بسم رب المهدی به نیت سلامتی فرج آقا امام زمان ۵شاخه گل صلوات ویک مرتبه آیه امن یجیب میخوانیم
روایت دلدادگی
#قسمت ۶۶🎬 :
حسن آقا قبل از غروب آفتاب به همراه سهراب از راهرویی در انتهای آن خانه ی بزرگ، گذشت و در کمال تعجب وارد خانه ی وسیع دیگری شد که به نظر میرسید نوعی انبار بزرگ است که همه چیز در آن وجود داشت.
حسن آقا ،مستقیم به حیاط پشتی خانه رفت ،گاری مورد نظر را که به دو اسب بسته شده بود با نیمکت های توخالی نشان داد و سپس دست سهراب را گرفت و وارد حیاط اولی شد و مستقیم به طرف اتاقی رفت که یک نگهبان داشت.
از جیب قبایش کلید اتاق را بیرون آورد....سهراب با تعجب تمام حرکات او را زیر نظر داشت و هر چه که زمان بیشتر می گذشت به رفتار و گفتار صادقانه ی میزبانش ،بیشتر پی می برد.
بالاخره وارد اتاق نیمه تاریک شدند. اتاقی که پر از وسایل رنگ وارنگ بود.
حسن آقا به سمت دخمه ای در انتهای اتاق رفت ، سرش را داخل دخمه برد و پارچه ای سفید را از روی دو صندوقچه ی چوبی بیرون کشید .
سهراب را صدا زد تا جلوتر بیاید و درب صندوق ها را گشود.
سهراب همانطور که خیره به جواهرات داخل صندوق ها بود ، با خود می گفت : به خدا نیمی از اینها برای زندگی شاهانه ی من و تمام بچه های من تا هفتاد نسل ، کفایت می کند....
حسن آقا که سهراب را مطمئن نمود ،دوباره به سمت خانه ی اول راه افتاد و در حین رفتن گفت : ببین پسرم ،همانطور که می بینی ، همه چیز مهیا برای سفر است ، برو داخل اتاقت خوب استراحت کن که فردا راهی سفری....
سهراب که هنوز در شوک دیدن آن خروار جواهرات بود ،سری تکان داد و گفت : باشد...همان کنم که شما گویی...او هر چه که فکر می کرد بیشتر به این نتیجه می رسید که باید این گنجینه را از آنِ خود کند.
بالاخره بعد از نماز ظهر، کاروان کوچک قصه ی ما که شامل ده نفر میشد ،به راه افتاد و از آن طرف در قصر خبرهایی دیگر بود...
فرنگیس با بی تابی طول و عرض اتاق را می پیمود و منتظر رسیدن گلناز و شنیدن خبری خوش از طرف او بود که تقه ای به درب خورد...
فرنگیس در حالیکه صدایش می لرزید گفت : بیا داخل گلناز، بیا که منتظر....
ناگهان با باز شدن درب و ظاهر شدن قامت روح انگیز در چارچوب درب ، حرف در دهان فرنگیس خشکید....
ادامه دارد....
📝به قلم :ط_حسینی
روایت دلدادگی
#قسمت ۶۷ 🎬:
روح انگیز با حرکاتی آرام جلو آمد ، دستی به موهای نرم و آبشارگون فرنگیس کشید و همانطور که سلام زیر لبی دخترش را جواب میداد گفت : سلام به روی ماهت...ببینم الان منتظر شخص خاصی بودی؟
راستی امروز سوار کاریت را دیدم بی نظیر بود...بی نظیر و سپس از پشت سر ، شانه های دخترش را در بغل گرفت و گفت ، تو یه اعجوبه ای دخترم...یک شاه بانوی تمام عیار...
فرنگیس آهسته برگشت طرف مادرش و همانطور که بوسه ی نرمی از گونه روح انگیز می گرفت گفت : منتظر گلناز بودم و صد البته که انتظار دیدن شما را در این وقت نداشتم...
روح انگیز به طرف پنجره رفت ، کمی پرده ی حریر ان را کنار زد و به پیاده روی سنگی که از آنجا پیدا بود چشم دوخت و گفت :به راستی چه بین و تو وگلناز می گذرد؟ گاهی اوقات فکر می کنم ، گلناز نه یک کنیز و نه دوست بلکه یک خواهر است برای تو...
فرنگیس نزدیک مادر شد و چون هم قد او بود ،سرش را از پشت سر به صورت او نزدیک کرد و دوباره بوسه ای از رخسار مادر چید و گفت : گلناز از خواهر هم به من نزدیک تر است ،حالا چه شده به دیدن من آمدی؟
روح انگیز به طرف فرنگیس برگشت و همانطور که صورتش از شادی میدرخشید گفت : دخترم ، من مادرم و مثل بقیه ی مادرها ، فرزندانم را میشناسم و کاملا میفهمم چه در ذهنشان می گذرد، درست است که تو نشان می دهی از هرچه مرد است بیزاری و تمایل به ازدواج نداری ، اما من خوب میفهمم که این نقشی ست که بازی می کنی....
روح انگیز با زدن این حرف به سمت فرنگیس برگشت و همانطور که با دو انگشتش گونه ی سرخ شده ی دخترکش را میفشرد ادامه داد: من می دانم که تو تازگیها عاشق شدی و سپس چشمکی به فرنگیس زد و به طرف صندلی کنار تخت رفت و ،روی آن نشست و در چشمان متعجب فرنگیس خیره شد و گفت : و حتی می دانم ،عاشق چه کسی شدی...
دل درون سینه ی فرنگیس به تلاطم افتاد....خدای من؛ مادر چه می گفت؟! نکند....نکند...گلناز چیزی گفته؟!
روح انگیز که سکوت و شگفتی دخترش را دید ، خنده ی ریزی کرد و گفت : تعجب کردی؟ خوب برای این است که هنوز مادر نشده ای....اگر مادر شده بودی ، می فهمیدی دنیای مادرانه در دنیای فرزندانش نهفته است....من از همه چیز فرزندانم ....دختر و پسرم خبر دارم...
من میدانم که تو در دلت چه می گذرد.....والبته انتخابت را تحسین می کنم...
فرنگیس که مبهوت بود با شنیدن این حرف مبهوت تر شد....یعنی روح انگیز از چه حرف می زند؟!....
باورم نمی شود....
یعنی مادرم با سهراب؟!....
نه ...نه.....طبق شناختی که از خوی قصر نشینی مادر دارم ، محال است با سهراب موافق باشد....پس چه می گوید؟ منظورش چیست؟!
ادامه دارد...
📝به قلم :ط_حسینی
#اعمالامداوود
#پازدهمرجب
🔹🔹🔹💠⚜⚜⚜💠🔹🔹🔹
1⃣ غسل هنگام ظهر
2⃣نماز ظهروعصر
3⃣خواندن سوره حمد :صدمرتبه
4⃣سوره توحید:صدمرتبه
5⃣آیه الکرسی:صدمرتبه
6⃣قرائت سوره های انعام.اسراء .کهف.لقمان.
یس.صافات .حم سجده.حمعسق.حم دخان.فتح. واقعه.ملک.ن.اذالسماء النشقت و تا آخرقران
7⃣دعای ام داوود
التماس دعای فرج
🔹🔹🔹💠⚜⚜⚜💠🔹🔹🔹
🔹🔹🔹💠⚜⚜⚜💠🔹🔹🔹
#ام_داوود_کیست_و_عمل_آن #چیست؟
#ام_داوود
امروز مصادف با نیمه رجبالمرجب است، سومین روز از ایام البیض، مومنان و مخلصان علاوه بر توجه ویژه به ماه رجب و بهره برداری از آن، فرصت امروز را غنیمت شمرده و همنوا با معتکفان اعمال ویژه این روز برای تقرب بیشتر به ذات باریتعالی به جا میآورند.
🔹🔹🔹💠⚜⚜⚜💠🔹🔹🔹
🔹🔹🔹💠⚜⚜⚜💠🔹🔹🔹
فاطمه معروف به ام داوود، مادر داوود پسر زاده امام حسن مجتبی (ع) و مادر رضاعی امام صادق (ع) بوده است.
ام داوود ماجرایش را چنین نقل کرده است: منصور دوانیقی لشکری به مدینه فرستاد و با محمدبن عبداللّه بن حسن مثنی جنگید و او و برادرش ابراهیم را کشت.
منصور همچنین عبداللّه محض، پدر محمد و ابراهیم را با تعدادی از سادات حسنی دستگیر و اسیر کردند و به بند و زنجیر کشیده بودند و فرزند من داوود هم در میان آنان بود که او را از مدینه به بغداد منتقل نمودند و به سیاه چال زندان انداختند.
🔹🔹🔹💠⚜⚜⚜💠🔹🔹🔹
🔹🔹🔹💠⚜⚜⚜💠🔹🔹🔹
حادثه دستگیری و زندانی بودن فرزندم که از او اطلاعی نداشتم و گاهی هم خبر مرگ او را به من میدادند برایم بسیار تلخ و دردناک بود و روزگارم با اشک و آه و گریه و ناله میگذشت، حتی برای رفع مشکل خود و اندوه جانکاهی که با آن دست به گریبان بودم از اشخاص صالح و مومن درخواست میکردم برای رفع ناراحتیم دعا کنند اما از دعای آنان هم نتیجهای نگرفتم.
🔹🔹🔹💠⚜⚜⚜💠🔹🔹🔹
🔹🔹🔹💠⚜⚜⚜💠🔹🔹🔹
یک روز با خبر شدم امام صادق(ع ) که با فرزندم داوود از من شیر خورده بود بیمار شده است، به دیدن او شتافتم و از آن حضرت عیادت کردم. هنگامی که میخواستم از حضورش مرخص شوم فرمود: از داوود خبر تازهای نداری؟ با شنیدن نام داوود داغ من تازه شد و اشکم سرازیر گردید و با آه درد آلودی ناله سردادم: مدت زیادی است از او خبری ندارم. فرزندم در عراق زندان است و من از دوری او و سرنوشت نامعلوم او سخت در عذاب و ناراحتی گرفتارم، از شما که برادر رضاعی اوهستی تقاضا میکنم برای نجات و آزادی او دعا کنی.
🔹🔹🔹💠⚜⚜⚜💠🔹🔹🔹
🔹🔹🔹💠⚜⚜⚜💠🔹🔹🔹
امام صادق(ع ) با مشاهده وضع نگران کننده من، فرمود: چرا تاکنون از دعای استفتاح غفلت کردهای؟ مگر نمیدانی که بهوسیله این دعا درهای آسمان گشوده میشود و فرشتگان الهی دعاکننده را مژده اجابت میدهند و هیچ حاجتمند و دردمند و دعاکنندهای مایوس نمیشود و خداوند هم پاداش خواننده این دعا را بهشت قرار داده؟
با شنیدن چنین مژدهای که با خواندن آن دعا دریافت داشتم، از حضرت سوال کردم: ای مولای من و ای فرزند خاندان پاک و معصوم، آن دعا چیست؟ و آداب آن چگونه است؟
🔹🔹🔹💠⚜⚜⚜💠🔹🔹🔹
🔹🔹🔹💠⚜⚜⚜💠🔹🔹🔹
روايت شده: هر صاحب اندوهى اين دعا را بخواند حق تعالى او را از اندوه و غم رهايى بخشد.
پنجم: عمل امّ داود كه مهم ترين اعمال اين روز است، و براى برآمدن حاجات و برطرف شدن سختيها، و دفع ستم ستمكاران بسيار مؤثّر است.
و كيفيت آن بنابر آنچه در كتاب «مصباح» شيخ آمده چنين است: چون بخواهد اين عمل را بجا آورد، روزهاى سيزدهم، چهاردهم و پانزدهم را روزه بدارد، سپس در روز پانزدهم هنگام ظهر غسل كند و چون وقت ظهر داخل گردد، نماز ظهر و عصر را با ركوع، و سجود نيكو بجا آورد، در جايى خلوت كه چيزى او را مشغول نكند، و كسى با او سخن نگويد.
چون از نماز فراغت يابد، رو به جانب قبله كند، و سوره «حمد» را صد مرتبه و سوره «توحيد» را نيز صد مرتبه و «آية الكرسى» را ده مرتبه بخواند، و بعد از اينها قرائت كند سوره هاى «انعام، بنى اسرائيل (اسراء) ، كهف، لقمان، يسى، صافات، حم سجده، حمعسق، حم دخان، فتح، واقعه، ملك، ن، اذا السّماء انشقّت» و پس از آن را تا آخر قرآن، و چون از اينها فارغ شود، درحالیكه رو به قبله میباشد بگويد: 👇👇👇
دعای ام داوود..
🔹🔹🔹💠⚜⚜⚜💠🔹🔹🔹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#انتخابات
📽 فتوکلیپ انتخابات؛
🔸️شماره ۲
#حضور_حداکثری
#ایران_قوی
#انتخابات
#مشارکت
🆔https://eitaa.com/kamalibasirat
💢مستقیم تهران را بزنید
🔹«یوسی منشروف» کارشناس عبریزبان حوزه مسائل خلیجفارس و ایران، در گزارشی تحلیلی روابط ایران و مقاومت فلسطین را بررسی کرد و ایران را عامل اصلی مشکلات رژیم صهیونیستی و تهدیدات امنیتی دانست.
🔸این کارشناس صهیونیست با اشاره به تلاش ایران برای احیای مجدد گروههای مقاومت فلسطین و تعریف رابطه ایران و مقاومت فلسطین به منزله یک رابطه و مشارکت استراتژیک نوشت: «اسرائیل باید در چارچوب دکترین امنیتی اسرائیل که نیازمند بازسازی پس از ۷ اکتبر است، علیه ایران اقدام کند. به عنوان بخشی از دفاع از مرزهای خود، نمیتواند به مبارزه با نیروهای نیابتی ایران بسنده کند، بلکه باید ایران را مطابق با نقش حیاتیاش در تضعیف امنیت اسرائیل هدف قرار دهد.»
🔹وی ضافه میکند: «حتی اگر تهران از این حمله اطلاعی نداشت، مسئولیت آن در اقدامات حماس برای همه روشن است. در واقع، حماس نمیتوانست این حمله را بدون کمک سیستماتیکی که طی چند دهه از تهران دریافت کرده بود، انجام دهد.»
🆔https://eitaa.com/kamalibasirat
🔴💭 #توئیت واکنش شهرداری به توییت رضا رشید پور
🆔https://eitaa.com/kamalibasirat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یادتونه ظریف میگفت آمریکا میتونه با یک بمب کل سیستمهای دفاعی ایران رو از کار بندازه؟
فکر کنم اون بمبشون نم کشیده که برای مهار یمن آویزون ایران شدن 😅😅
🆔https://eitaa.com/kamalibasirat
"امام خامنهای(مدظلهالعالی): زینب کبری(سلامالله علیها) توانست به همه تاریخ و همه جهان نشان بدهد ظرفیت روحی و عقلی عظیمِ جنس زن را؛ این خیلی مهم است. به کوری چشم آن کسانی که چه در آن زمان، چه در دوره ما هر کدام به نحوی جنس زن را تحقیر میکردند و میکنند، زینب کبری توانست نشان بدهد علوّ مرتبه زن و عظمت قدرت روحی و عقلانی و معنوی زن را.(۱۴۰۰/۹/۲۱) *وفات حضرت زینب(سلامالله علیها) اسوه صبر و وفا را بر شیعیان و رهروانش تسلیت میگوییم*"
🆔https://eitaa.com/kamalibasirat
📰 نشریه اخبار و تحلیلهای شنبه ۷ بهمن ۱۴۰۲
🔗 ادامه مطلب را از اینجا بخوانید
📌#نشریه_اخبار_و_تحلیل_ها
🆔https://eitaa.com/kamalibasirat
جهاد مشارک_آفرینی در انتخابات اسفند1402.pdf
4.4M
#پرده_نگار
جهاد مشارکت آفرینی در انتخابات اسفند ۱۴۰۲
🆔https://eitaa.com/kamalibasirat
دلایل رد صلاحیت روحانی .mp3
22.92M
🔴چه روحانی رد شود چه تایید،این صوت را بشنوید
🔴آقای روحانی بیانیه داده و از رد صلاحیتش ابراز ناراحتی کرده و دهها اتهام به نظام وارد کرده که اتفاقا این بیانیه می تواند سند محکمی بر عدم صلاحیتش باشد...
♦️آقای روحانی! شما زمانی که مردم را با دروغ های مختلف فریب دادی وبه ریاست رسیدی از صلاحیت افتادی..
♦️وقتی که هزاران میلیارد از بیت المال را به بهانه خصوصی سازی، به ثمنبخس دادی و حقوق نجومی از اموال مردم به مدیران و اعضای هیاتمدیره و آقازادههای منصوب در شرکتهای دولتی، بخشیدی
♦️وقتی حدود ۲۵ میلیارد دلار ارز و ۶۰ تن سکه را در کوران تحریم و جنگ اقتصادی با دشمن را بر باد دادی و با قبول اسناد ننگین ۲۰۳۰، معاهده پاریس، FATF و... و توافقات پنهان و ناپیدای برجام، دشمنان را خوشحال و امیدوار کردی؛
♦️وقتی ازساخت مسکن مهر و گسترش حوزههای گاز و نفت و... سر باز زدی و با اختلال در روابط ما با روسیه و چین و کشورهای همسایه برای مجبورشدن کشور به تسلیم دربرابر غرب اقدام کردی؛
♦️وقتی تقویت صنعت موشکی کشور را مسخره می کردی و آن را مانع اجرای برجام می دانستی و در خانه اشرافی چند ده میلیاردی ساکن شدی و مدعی نظرسنجی اوضاع مردم از پشت شیشه ماشینت شدی؛
♦️وقتی رسیدگی به پرونده فساد مالی اطرافیان وبرادرت را خط قرمز دانستی و به منتقدانت فحاشی می کردی وسیمان در تجهیزات اتمی ریختی و دانشمندان اتمی را اخراج کردی؛
♦️وقتی به دشمن جرات ترور سردار سلیمانی را دادی وبه بهانهFATF ، واکسن کرونا را وارد نکردی تا روزانه ۷۰۰ نفر کشته شدندوادعا کردی که صبح جمعه متوجه گرانی بنزین شده ای از صلاحیت افتادی
🔸فلسطین، یک روز بارانی، اردوگاه پناهندگان در جنوب غزه
🔹درباره این عکس ها، روز قیامت، شیوخ عرب و صهیونیست ها شاید یه یک اندازه بازخواست شوند...
#طوفان_الاقصی
#فلسطین
@emswar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
جوابِ آزمایش مثبت شد!
‼️تعدادی پودرِ ژله و ژلاتینِ خوراکی از فروشگاههای ایران خریداری شد و جهت آزمایش به دانشگاهِ تربیت مُدرس و همچنین به آزمایشگاهی در آلمان فرستاده شد
‼️متاسفانه در این آزمایش ها مشخص شد که موادِ اولیه برای تولیدِ این ژله های خوراکی، از اعضای بدنِ خوک تهیه میشود.
@emswar
هدایت شده از استوری قرآن و حدیث
🔹صفحه: 439
💠سوره فاطر: آیات 39 الی 44
#قرآن #طرح_ختم_قرآن
#تلاوت_روزانه #تلاوت_قرآن
@ahlolbait_story
بسم رب المهدی به نیت سلامتی فرج آقا امام زمان ۵شاخه گل صلوات ویک مرتبه آیه امن یجیب میخوانیم
روایت دلدادگی
#قسمت ۶۸ 🎬 :
فرنگیس همانطور که با تعجب به چهره ی مادرش خیره شده بود گفت : چه؟!...شما از چه حرف می زنید؟!
روح انگیز لبخندی زد و از جا بلند شد ، نزدیک دخترش آمد وگفت : فکر نکن من نفهمیدم که چرا آن تب عجیب به جانت افتاد و به یک باره از تنت بیرون شد ،آنهم فقط با یک بار رفتن به زیارت...درست است که زیارت شفاست ، اما شفای تو چیز دیگری بود که خبرهایش به من هم رسید ، یعنی آنقدر پرس و جو کردم تا موضوع را متوجه شدم.
فرنگیس که با هر سخن مادرش ، خون بیشتری به رخسارش می دوید و الان مطمئن بود که صورتش مثل لبو سرخ شده ،با من و من گفت : ب...ببینم ، گلناز چیزی گفته؟!
روح انگیز خنده ی بلندی کرد و گفت : نه من از گلناز چیزی نشنیدم ،اما دیدی حدسم درست بود....
فرنگیس باورش نمی شد که مادرش به این راحتی ، علاقه ی دختر یکی یکدانه اش را به پسرکی ندار و سیستانی پذیرفته باشد ، اما خدا را شکر می کرد که کارها کم کم رو به راه میشود ،تا اینکه با حرف بعدی مادر ، انگار کاسه ی آبی سرد بر سر او ریخته باشند، تمام رؤیاهایش به فنا رفت...
روح انگیز همانطور که از کشف جدیدش و عاشق شدن دخترش روی پا بند نبود ، روبه روی فرنگیس قرار گرفته ،دو طرف شانه ی او را گرفت و همانطور که با نوازشی مادرانه دست می کشید ادامه داد: وقتی شنیدم که تو به زیارت رفته ای و اتفاقا پس از تو مهرداد ،پسر مشاور اعظم حاکم هم به حرم مشرف شده و تو را پس از برگشتن، سرحال و قبراق یافتم ، فهمیدم که دخترکم دل در گرو چه کسی داده ...
روح انگیز روی پاشنه ی پایش چرخید و همانطور که به سمت آینه ی کنار دیوار می رفت و دستی به گونه اش می کشید گفت : من انتخابت را تحسین می کنم ، مهراد بسیار برازنده تر از بهادرخان است ، درست است بهادرخان ، جنگاوری بی نظیر است اما مهرداد چه از لحاظ قیافه و چه نسب و اصالت از بهادر سرتر است، درضمن رابطه اش با برادرت فرهاد هم بسیار نزدیک است و الان هم آمدم تا مژده دهم ، با پدرت در این مورد صحبت کردم و به زودی بساط عروسی را در همین قصر به راه می اندازیم ، چنان جشنی بگیرم که همه ی بزرگان ،انگشت به دهان بمانند ....
روح انگیز با زدن این حرف ، دل از آینه کند و به طرف دخترش برگشت تا عکس العملش را ببیند و فرنگیس چون مجسمه ای بی روح بر صندلی نشسته بود و سخنی نمی گفت ،در این هنگام تقه ای به درب خورد....
ادامه دارد...
📝 به قلم :ط_حسینی
روایت دلدادگی
#قسمت ۶۹ 🎬 :
روح انگیز همانطور که به طرف درب می رفت ،رو به دخترش گفت : می دانم الان از اینهمه تیزبینی و هوش و ذکاوت مادرت شوکه شده ای ، بدان به زودی به مراد دلت خواهی رسید ، حالاهم از بهت و تعجب خارج شو و تکانی به خود بده عروس خانم دربار و با زدن این حرف ،خنده ی بلندی سر داد و درب را باز کرد...
پشت درب کسی جز گلناز نمی توانست باشد.
روح انگیز که چهره ی غمگین گلناز را دید ،دستی به گونه ی سفید و لطیف دخترک کشید و گفت : بیا داخل که عروس خانم منتظر آمدنت بود و دوباره خنده ای کرد و به بیرون از اتاق رفت.
گلناز که از این حرف ،شاهبانوی قصر متعجب بود ، برای لحظه ای، خبر بدی را که قرار بود بدهد فراموش کرد ، وارد اتاق شد و چون فرنگیس را با رنگی پریده و بی حرکت بر صندلی دید ، خود را به او رساند، جلوی صندلی زانو زد و دستان سرد فرنگیس را در دستان ظریفش گرفت وگفت : چه شده بانوی من؟ شاه بانو از چه حرف میزد؟
فرنگیس آهی کشید و همانطور که قطره ی اشک گوشه ی چشمش را می گرفت گفت : خبرمرگ مرا به ارمغان داشت و ناگهان مانند اسپند روی آتش از جا جهید و درحالیکه بی هدف اتاق را می پیمود ادامه داد: می خواهد بساط عروسی مرا راه بیاندازد....بهادر خان کم بود ، حالا مهرداد هم اضافه شد ،مادرم به گمان اینکه منِ بدبخـت دل در گرو مهر پسر مشاور اعظم داده ام ، در ذهنش تدارک جشنی بزرگ دیده و از بدشانسی من ، به پدرم هم گفته ، حالا من چه خاکی به سرم کنم؟!
فرنگیس با زدن این حرف به طرف گلناز برگشت و تازه متوجه شد ،حال گلناز هم دست کمی از او ندارد....
آرام به طرف گلناز رفت وگفت : چه شده گلناز؟ گمانم تو هم حامل خبر بدی هستی، درست است؟
گلناز آب دهنش را قورت داد و آرام گفت : مهرداد خودش به شما ابراز عشق کرده؟!
فرنگیس که از شنیدن این حرف گلناز ، در اوج عصبانیت خنده اش گرفت و گفت : چه می گویی دختر؟! تو که شب و روز بامن هستی، از تمام اسرار من که هیچکس ،حتی مادرم هم خبر ندارد ،باخبری،احتمالا این یکی هم پدرش واسطه شده، من از کم و کیف این خاطرخواهی خبر ندارم،اما تو خوب می دانی که من اندازه ی سر سوزنی به مهرداد نه علاقه دارم و نه توجه میکنم حالا بگو ببینم چرا چنین سؤالی میپرسی؟! و ناگهان انگار چیزی را فهمیده باشد ، چشمانش را ریز کرد و خودش را به گلناز رساند و همانطور که بازوهای او
را فشار میداد گفت : گلناز...من از تو چیزی مخفی ندارم ، راستش را بگو ،توچه چیزی از من پنهان می کنی؟
گلناز که صورتش مانند گل سرخی ، قرمز شده بود ،سرش را پایین انداخت وگفت : راستش....راستش..
ادامه دارد....
📝به قلم :ط_حسینی
💠 بزرگان اهل دانش
🔸 پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم :
برکت، با بزرگانى از شماست که اهل دانش باشند.
📚 الفردوس/ج٢/ص٣١/ح٢١٩٣
و نیز فرمود: برکت، با بزرگان شماست؛ خیر، همراه بزرگان شماست.
📚 کنزالعمّال/ج3/ص172/ح6016
✍🏼 خداوند متعال احترام بزرگان را لازم می داند و اگر بزرگی اهل علم و تقوا هم باشد، شرافت و فضیلتش بیشتر است
#افزایش_برکت_و_روزی
🆔https://eitaa.com/kamalibasirat