سفارش کرد از طریق افراد واسطه از وجود قرآن در قصر با خبر شود و از ورود به قصر برحذر باشد ، زیرا به گفته ی کریم ، قصر جایی اسرار آمیز و مخوف است که چه بسا پسر بی تجربه ای مانند سهراب را به کام مرگ بکشد.
سهراب از شهر بیرون آمد، شهری که سالهای زیادی را در اطرافش راهزنی کرده بود ،یا در کنار کریم و الان هم چند سالی بود که خود سرکرده ی گروه بود.
شهری که او در آنجا بی صدا می آمد و می رفت ، گرچه توجه بسیاری را به خود جلب کرده بود ،اما خود ، کوچکترین توجهی به آنها نداشت.
سهراب پاهایش را به آرامی دو طرف اسب زد و او را هی کرد ، همانطور که رخش سرعت می گرفت ، دستش را به سمت گردنش برد، قاب چرمینی را که از کودکی برگردن داشت ، لمس کرد.
او هم به مانند کریم اعتقاد داشت این قاب کوچک چرمین ، نوعی حرز محافظت است که احتمالا عزیزی که او را دوست میداشته برایش دوخته و برگردنش نهاده است.
سهراب به یاد می آورد ،روزی را که از سر کنجکاوی گوشه ای از کوکهای این قاب چرمین را گشود و سنگی که بی شباهت به نگین انگشتری سرخ نبود را بیرون آورد، دو طرف سنگ عباراتی عربی که حتما یک نوع دعا بود ، نوشته شده بود.
حالا که سهراب متوجه شده بود این قاب گردنش ،یادگار پدر و مادرش است ، باید در فرصتی مناسب ،دوباره آن را می گشود و با دقت بیشتری نوشته هایش را زیرو رو میکرد ، شاید رازی در این بین بود....اما سهراب با دل و جان اعتقاد داشت که این نگین و قاب چرمین ، منبع آرامش است برای او ، هر وقت که از این دنیا زده می شود ، با لمس این قاب ،انگار اعجازی به وقوع می پیوست....
سهراب گردنبند چرمی را داخل یقه ی لباسش فرو کرد و با شتابی بیشتر ، رخش را هی کرد ، او باید روزها در سفر باشد ،تا بتواند به مقصد برسد..
ادامه دارد...
📝 به قلم : ط_حسینی
🗒 #وصیت_نامه آسمانی شهیدحاجقاسم سلیمانی
💖« #قسمت_چهارم »
🌴💫🌴💫🌴
🤲یا ارحم الراحمین! مرا بپذیر؛ پاکیزه بپذیر؛ آنچنان بپذیر که شایسته دیدارت شوم. جز دیدار تو را نمیخواهم، بهشت من جوار توست، یا الله!
💖🌷🍃
خدایا! از کاروان دوستانم جاماندهام...🍂
✨خداوند،ای عزیز! من سالها است از کاروانی به جا مانده ام و پیوسته کسانی را به سوی آن روانه میکنم، اما خود جا مانده ام...!! 💔
اما تو خود میدانی هرگز نتوانستم آنها را از یاد ببرم. پیوسته یاد آنها، نام آنها، نه در ذهنم بلکه در قلبم و در چشمم، با اشک و آه یاد شدند...😭
عزیــــ🌹ــــز من! جسم من در حال علیل شدن است....چگونه ممکن [است] کسی که چهل سال بر درت ایستاده است را نپذیری؟!!
💠خالق من، محبوب من، عشق من که پیوسته از تو خواستم سراسر وجودم را مملو از عشق به خودت کنی؛ مرا در فراق خود بسوزان و بمیران....
🍃🌸🌴🌸🍃
💚عزیزم! من از بی قراری و رسواییِ جاماندگی، سر به بیابانها گذارده ام؛ من به امیدی از این شهر به آن شهر و از این صحرا به آن صحرا در زمستان و تابستان میروم...😭
کریم، حبیب، به کَرَمت دل بسته ام، تو خود میدانی دوســ💞ـــتت دارم.
خوب میدانی جز تو را نمیخواهم. مرا به خودت متصل کن...🌟
🥀خدایا وحشت همه ی وجودم را فرا گرفته است!! من قادر به مهار نفس خود نیستم، رسوایم نکن!! مرا به حُرمت کسانی که حرمتشان را بر خودت واجب کردهای، قبل از شکستن حریمی که حرم آنها را خدشه دار میکند، مرا به قافلهای که به سویت آمدند، متصل کن🤲
❇️معبود من، عشق من و معشوق من، دوستت دارم. بارها تو را دیدم و حس کردم، نمیتوانم از تو جدا بمانم. بس است، بس. مرا بپذیر، اما آنچنان که شایسته تو باشم...
❤️🌸❤️🌸❤️
#مکتب_حاج_قاسم
#سردار_دلها
سلیـ❤️ــمانے عزیز🌷
#شهید_القدس