eitaa logo
شهید کمالی
902 دنبال‌کننده
13.1هزار عکس
5هزار ویدیو
585 فایل
ارتباط با ادمین: @ENGHLABI60 🔹 امام علی علیه‌السلام: «انسان بصیر، کسی است که به‌درستی شنید و اندیشه کرد؛ پس به‌درستی نگریست و آگاه شد و از عبرت‌ها پند گرفت.» نهج‌البلاغه، خطبه ۱۵۳
مشاهده در ایتا
دانلود
♦️توییت سخنگوی وزارت علوم درباره حامیان تروریست‌های فاجعه کرمان در فضای مجازی: توهین‌کنندگان به شهدا جایی در دانشگاه نخواهند داشت. 🆔https://eitaa.com/kamalibasirat
"امام خامنه‌ای(مدظله‌العالی): جنایتکاران سنگدل نتوانستند عشق و شوق مردم به زیارت مرقد سردار بزرگشان شهید قاسم سلیمانی را تحمل کنند. بدانند که سربازانِ راه روشن سلیمانی هم رذالت و جنایت آنان را تحمل نخواهند کرد. چه دست‌های آلوده به خون بی‌گناهان و چه مغزهای مفسد و شرارت‌زا که آنان را به این گمراهی کشانده‌اند، از هم اکنون آماج قطعی سرکوب و مجازات عادلانه خواهند بود. بدانند که این فاجعه‌آفرینی پاسخ سختی در پی خواهد داشت باذن الله.(۱۴۰۲/۱۰/۱۳)" 🆔https://eitaa.com/kamalibasirat
📰 نشریه اخبار و تحلیل‌های شنبه ۱۶ دی ۱۴۰۲ 🔺روسیه به دنبال موشک ایرانی اخبار منتشر شده نشان می‌دهد، روسیه درصدد تجهیز یگان موشکی خود با موشک‌های بالستیک ایرانی است. کاخ سفید مدعی شده است، روسیه به دنبال موشک‌های بالستیک کوتاه‌برد ایران است. مسئول هماهنگ‌کننده ارتباطات راهبردی شورای امنیت ملی کاخ سفید با بیان اینکه روسیه از موشک‌های بالستیک کره شمالی علیه اوکراین استفاده کرده است، ادعا کرد، روسیه به دنبال دستیابی به موشک‌های بالستیک کوتاه‌برد ایران است. این در حالی است که با اینکه خود فدراسیون روسیه یکی از برترین سازنده‌های موشک‌های برد بلند و کوتاه بالستیک شناخته می‌شود، اما به دنبال خرید از ایران است و این در واقع قدرت موشکی ایران و کارایی تجهیزات نظامی ساخت ایران را مخابره می‌کند. هر چند همکاری‌های مبتنی بر منافع ملی و بر اساس عزت ملی جمهوری اسلامی ایران با روسیه و دیگر همسایگان ادامه دارد، اما هنوز موضع‌گیری رسمی نسبت به این ادعای کاخ سفید از سوی ایران صورت نگرفته است. به نظر می‌رسد، سیاست همیشگی ایالات متحده مبنی بر ایران‌هراسی و همچنین در مقابل هم قرار دادن ایران و اروپا سبب شده است چنین ادعاهایی را مطرح کنند. 🔗 ادامه مطلب را از اینجا بخوانید 📌 🆔https://eitaa.com/kamalibasirat
📸دبیر شورای اطلاع‌رسانی دولت: ادعای مهاجری در مورد رد صلاحیت روحانی دروغ است 🔸مهاجری، فعال سیاسی، امروز مدعی شد که رئیس‌جمهور باعث شده تا روحانی در انتخابات خبرگان رد صلاحیت شود. 🔹صالحی اما گفته: این ادعا که از اساس دروغ است اما انگیزۀ کارفرما برای سفارش این دروغ به پیمانکار احتمالا ریشه در اضطراب ناشی از نظرسنجی‌ها و وضعیت بحرانی انتهای جدول دارد؛ حق دارند نگران باشند. 🆔https://eitaa.com/kamalibasirat
روزے حضرت موسے علیه السلام در كوه طور، به هنگام مناجات عرض كرد: ای پروردگار جهانیان! جواب آمد: لبیك! سپس عرض كرد: اے پروردگار اطاعت كنندگان! جواب آمد:‌ لبیك! سپس عرض كرد:‌ اے پروردگار گناه كاران! موسی علیه السلام شنید: لبیك، لبیك ، لبیك! حضرت گفت: خدایا به بهترین اسمے صدایت زدم، یكبار جواب دادی؛ اما تا گفتم: اے خداے گناهكاران، سه مرتبه جواب دادی؟خداوند فرمود: اے موسے! عارفان به معرفت خود و نیكوكاران به كار خود و مطیعان به اطاعت خود اعتماد دارند؛ اما گناهكاران جز به فضل من پناهے ندارند. اگر من هم آنها را از درگاه خود ناامید گردانم به درگاه چه كسے پناهنده شوند؟ کتاب قصص التوابین (ص ١٩٨) 🇮🇷https://eitaa.com/kamalibasirat
🔺توقف فروش نفت ایران به چین کذب است/ تخفیف کاهش یافته اما صادرات در اوج است 🔹مجیدرضا حریری رییس​ اتاق بازرگانی ایران و چین با تکذیب توقف صادرات نفت ایران به چین گفت: روند تخفیف ایران به چین در فروش نفت در سال گذشته کاهشی بوده است. 🔹وی افزود: خبرسازی‌های رویترز تاثیری در فروش نفت ایران ندارد و با توجه به تحریم‌ها، الان صادرات نفت کشورمان در شرایط حداکثری قرار دارد. 🆔https://eitaa.com/kamalibasirat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔺خط خون نقطه ی پایان سلیمانی نیست بهراسید که این اول بسم اللّه است نوگلان پیش دبستانی شایستگان شهرستان گرمه در سالگرد سردار دلها با خواندن سرود در گلزار شهدا با شهدا تجدید پیمان کردند و عهد بستند ادامه دار راه آنها باشند.🖤🖤 🆔https://eitaa.com/kamalibasirat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 اولین تصاویر از لحظۀ انفجار دوم تروریستی در کرمان 🌐 nournews.ir 🆔 @Nournews_IR
شهید حاج قاسم : « نماز شب کلید تمام عزتهاست »
‍ با قرآن بخواب هر شب آماده باش.شاید همان جا ،همان خواب ،در همان رختخواب ملک الموت آمد. 👈گریه کن بر گناهانی که کرده ای ،بر بیچارگی های خودت گریه کن.مبادا خصوصیات اطراف ؛تو را مشغول کند. 💯قبل از خوابیدن یک تسبیحات حضرت زهرا( س) بگو .سوره تبارک(ملک) را بخوان تا ان شاءالله قبرت توسعه پیدا کند . قدری قرآن بخوان که با قرآن بخوابی. مجموعه رهنمودهای اخلاقی آیت الله حق شناس
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از استوری قرآن و حدیث
🔹صفحه: 418 💠سوره احزاب: آیات 1 الی 6 @ahlolbait_story
⭕️ فرازهایی از وصیتنامه سردار دلها شهید حاج قاسم سلیمانی
بسم رب المهدی به نیت سلامتی فرج آقا امام زمان ۵شاخه گل صلوات ویک مرتبه آیه امن یجیب را میخوانیم روایت دلدادگی ۲۷ 🎬 : سهراب که متوجه نبود قاب چرمین بر گردنش شد، فوری و با دلهره ،راه رفته را برگشت ، او‌ گمان می کرد که بند قاب پاره شد و جایی افتاده ،وگرنه محال بود که از گردنش خود به خود بیافتد. با دقت تمام ، نقطه به نقطه حرکتش را بررسی کرد تا رسید داخل حرم ،کفش از پا به در آورد رفت جلوی ضریح، دوباره دستی به روی سینه گذاشت ، سلام داد و با لبخند رو به ضریح گفت : مثل اینکه توبه ی ما را پذیرفتید و دل از این عبد گنهکار نمی کنید... در همین حین ،پیرمرد خادم به او نزدیک شد و گفت :چه شده جوان ؟ نرفته برگشتی... سهراب نگاهش را از ضریح گرفت و رو به پیرمرد گفت : راستش...راستش یه قاب چرمین به گردنم بود ، البته از لحاظ مادی ارزش چندانی نداشت اما برای من ،مثل زندگی ام ارزش دارد ، فکر کنم آن را در حرم گم کردم. پیرمرد در حالیکه با نگاهش کف زمین را جستجو‌ می کرد گفت : من چیزی ندیدم ،مطمئنی اینجا افتاده؟ خوب فکر کن و ببین تا کجا آن را داشتی؟ سهراب همانطور که خیره به لبهای پیرمرد بود گفت : صبر کنید، آری درست است تا گرمابه بر گردنم بود...آنجا ...آهان به آقا سید دادمش... پیرمرد سری تکان داد و گفت: پس برو از آقاسید پسش بگیر و با زدن این حرف از سهراب دور شد ، سهراب ذهنش مشغول بود که زائر دیگری از کنارش گذشت و به او تنه زد. سهراب جلو رفت بوسه ای بر ضریح زد و گفت : آقا سید می گفت حاجت روا می کنی،من از شما اصالتم را خواستم ،حال آنکه تنها چیزی هم که نشانه ای از زندگی گذشته ی من بود را نیز از دست دادم،حالا چه کنم؟ در این شهر بزرگ و شلوغ سید را از کجا پیدا کنم؟ و ناگهان خود را به ضریح چسپانید و ادامه داد : امام رضا (ع) ،جان پسرت ، کمکم کن در مسابقه ی فردا برنده شوم ، به قصر راه پیدا کنم و آن قرآنی را که کریم میگفت و‌گویا نشانی خانواده ی من در آن است را بیابم...امام رضا ع ، جان هر که را دوست داری ناامیدم مکن و با زدن این حرم ،عقب عقب آمد و از درب خارج شد. سهراب کلا در خیالات خود دست و پا میزد و راه کاروانسرا را در پیش گرفت ،او به فکرش رسید تا از کسبه و آن حجره دار داخل بازار سراغ آقا سید را بگیرد تا قاب چرمین را از او باز پس گیرد... همانطور که جلو میرفت ، خود را داخل بازار دید، سریع خودش را جلوی همان دکان صبح رسانید ، فروشنده انتهای دکان خم شده بود و مشغول کاری بود، سهراب سینه ای صاف کرد و با صدای بلند گفت : آهای عمو!! من نشانی آقا سید را می خواهم... دکان دار کمرش را صاف کرد و به طرف او برگشت و گفت : علیک سلام ،کدام سید؟ در این شهر پر است از آقا سید که هر کدام هرازگاهی گذارشان به اینجا می افتد. سهراب جلوتر رفت ، خوب که دقت کرد ،این آقا ،فروشنده ی صبح نبود ، پس با من و من گفت : آن آقایی که صبح داخل دکان بود...آن آقا ،سید را می شناسد... دکان دار نزدیک تر آمد ، همانطور که آجیل های دستش را زیر و رو می کرد از زیر چشم، نگاهی به سهراب انداخت و گفت : صبح پدرم اینجا بود ،ساعتی پیش برای امری فوری از خراسان خارج شد ، به گمانم تا ده روز دیگر هم بر نگردد.. سهراب آهی کشید و بدون اینکه حرفی بزند از جلوی دکان گذشت و با خود گفت : انگار عالم و آدم دست به دست هم داده اند تا سهراب نگون بخت به خواسته اش نرسد . بعد از طی مسافتی بالاخره به کاروانسرا رسید. یاقوت یک چشم روی صحن کاروانسرا بود ، دست هایش را پشت سرش زده بود و در حال قدم زدن اطراف را از نظر می گذراند، تا چشمش به سهراب با ریخت و قیافه ی جدید افتاد، فی الفور جلو آمد و همانطور که نیشش را باز کرده بود گفت : به به پسر کریم بامرام ، اولش نشناختمت، چی شده تیپ و لباس عوض کردی؟ چقدر شبیه آقا س....و ناگهان ادامه ی حرفش را خورد. سهراب چشمانش را ریز کرد و گفت : شبیه کی شدم؟!! یاقوت دستش را تکان داد و گفت : شبیه هیچ ، شبیه آقا زاده ها ، شبیه بزرگان شده ای... سهراب شانه ای بالا انداخت و راه اتاق را در پیش گرفت ، در حین رفتن متوجه قلندر شد که داشت با خوشحالی ورجه ورجه می کرد و رخت و کلاه نویی را انگار تازه خریده بود و به نظر هم گران قیمت می آمد به رخ دیگران می کشید. ادامه دارد... 📝 به قلم : ط_حسینی روایت دلدادگی ۲۸ 🎬 : سهراب وارد اتاق شد ، نگاه به بقچه اش که الان یک دست لباس بیشتر داخلش نبود کرد ، می خواست گیوه ها را از پا در آورد و بعد از یک صبح پرحادثه ،اندکی دراز بکشد ،که یاد رخشش افتاد ، به سرعت از اتاق بیرون رفت و به سمت طویله حرکت کرد.