eitaa logo
شهید کمالی
901 دنبال‌کننده
13.1هزار عکس
5هزار ویدیو
585 فایل
ارتباط با ادمین: @ENGHLABI60 🔹 امام علی علیه‌السلام: «انسان بصیر، کسی است که به‌درستی شنید و اندیشه کرد؛ پس به‌درستی نگریست و آگاه شد و از عبرت‌ها پند گرفت.» نهج‌البلاغه، خطبه ۱۵۳
مشاهده در ایتا
دانلود
‏عمرو عاص به ابوموسی گفت: تو رأی نده و من هم رأی نخواهم داد تا با هم پیروز شویم! ابوموسی رای سفید داد ولی عمرو عاص به معاویه رای داد و پیروز انتخابات شد! از این به بعد مواظب عمروعاص های رسانه ای باشیم،با رای ندادن فریبمان ندهند تا مهره های خود را جا کنند در بدنه نظام! 🆔https://eitaa.com/kamalibasirat
سهم من رای دادن است در پاسداشت خون مطهرتان قسم به خون پاک شهیدان این بار هم با حضور پر صلابتمان پای صندوق‌های رای خواب دشمنان نظام و انقلاب را آشفته‌تر از گذشته خواهیم کرد. 🆔https://eitaa.com/kamalibasirat
منبرکهای انتخاباتی.pdf
12.82M
🌀دریافت کتاب «منبرک‌های انتخاباتی» ♨️ این محتوا برای صحبت‌های ۲ دقیقه‌ای براساس یک آیه یا روایت و نیز داستانی کوتاه آماده شده و برای تبیین ویژگی‌های نامزدهای اصلح در انتخابات مفید است. ✅ کتاب «» برش‌های کوتاهی از کتاب «»، اثر می‌باشد. 💠 اندیشکده راهبردی سعداء soada_ir
📸 هدف آمریکا از انتشار پیام‌های متناقض چیست؟ 🆔https://eitaa.com/kamalibasirat
یادش بخیر 🆔https://eitaa.com/kamalibasirat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 قابی متفاوت از حضورِ رهبر انقلاب در مرقد امام و گلزار شهدا 🆔https://eitaa.com/kamalibasirat
🔰ایران سوریه را در ضربات پنالتی حذف کرد ⚽️ نتیجۀ بازی: ۱ - ۱ ⚽️ نتیجۀ پنالتی‌ها: ایران ۵ - ۳ سوریه @jahaannews jahannews.com
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 قطب‌نما 314 / نون و نمک 🔻 انتخابات یکی از مظاهر نان و نمک خوردن و نمکدان نشکستنن است چه کسی که رای می آورد باید به رأی و سفره ای که مردم برای او فراهم کرده اند وفادار باشد و چه کسی که در دامن پر مهر این وطن بزرگ شده است و هم حق و هم تکلیف دارد که برای حراست از آن در انتخابات های متعدد که برگزار می شود با هربار رأی دادن برای چندین سال از وطن مراقبت کند. رسانه های بیگانه و سردمداران غرب درتلاش هستند که کام مردم را در این انتخابات تلخ کنند و آنها را از ادای وظیفه خود بازدارند. 🆔https://eitaa.com/kamalibasirat
📌🍃 🍃 : ]• 🌹باسلام و خداقوت و آرزوی قبولی طاعات و عبادات 🔔 به اطلاع تمامی فعالان عرصه رسانه در تمامی رده های مربوطه سیاسی، فرهنگی، فضای مجازی، تعلیم و تربیت، اقشار و فعالان همیشه در صحنه ی روشنگری و بصیرت افزایی می‌رساند: 📆 # عملیات تبیینی 37 از تاریخ 14 تا 16 بهمن ماه (3 روزه) 🌀با عنوان: تداوم «به اوج رساندن مشارکت مردم به عنوان دستاورد گام اول انقلاب» برگزار خواهد شد. 🔰 خواهشمند است قبل از شروع، مسئولین محترم کانال ها، برنامه ریزی لازم جهت اجرای هرچه بهتر عملیات و دریافت محتوا از کانال : و بارگذاری در تمامی کانال های زیرمجموعه خود را داشته باشند. 🙏مستدعی است همه مسئولین محترم کانال‌ها و فعالان فضای مجازی، اطلاعیه حاضر را در تمامی کانال ها و گروه های حوزه ها و پایگاه های خود بارگذاری نمایند.
❤️رای می دهم به نیابت از شهید رجایی 🆔https://eitaa.com/kamalibasirat
دهه مبارک فجر برهمه فجر آفرینان ایران قوی ومقتدر مان مبارکباد ✌️✌️🇮🇷🇮🇷 ❤🌼 ❤ 🌼 ❤🌼 🆔https://eitaa.com/kamalibasirat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از استوری قرآن و حدیث
🔹صفحه: 443 💠سوره يس: آیات 41 الی 54 @ahlolbait_story
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بسم رب المهدی به نیت سلامتی فرج آقا امام زمان ۵شاخه گل صلوات ویک مرتبه آیه امن یجیب میخوانیم روایت دلدادگی ۷۴ 🎬 : سهراب با شنیدن این اذکار از زبان درویش رحیم ، با پاهایش آرام بر گُردهٔ اسب زد و از شتر فاصله گرفت و همانطور که زیر لب آن ذکرها را تکرار می کرد به گاری نزدیک شد و با خود زمزمه کردم : این ذکرها را که باعث نجات حضرت آدم شد ، باید در خاطرم حفظ کنم ،بی شک بعد از دزدیدن گنجینه ی تاجر علوی ، برای توبه کردن ، نیازمند این ذکر خواهم شد و آرام تر ادامه داد : وقتی خداوند گناه بزرگ حضرت آدم را با این ذکر ،بخشید ، حتما توبه ی چون منی را هم به واسطه ی این بزرگان ،می پذیرد. در این هنگام یارعلی که بر گاری سوار بود و آن را می راند ،زیر چشمی نگاهی به سهراب کرد و‌گفت : چه شده جوان؟! درویش رحیم در گوشت چه گفته که زیر لب ورد می خوانی ؟ و با زدن این حرف خنده ی بلندی کرد... سهراب با صدای یارعلی به خود آمد و با حالتی جدی گفت : چیزی نگفت ، مگر درویش رحیم غیر از نقالی چیزی هم بلد است؟ یارعلی سری تکان داد و‌گفت : درویش مرد راه خداست ، به خدا سخنش حق است و نفسش برکت است ، من اگر این سفر را قبول کردم با وجود خطرهایی که پیش رویمان است ،فقط و فقط به خاطر وجود و همراهی درویش رحیم است، چون من مطمئنم ، جایی که او باشد ، خدا هم هست و جایی که خدا باشد ،خطر نیست... در این هنگام قاسم که مردی جا افتاده بود، سوار بر الاغ کنار گاری راه می پیمود ،اشاره ای به یارعلی کرد و‌گفت : چه می گویی برادر؟! خدا همه جا هست ، مگر نشنیدی که هم اینک درویش گفت :عالم محضر خداست... و نمی دانی خدا از رگ گردن به ما نزدیکتر است؟ یارعلی گلویی صاف کرد وگفت : آری درست است ، اما منظور من ان بود که جایی مؤمنی حقیقی وجود داشته باشد ، توجه خاص خداوند به آن مکان هست... سهراب با شنیدن حرفهای اطرافیانش که هر کدام در دین از او‌ جلوتر بودند و گویی همه شان دستی در عرفان داشتند با خود اندیشید ،به راستی تاجر علوی کیست که اینچنین جمعی کارکنان اوست و اصلا راز اصلی این گنجینه چیست؟ و در همین هنگام یاد آن قاب چرمین دور گردنش افتاد که پیش آقا سید جامانده بود، یادش آمد که یاقوت به گمان اینکه آن نگین ، گرانبهاست ، می خواست سر از رازش دربیاورد ....اما واقعا راز آن نگین چه بود ، سهراب آهسته تکرار کرد:علی......مرتضی......کوفه.... و الان او رهسپار کوفه بود....و شاید بین راه گنجینه را بر می داشت و به کوفه نرسیده از میانه ی راه بر می ک گشت تا با ثروتی رؤیایی به پری آرزوهایش که حالا می دانست ،کسی جز دختر حاکم خراسان نیست برسد... با یاد آوری چهره ی آن دخترک زیبا رو ، قلب سهراب به شدت شروع به تپیدن کرد ، سهراب نگاهی به گنجینه نمود و با خود گفت : باید نقشه ای حساب شده برای تصاحبش بکشم .... ادامه دارد... 📝 به قلم :ط_حسینی روایت دلدادگی قسمت ۷۵🎬: چند روز از حرکت کاروان کوچک قصه ی ما به سمت عراق عرب ،می گذشت . چند روزی که برای سهراب هر لحظه اش تجربه و شگفتی بود ، او از درویش رحیم یاد گرفته بود که همیشه در محضر خداست و باید با وضو باشد و همچنین شیرینی راز و نیاز سحرگاهی ، قبل از اذان صبح، بسیار بر جانش نشسته بود و هر روز، اول صبح مشتاقانه منتظر شنیدن تفألی که درویش رحیم از قرآن می گرفت و تفسیرش را برای او باز می کرد ،بود. سهراب غرق در عالم تازه ای بود ؛‌که با آن آشنا شده بود و بی خبر از اتفاقات قصر ،در حالیکه در ذهن نقشه ی تصاحب گنجینه را می کشید ،به مقصد نزدیکتر می شد. و اما در قصر دیوارِ موش دار و موشِ گوش دار ، خبری که فرنگیس و‌گلناز را شوکه کرده بود دهان به دهان می گشت. رفت و آمد فرنگیس به عمارت فرهاد بیشتر و بیشتر شده بود و مهرداد هم هر لحظه خود را در رکاب فرهاد می رسانید و با هم پچ پچ ها می کردند و این حرکات ظنِ تمام قصرنشینان را مبنی بر ازدواج فرنگیس و مهرداد قوی تر می کرد. فرنگیس چند بار ، می خواست به مادرش، حرف دلش را بزند و بگوید که از این ازدواج بیزار است ، اما هر بار به بهانه ای ، حرفش ناتمام می ماند ،گویا روح انگیز احساس کرده بود که فرنگیس درباره ی این ازدواج مردد شده ، اما حرف ها و کنایه های دخترش را نادیده می گرفت ،تا آتش این شایعه داغ بود ،آن را به واقعیت برساند. بالاخره بعد از گذشت قریب به یک ماه ،کاری را که روح انگیز به همسرش ، حاکم خراسان بزرگ قول داده بود ، داشت به سر انجام می رسید.... و امروز، روز عروسی فرنگیس با مهرداد بود ، بنا به خواسته ی عروس خانم ، خطبه ی عقد را در حرم امام رضا علیه السلام ،جاری می کردند و جشن و پایکوبی هم پس از آن در قصر بزرگ حاکم برگزار میشد... شور و شوقی آشکارا در قصر برپا بود و هرکس مشغول کار خود و در جنب و جوشی که انگار تمامی نداشت ، بود..