26.11M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
یک فنجان تحلیل ۴
🆔https://eitaa.com/kamalibasirat
هدایت شده از استوری قرآن و حدیث
هدایت شده از کانال مهدویت 🇮🇷🇵🇸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 روشهای دوستی با امام زمان ارواحنا فداه
🔵 قسمت چهاردهم از بیستم
#امام_زمان
#کلیپ_مهدوی
🎙 #ابراهیم_افشاری
#روشهای_دوستی_با_امام_زمان
🆔 eitaa.com/emame_zaman
بسم رب المهدی به نیت سلامتی فرج آقا امام زمان ۵شاخه گل صلوات ویک مرتبه آیه امن یجیب را قرائت میکنیم
روایت دلدادگی
قسمت ۹۲🎬:
فرنگیس که از صدای شیهه بی موقع اسبش به خود آمده بود ، کف آبی به صورتش زد که از خنکای آن کل تنش به لرزه افتاد و از جا برخاست و به سمت صخره آمد و از آن بالا ، سواری را دید که چون باد از او دور می شد.
فرنگیس که مخفیانه آمده بود ، از این صحنه ترس در دلش افتاد و با خود گفت : نکند ....نکند ...کسی ما را تعقیب کرده؟!
و با زدن این حرف خود را به اسب رسانید و به تاخت راه برگشتن به عمارت را در پیش گرفت.
از دور نمای عمارت جلوی چشمش قرار گرفت و عجیب اینکه احساس کرد ، سواری از عمارت جدا شد و رو به چمنزار گذاشته....
فرنگیس جلوی درب اصطبل از اسب پیاده شد و همانطور که رجب را صدا میزد تا افسار اسب را به دستش بسپارد، با نگاه تیزش اطراف را جستجو می کرد، اما انگار همه چیز عادی بود.
وارد محوطهٔ ساختمان شد و از بوی نان تازه ای که در فضا پیچیده بود ، اشتهایش تحریک شد و مستقیم به سمت مطبخ، که کمی دورتر از اتاقهای شاه نشین بود رفت .
سرو گل ، همانطور که چارقدش را پشت گردنش بسته بود داشت آخرین نان را از تنور درمی آورد ،با ورود فرنگیس ،اشک چشمانش که ناشی از دود اجاق بود را پاک کرد و گفت : ننه قربانت شود، برو داخل اتاق ،الان نان داغ با ناشتایی برایت می آورم....
فرنگیس همانطور که تکه ای از نانی که بخار از آن بلند میشد را کنده و در دهان میگذاشت گفت : به به...چه عطری... اصلاً میلم میکشد ، همین جا صبحانه بخورم ، به شرطی تو هم لب باز کنی بگویی چه خبری داری که من ندارم؟!
سروگل نان ها را داخل دوری مسی گذاشت و بر روی میز چوبی وسط مطبخ قرار داد و به طرف مشکی که آن سوتر آویزان کرده بود رفت تا کرهٔ تازه بیاورد گفت : هی....هی....خبرها که پیش شما جوان هاست ، تا حالا فکر می کردم که محرم اسرارت هستم ، اما الان می بینم که انگار به ننه ات ،اعتماد نداری...
فرنگیس جلو آمد و از پشت شانه های نحیف پیرزن را در آغوش گرفت و گفت : تو نه که ننه...بلکه عزیز فرنگیس هستی ، چرا اینچنین فکری می کنی؟ چه شده که دلت از دست من گرفته؟!
سرو گل پیالهٔ مملو از کره را به دست فرنگیس داد و خمرهٔ عسل را بالا آورد، آه کوتاهی کشید و گفت : من گمان میکردم چون از علاقهٔ بین گلناز و مهرداد خبر داری ، عروسی را بهم زدی و فرار را بر قرار ترجیح دادی، اما حالا می بینم نه....موضوع بالاتر از این حرفهاست و شاهزاده خانم ، خودش عاشق شده و با دلبر زیبایش ،نقشهٔ فرار به اینجا را کشیده.....
فرنگیس از حرفهای سروگل سردرنمی آورد.... با خود فکر میکرد :یعنی این پیرزن از عشق او به سهراب آگاه شده بود؟!...یعنی سهراب الان....نه...نه....امکان ندارد....
ادامه دارد...
📝به قلم : ط_حسینی
روایت دلدادگی
قسمت ۹۳🎬:
فرنگیس با انگشت دستش عسل وکره را بهم می آمیخت و انگشتش را به دهن بردو با ملچملوچی بلند آن را لیسید و گفت : دایه جان بیا بگو چی می دونی که من نمی دونم؟
سروگل لبخندی زد ، نان تازه را کنار پیاله گذاشت و چهارپایهٔ چوبی را جلو کشید و گفت : بنشین دخترم اصلا وقتی می بینمت که اینقدر ساده و بی تکلف و بدور از غرور شاهانه ، گرم گفتگو میشوی ، لذت میبرم ، بخور عزیزکم بخور.....
فرنگیس تکه نان دستش را در پیاله فرو برد و به دهان گذاشت، چشمانش را ریز کرد و گفت : دایه بگو دیگه ،اذیتم نکن...
سروگل خنده ریزی کرد وگفت : خوب بهادرخان گفته به کسی نگم که او هم اینجاست....
ناگهان فرنگیس مانند اسپند روی آتش از جا پرید و با چهره ای که از خشم قرمز شده بود گفت :چ....چی؟ بهادرخان اینجاست؟! خدای من!! حتما از آمدن من هم باخبر شده ،درسته؟
سرو گل که از عصبانیت ناگهانی شاهزاده خانم ترسیده بود با لکنت گفت : م...من چیزی به او نگفتم اما انگار او خودش می دانست...مگر شما دو تا با هم قرار و مرار نگذاشته بودید؟! پس به هوای چه کسی عروسی را بهم زدی و فرار کردی؟
فرنگیس که سخت در فکر فرو رفته بود و بی هدف طول مطبخ بزرگ را می پیمود ،مشتش را گره کرد و به دیوار کوبید و زمزمه کرد : لعنت به تو بهادر لعنت....و رویش را به طرف سرو گل کرد و گفت : من به گور خودم بخندم که با این روباه مکار همداستان شوم....
وبعد انگار فکری به ذهنش رسیده باشد روبه روی سروگل ایستاد،شانه های پیرزن را در دست گرفت وگفت : ببین فی الفور قاصدی به عمارت بهادر روان می کنی یا اگر نفسی داری خودت میروی و میگویی این جوان حیله باز سریع خودش را به کنار رودخانه ، نزدیک آن سنگ سفید بزرگ و مشهور برساند ، بگو من در آنجا منتظر او هستم...
سرو گل که لبهایش از ترس به لرزه افتاده بود گفت : اما....اما آنجا خیلی خطرناک است، آن رودخانه وحشی ست ،زبانم لال اگر کسی داخلش پرت شود ،جسدش هم بدست نمی آید ...
فرنگیس دندانی بهم سایید وگفت : به خاطر همین خطراتش است که آنجا قرار گذاشتم ، باید چیزهایی به این جوانک خیره سر بگویم که برای باورکردنش لازم است آنجا باشم و با زدن این حرف ، به شتاب از درب مطبخ بیرون رفت .....
سرو گل ،هراسان خود را به رجب رسانید و پیغام خانمش را گفت تا رجب به بهادرخان بگوید و با نگاهی مضطرب به رد رفتن فرنگیس که سوار بر برفی به سوی رودخانه ای خروشان میتاخت ، خیره شد و نمی دانست شاید این نگاه....آخرین نگاهی باشد که بانویش را میبیند....
ادامه دارد....
📝به قلم :ط_حسینی
🔴 مهدیِ امروز همان حسینِ دیروز است
🔵 بدون شک یاری امام معصوم و خدمت به او از بزرگترین توفیقات الهی است
🔺 در این میان یاری امام حسین (ع) به قدری عظمت دارد که امام زمان (ع) در زیارت ناحیه مقدسه خطاب به جد بزرگوارشان میگویند:
🔺 اگر روزگار مرا به تأخير انداخت و مقدّرات، از ياری و نصرت تو [در روز عاشورا] باز داشت، هر آينه من صبح و شام بر تو ندبه میكنم و به جای قطرات اشك، بر تو خون میگريم
🔺 آرزوی همه ما هم این است که ای کاش روز عاشورا در رکاب ارباب بودیم و در آغوش ایشان به شهادت می رسیدیم. به همین دلیل در زیارت وارث خطاب به امام حسین (ع) عرض میکنیم:
🔸 يا لَيْتَنِي كُنْتُ مَعَكُمْ فَأَفُوزَ فَوْزاً عَظِيماً: ای کاش با شما بودم و به رستگاری بزرگ میرسیدم.
🔹 خدمت به امام زمان (ع) و یاری ایشان هم به اندازه یاری امام حسین (ع) عظمت دارد. از کلام امام صادق (ع) می توان این مفهوم را دریافت که فرمودهاند:
🔹 اگر او [مهدی] را درك مي كردم، همه عمر را با خدمتگزاری او سپری میكردم. (بحارالانوار، ج51، ص148)
🔹 اگر می خواهیم ببینیم در آرزویی که برای یاری امام حسین (ع) می کنیم صادق هستیم یا نه؛ باید ببینیم امروز چقدر به امام زمانمان خدمت میکنیم؟
آری .....
🌕 مهدیِ امروز همان حسینِ دیروز است
#امام_زمان
🆔 eitaa.com/kamalibasirat
6.46M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🚨 ویژه روز پاسدار
📹 انتشارنخستینبار از نخستین دیدار پاسداران با آیتالله خامنهای در دوران رهبری
☑ رهبرانقلاب: فقط سپاه قادر است از انقلاب دفاع کند!
▪️در این دیدار، رهبر انقلاب، صریحا از حفظ سپاه و جلوگیری از ادغام سپاه و ارتش دفاع کردند. با این دفاع، زمزمههای حذف سپاه که پس از رحلت امام از سوی بعضی شخصیتها به راه افتاده بود، خاموش شد.