۲۹ اسفند
۲۹ اسفند
پویش ملی «حافظ شو»، همزمان با نمایشگاه قرآن
پویش ملی «حافظ شو»، از اول فروردین همزمان با سی و یکمین نمایشگاه بینالمللی قرآن برگزار میشود
ازحفظ بخون، جایزه بگیر
اهدای روزانه ۱۱۴ جایزه نقدی و غیر نقدی با قید قرعه
زیر ۱۴ سال: حفظ یکی از ۱۴ سوره کوتاه آخر قرآن
بالای ۱۴ سال: حفظ سوره واقعه
برای شرکت در بخش مسابقه و قرعهکشی روزانه وارد این نشانی اینترنتی شوید:
hafezsho.ir
🆔 @Baseeratt
۲۹ اسفند
🔴 ویژگیها وخصوصیات امام زمان(عج)
🔵 قسمت 8⃣
۷۱-خدای تعالی راضی شده است که آن حضرت خلیفه و جانشین او در روی زمینش (یا در کل ماسوی الله) باشد.
۷۲-امام زمان علیهالسلام حجت خدای تعالی بر کل مخلوقش میباشد؛ در روایت داریم که خاندان عصمت و طهارت علیهمالسلام بر هر کس که در روی زمین و در زیر آسمان است حجت هستند.
۷۳-آن حضرت یاری کنندهی دین خداست؛ خدای تعالی توفیق کامل یاری دینش را به آن حضرت عنایت فرموده است.
۷۴-آن حضرت است که دین خدا را به طور کامل میآورد و اجرا مینماید.
۷۵-حکمت خدای تعالی در آن حضرت به ودیعه گذاشته شده است؛ حقایق و ملکوت تمام عالم را خدای تعالی به امام زمان ارواحنا فداه عنایت فرموده است و آن حضرت را منبع حکمت خودش قرار داده است.
۷۶-ایشان بیان کنندهی و توضیح دهندهی وحی الهی است؛ تمام آنچه خدای تعالی بر همهی پیامبران که مهمترین آن، وحی ای است که بر رسول اکرم صلیاللهعلیهوآله شده است را برای انسانها بیان میفرماید و توضیح میدهد و حقیقتش را برای ما آشکار میفرماید.
۷۷-آن حضرت رکن توحید است؛ این از مهمترین معارفی است که مربوط به امام زمان علیهالصلاه و السلام میباشد و به طور خلاصه معنایش این است که اگر آن حضرت نباشد خدای تعالی به توحید شناخته نمیشود و رکن و اساس توحید از بین میرود.
۷۸-امام زمان علیهالسلام شاهد بر تمام خلق است؛ همانطور که خدای تعالی میفرماید: «وَ قُلِ اعْمَلُوا فَسَیَرَى اللَّهُ عَمَلَکُمْ وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُون» سوره توبه، آیه105؛ بگو هر کار میخواهید انجام دهید پس به زودی خدا و رسولش و مؤمنین کار شما را میبینند. که منظور از مؤمنین انوار مقدسهی اهل بیت علیهمالسلام و از جمله حضرت ولیعصر ارواحنا فداه می باشند.
۷۹-امام زمان ارواحنا فداه نشانهی خدای تعالی برای بندگانش میباشد؛ اگر کسی بخواهد خدای تعالی را به طور کامل بشناسد، امام عصر ارواحنا فداه نشانهی کامل الهی است.
۸۰-آن حضرت محل نور خدای تعالی و نور دهندهی بلاد است؛ تمامی سرزمینها با نور آن حضرت که نور الهی است آباد میشود.
#ویژگیها_و_خصوصیات_امام_زمان
#رمضان_مهدوی
🆔 eitaa.com/kamalibasirat
۲۹ اسفند
۲۹ اسفند
💢↶ شرح دعای روز #هشتـم
✍آیت اللہ مجتهدی تهرانی ره
【اَللّهُـمَّ ارْزُقْنی فیهِ رَحْمَـةَ الاْیتامِ】
خدایا در ماہ رمضان مهرورزی
نسبت به یتیمان را روزیام گردان
↩️ اگر قلب ما زنگ بزند
از چه دوایی میتوان برای رفع آن
استفادہ كرد!؟
◽️برای این كار باید سحرها
قرآن بخوانید تا قلبتان را جلا بدهید
◽️همچنین جان انسان را
استغفار سحر جلا میدهد
◽️و میتوان با یتیم نوازی قلب را جلا داد
【وَ اِطْعـامَ اْلطَّعـامِ】
خدایا روزی كن كه من اطعام طعام كنم
و افطاری دهم
اطعام طعام مخصوصاً به فقرا
و مستحقان از كارهای بسیار نیكو است
【وَ اِفْشـآءَ السَّـلام】
خدایا روزی كن با صدای بلند سلام كنم
◽️برخی عارشان میشود که اول سلام كنند
اما هستند برخی كه در سلام كردن
با صدای بلند پیشدستی میكنند
همچنین باید سـلام را به درستی
یعنی «سلامٌ علیكم» جواب داد
و از بیان عبارتهای دیگر مثل
«سلام از ماست» جلوگیری كنیم
همچنین سلام كردن مستحب
و جواب سلام دادن واجب است
【وَ صُحْبَـةَ الْكِـرامِ】
خدایا توفیق بدہ در ماہ رمضان با افراد
كریم و عالم و دانا و متدین همنشین شوم
خدایا توفیق بدہ که با نیكان رفیق شوم
كاری كنید که رفیقتان یک درجه از شما
جلوتر باشد یكی از رموز مؤفقیت من در
زندگی اختیار كردن رفیق خوب بودہ است
【بِطَـوْلِکَ】
یعنی به حق انعامت
چقدر تو به ما نعمت دادی
به حق نعمتهایی که به ما دادی
این دعاها را دربارہ ما مستجاب كن
【یـا مَلْجَـاَ الاْمِلیـنَ】
ای كسی كه پناہ آرزومندانی
۲۹ اسفند
🔰 عضو دفتر حفظ و نشر آثار رهبر انقلاب: شعار سال ۱۴۰۳ اقتصادی است و توجه ویژه به #نقش_مردم دارد
🔸مهدی فضائلی در شبکه اجتماعی ایکس نوشت: شعار سال ۱۴۰۳، با عنایت به مشکل اساسی کشور یعنی اقتصاد، همچنان اقتصادی است و توجه ویژهای هم به نقش مردم دارد.
🆔https://eitaa.com/kamalibasirat
۲۹ اسفند
💫 چیزی که مرا خوشحال میکند
هر کدام از شما جوانها که آیهای از قرآن را خوب میخوانید، یا بخشی از قرآن را خوب حفظ میکنید، یا به مفهومی از مفاهیم قرآن آشنا میشوید، بنده با همه وجود در مقابل پروردگار شکرو سپاس میکنم، میگویم: الحمدلله رب العالمین.
کمتر چیزی من را خوشحال میکند به قدری که وقتی میبینم یک نوجوان میایستد مثل بلبل قرآن را از بر تلاوت میکند.
۱۳۷۵/۰۹/۲۴
#رهبر_قرآنی
@t_manzome_f_r
▫️مجموعهٔ تبیین منظومهٔ فکری رهبری
۲۹ اسفند
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 باران این صحنۀ دیدنی را در کوههای لرستان درست کرده
🆔https://eitaa.com/kamalibasirat
۲۹ اسفند
💠ایام #عید_نوروز را بروید به آنهایی که #گرفتار هستند سرکشی کنید.
🔹ایام نوروز،ایام عید نوروز بروید در این مریض خانه ها بروید احوال این ها را این هایی که آواره شدنداینهایی که در جنگ آواره شدند،اینهایی که از خارج بیرونشان کردند و گرفتار هستند به این ها سرکشی کنید و آن تشریفات زمان سابق را تخفیف بدهید.
🔹اگربخواهیدیک ملت قوی آزاد باشیدازتشریفات یک قدری بکاهید عید را در بین دوستان خودتان و ملت خودتان، مجروحان خودتان،معلولان خودتان و جنگ زدگان خودتان و آوارگان خودتان،از هر جا هست،اینها همه از شما هست،این عید را در بین آنها با هم عید کنید.یک قدری از خودتان بکاهید و بیفزائیدبراینکه به آنها سرکشی کنید آنها را احترام کنید.
#امام_سید_روح_الله_موسوی_خمینی
#صحیفه_امام
#امام_خمینی
📚صحیفه نور ، جلد ۱۶ ، صفحه ۸۰
👈بیاناتحضرت امام خمینی(ره) در جمع گروهی از پرسنل هوانیروز
🗓مورخ: ۱۳۶۰/۱۲/۲۴
👥کانال صحیفه نور امام خمینی(ره) :
@sahifeh_noor
🌷اللهم عجل لولیک الفرج🌷
۲۹ اسفند
۲۹ اسفند
۲۹ اسفند
۱ فروردین
۱ فروردین
۱ فروردین
هدایت شده از استوری قرآن و حدیث
۱ فروردین
۱ فروردین
۱ فروردین
۱ فروردین
۱ فروردین
9. جزء نهم در یک نگاه.mp3
32.47M
🌼هر_جزء_قرآن_در_یک_نگاه🌼
🔹جزء نهم
🎤#استاد_اباذری
۱ فروردین
بسم رب المهدی به نیت سلامتی وفرج آقا امام زمان ۵شاخه گل صلوات ویک مرتبه آیه امن یجیب را قرائت میکنم
💢 #تنها_میان_داعش
🌹 #قسمت_نوزدهم
💠 به محض فرود هلیکوپترها، عباس از پلههای ایوان پایین رفت و تمام طول حیاط را دوید تا زودتر #آب را به یوسف برساند.
به چند دقیقه نرسید که عباس و عمو درحالیکه تنها یک بطری آب و بستهای آذوقه سهمشان شده بود، برگشتند و همین چند دقیقه برای ما یک عمر گذشت.
💠 هنوز عباس پای ایوان نرسیده، زنعمو بطری را از دستش قاپید و با حلیه به داخل اتاق دویدند.
من و دخترعموها مات این سهم اندک مانده بودیم و زینب ناباورانه پرسید :«همین؟» عمو بسته را لب ایوان گذاشت و با جانی که به حنجرهاش برگشته بود، جواب داد :«باید به همه برسه!»
💠 انگار هول حال یوسف جان عباس را گرفته بود که پیکرش را روی پله ایوان رها کرد و زهرا با ناامیدی دنبال حرف زینب را گرفت :«خب اینکه به اندازه #افطار امشب هم نمیشه!»
عمو لبخندی زد و با صبوری پاسخ داد :«انشاءالله بازم میان.» و عباس یال و کوپال لشگر #داعش را به چشم دیده بود که جواب خوشبینی عمو را با نگرانی داد :«این حرومزادهها انقدر تجهیزات از پادگانهای #موصل و #تکریت جمع کردن که امروزم خدا رحم کرد هلیکوپترها سالم نشستن!»
💠 عمو کنار عباس روی پله نشست و با تعجب پرسید :«با این وضع، #ایرانیها چطور جرأت کردن با هلیکوپتر بیان اینجا؟» و عباس هنوز باورش نمیشد که با هیجان جواب داد :«اونی که بهش میگفتن #حاج_قاسم و همه دورش بودن، یکی از فرماندههای #سپاه ایرانه. من که نمیشناختمش ولی بچهها میگفتن #سردار_سلیمانیِ!»
لبخند معناداری صورت عمو را پُر کرد و رو به ما دخترها مژده داد :«#رهبر ایران فرماندههاشو برای کمک به ما فرستاده #آمرلی!» تا آن لحظه نام #قاسم_سلیمانی را نشنیده بودم و باورم نمیشد ایرانیها به خاطر ما خطر کرده و با پرواز بر فراز جهنم داعش خود را به ما رساندهاند که از عباس پرسیدم :«برامون اسلحه اوردن؟»
💠 حال عباس هنوز از #خمپارهای که دیشب ممکن بود جان ما را بگیرد، خراب بود که با نگاه نگرانش به محل اصابت خمپاره در حیاط خیره شد و پاسخ داد :«نمیدونم چی اوردن، ولی وقتی با پای خودشون میان تو #محاصره داعش حتماً یه نقشهای دارن!»
حیدر هم امروز وعده آغاز #عملیاتی را داده بود، شاید فرماندهان ایرانی برای همین راهی آمرلی شده بودند و خواستم از عباس بپرسم که خبر آوردند حاج قاسم میخواهد با #مدافعان آمرلی صحبت کند.
💠 عباس با تمام خستگی رفت و ما نمیدانستیم کلام این فرمانده ایرانی #معجزه میکند که ساعتی بعد با دو نفر از رزمندگان و چند لوله و یک جعبه ابزار برگشت، اجازه تویوتای عمو را گرفت و روی بار تویوتا لولهها را سر هم کردند.
غریبهها که رفتند، بیرون آمدم، عباس در برابر نگاه پرسشگرم دستی به لولهها زد و با لحنی که حالا قدرت گرفته بود، رجز خواند :«این خمپاره اندازه! داعشیها از هرجا خواستن شهر رو بزنن، ماشین رو میبریم همون سمت و با #خمپاره میکوبیمشون!»
💠 سپس از بار تویوتا پایین پرید، چند قدمی به سمتم آمد و مقابل ایوان که رسید با #رشادتی عجیب وعده داد :«از هیچی نترس خواهرجون! مرگ داعش نزدیک شده، فقط #دعا کن!»
احساس کردم حاج قاسم در همین یک ساعت در سینه برادرم قلبی پولادین کاشته که دیگر از ساز و برگ داعش نمیترسید و برایشان خط و نشان هم میکشید، ولی دل من هنوز از #وحشت داعش و کابوس عدنان میلرزید و میترسیدم از روزی که سر عباسم را بریده ببینم.
💠 بیش از یک ماه از محاصره گذشت، هر شب با دهها خمپاره و راکتی که روی سر شهر خراب میشد از خواب میپریدیم و هر روز غرّش گلولههای تانک را میشنیدیم که به قصد حمله به شهر، خاکریز #رزمندگان را میکوبید، اما دلمان به حضور حاج قاسم گرم بود که به نشانه #مقاومت بر بام همه خانهها پرچمهای سبز و سرخ #یاحسین نصب کرده بودیم.
حتی بر فراز گنبد سفید مقام #امام_حسن (علیهالسلام) پرچم سرخ #یا_قمر_بنی_هاشم افراشته شده بود و من دوباره به نیت حیدر به زیارت مقام آمده بودم.
💠 حاج قاسم به مدافعان رمز مقاومت را گفته بود اما من هنوز راز تحمل #دلتنگی حیدر را نمیدانستم که دلم از دوریاش زیر و رو شده بود.
تنها پناهم کنج همین مقام بود، جایی که عصر روز عقدمان برای اولین بار دستم را گرفت و من از حرارت لمس #احساسش گرما گرفتم و حالا از داغ دوریاش هر عدد
💠 چشمان #محجوب و خندههای خجالتیاش خوب به یادم مانده و چشمم به هوای حضورش بیصدا میبارید که نیت کردم اگر حیدر سالم برگردد و خدا فرزندی به ما ببخشد، نامش را #حسن بگذاریم.
ساعتی به #افطار مانده، از دامن امن امام دل کَندم و بیرون آمدم که حس کردم قدرتی مرا بر زمین کوبید...
ادامه دارد ...
نویسنده فاطمه ولی نژاد
┄┄┅┅┅❅❁❅┅
💢 #تنها_میان_داعش
🌹 #قسمت_بیستم
۱ فروردین
💠 از موقعیت اطرافم تنها هیاهوی مردم را میشنیدم و تلاش میکردم از زمین بلند شوم که صدای #انفجار بعدی در سرم کوبیده شد و تمام تنم از ترس به زمین چسبید.
یکی از #مدافعان مقام به سمت زائران دوید و فریاد کشید :«نمیبینید دارن با تانک اینجا رو میزنن؟ پخش شید!»
💠 بدن لمسم را بهسختی از زمین کَندم و پیش از آنکه به کنار حیاط برسم، گلوله بعدی جای پایم را زد.
او همچنان فریاد میزد تا از مقام فاصله بگیریم و ما #وحشتزده میدویدیم که دیدم تویوتای عمو از انتهای کوچه به سمت مقام میآید.
💠 عباس پشت فرمان بود و مرا ندید، در شلوغی جمعیت بهسرعت از کنارم رد شد و در محوطه مقابل مقام ترمز کشید. برادرم درست در آتش #داعش رفته بود که سراسیمه به سمت مقام برگشتم.
رزمندهای کنار در ایستاده و اجازه ورود به حیاط را نمیداد و من میترسیدم عباس در برابر گلوله تانک #ارباً_ارباً شود که با نگاه نگرانم التماسش میکردم برگردد و او در یک چشم به هم زدن، گلولههای خمپاره را جا زد و با فریاد #لبیک_یا_حسین شلیک کرد.
💠 در #انتقام سه گلوله تانک که به محوطه زدند، با چند خمپاره داعشیها را در هم کوبید، دوباره پشت فرمان پرید و بهسرعت برگشت.
چشمش که به من افتاد با دستپاچگی ماشین را متوقف کرد و همزمان که پیاده میشد، اعتراض کرد :«تو اینجا چیکار میکنی؟»
💠 تکیهام را به دیوار داده بودم تا بتوانم سر پا بایستم و از نگاه خیره عباس تازه فهمیدم پیشانیام شکسته است.
با انگشتش خط #خون را از کنار پیشانی تا زیر گونهام پاک کرد و قلب نگاهش طوری برایم تپید که سدّ #صبرم شکست و اشک از چشمانم جاری شد.
💠 فهمید چقدر ترسیدهام، به رزمندهای که پشت بار تویوتا بود اشاره کرد ماشین را به خط مقدم ببرد و خودش مرا به خانه رساند.
نمیخواستم بقیه با دیدن صورت خونیام وحشت کنند که همانجا کنار حیاط صورتم را شستم و شنیدم عمو به عباس میگوید :«داعشیها پیغام دادن اگه اسلحهها رو تحویل بدیم، کاری بهمون ندارن.»
💠 خون #غیرت در صورت عباس پاشید و با عصبانیت صدا بلند کرد :«واسه همین امروز مقام رو به توپ بستن؟»
عمو صدای انفجارها را شنیده بود ولی نمیدانست مقام حضرت مورد حمله قرار گرفته و عباس بیتوجه به نگرانی عمو، با صدایی که از غیرت و غضب میلرزید، ادامه داد :«خبر دارین با روستای بشیر چیکار کردن؟ داعش به اونا هم #امان داده بود، اما وقتی تسلیم شدن ۷۰۰ نفر رو قتل عام کرد!»
💠 روستای بشیر فاصله زیادی با آمرلی نداشت و از بلایی که سرشان آمده بود، نفسم بند آمد و عباس حرفی زد که دنیا روی سرم خراب شد :«میدونین با دخترای بشیر چیکار کردن؟ تو بازار #موصل حراجشون کردن!»
دیگر رمقی به قدمهایم نمانده بود که همانجا پای دیوار زانو زدم، کابوس آن شب دوباره بر سرم خراب شد و همه تنم را تکان داد.
💠 اگر دست داعش به #آمرلی میرسید، با عدنان یا بی عدنان، سرنوشت ما هم همین بود، فروش در بازار موصل!
صورت عباس از عصبانیت سرخ شده بود و پاسخ #اماننامه داعش را با داد و بیداد میداد :«این بیشرفها فقط میخوان #مقاومت ما رو بشکنن! پاشون به شهر برسه به صغیر و کبیرمون رحم نمیکنن!»
💠 شاید میترسید عمو خیال #تسلیم شدن داشته باشد که مردانه اعتراض کرد :«ما داریم با دست خالی باهاشون میجنگیم، اما نذاشتیم یه قدم جلو بیان! #حاج_قاسم اومده اینجا تا ما تسلیم نشیم، اونوقت ما به امان داعش دل خوش کنیم؟»
اصلاً فرصت نمیداد عمو از خودش دفاع کند و دوباره خروشید :«همین غذا و دارویی که برامون میارن، بخاطر حاج قاسمِ که دولت رو راضی میکنه تو این جهنم هلیکوپتر بفرسته!»
💠 و دیگر نفس کم آورد که روبروی عمو نشست و برای مقاومت التماس کرد :«ما فقط باید چند روز دیگه #مقاومت کنیم! ارتش و نیروهای مردمی عملیاتشون رو شروع کردن، میگن خیلی زود به آمرلی میرسن!»
عمو تکیهاش را از پشتی برداشت، کمی جلو آمد و با غیرتی که گلویش را پُر کرده بود، سوال کرد :«فکر کردی من تسلیم میشم؟» و در برابر نگاه خیره عباس با قاطعیت #وعده داد :«اگه هیچکس برام نمونده باشه، با همین چوب دستی با داعش میجنگم!»
💠 ولی حتی شنیدن نام اماننامه حالش را به هم ریخته بود که بدون هیچ کلامی از مقابل عمو بلند شد و از روی ایوان پایین آمد.
چند قدمی از ایوان فاصله گرفت و دلش نیامد حرفی نزند که به سمت عمو برگشت و با صدایی گرفته #خدا را گواه گرفت :«والله تا وقتی زنده باشم نمیذارم داعش از خاکریزها رد بشه.» و دیگر منتظر جواب عمو نشد که به سرعت طول حیاط را طی کرد و از در بیرون رفت...
ادامه دارد ...
نویسنده فاطمه ولی نژاد
۱ فروردین