هدایت شده از استوری قرآن و حدیث
🔹صفحه: 578
💠سوره قیامه: آیات 20 الی 40
💠سوره انسان: آیات 1 الی 5
#قرآن #طرح_ختم_قرآن
#تلاوت_روزانه #تلاوت_قرآن
@ahlolbait_story
هدایت شده از کیهـــان آنلاین
🔰دروغ نمی گوید، متوجه نیست
🔸آقای پزشکیان چند بار گفته "دولت من، دولت سوم روحانی نیست". راست هم می گوید. چون مدعیان اعتدال و اصلاحات، اصلا قرار نیست که اجازه بدهند تا او در صورت انتخاب شدن، دولت را خودش بچیند.
🔸افراطیون مدعی اصلاحات، با گستاخی به خاتمی گفته بودند خودمان تو را سر کار آوردیم و اگر تمکین نکنی، خودمان هم از قطار پیاده ات می کنیم(!) می گفتند او، اردک فلج است و گروه خونش با گروه خون ما فرق می کند.
🔸همین ها، روحانی و دولتش را رحم اجاره ای و نامزد و دولت اجاره ای نامیدند! تازه خاتمی و روحانی، با همه ناتوانی شان، خود را به اندازه پزشکیان، بدهکار این جماعت نکرده بودند.
🔸پزشکیان دروغ نمی گوید که "دولت من، دولت سوم روحانی نیست". دولت او بی تردید، دولت روحانی و خاتمی خواهد بود. قسمت دروغ داستان این است که کسی تصور کند، آنها اجازه می دهند پزشکیان برای خودش دولت بچیند و نامش را بگذارد "دولت من".
#محمد_ایمانی
@kayhan_online
بسم رب المهدی به نیت سلامتی وفرج آقا امام زمان ۵شاخه گل صلوات ویک مرتبه آیه امن یجیب را قرائت میکنیم دست_تقدیر۱۰
قسمت_دهم
رقیه نگاهش را به صورت زیبای دخترش که بی شباهت به او نبود، دوخت و گفت: جاسم چه پسر خوبی ست! قلبی به صافی آینه دارد، می خواستم به طرفش بروم که با اشاره دست به من فهماند از او رد شوم.
من هم راه حرم امام حسین ع را در پیش گرفتم و او هم خودش را به من رساند و وقتی مطمئن شد که کسی در تعقیب من نیست، کنارم آمد و پرده از نقشه شوم عمویت و ابو معروف برداشت.
باورت میشود، آن اتومبیل و راننده اش از آن ابومعروف هستند و آن راننده مأمور است بعد از زیارت و هنگامی که ما قصد سفر به ایران را کردیم، ما را به روستایی که ابومعروف در آنجا مال و املاک و خدم و حشم دارد ببرد و در آنجا تو را به عقد ابومعروف و من هم به عقد عمویت درآورند.
محیا آهی کشید و دستش را جلوی دهانش گرفت و گفت: اوه خدای من! چه نقشه دقیق و حساب شده ای! حالا چاره چیست؟! چگونه از چنگ این دو آدم مکار بگریزیم و بعد ناگهان فکری به ذهنش رسید و گفت: نکند...نکند جاسم هم مأمور پدرش باشد؟!
رقیه سرش را به دو طرف تکان داد و گفت: جاسم با هر حرفی که میزد خون خودش را می خورد، او تو را بیشتر از آنچه که فکرش را می کنی دوست دارد و حالا از تو دل بریده چون میداند پدرش نخواهد گذاشت این وصلت صورت گیرد، او گفت من می خواهم به شما کمک کنم تا ثابت شود هنوز مرد و مردانگی در عراق نمرده است.
محیا که کمی احساساتی شده بود گفت: من که لیاقت جاسم را ندارم اما از الان به حال همسرش غبطه می خورم، گرچه مهدی هم دست کمی از جاسم ندارد، او هم مردی بی نظیر است که هرکسی لایق وصل او نمیشود و ناگهان متوجه شد نام مهدی را آورده و ناخوداگاه مادرش هم از علاقه او به مهدی باخبر شده، چهره اش از شرم سرخ شد و با حالتی دستپاچه گفت: نگفتید، جاسم چگونه می خواهد به ما کمک کند؟
رقیه نفسش را آرام بیرون داد و گفت: قرار شد طی امشب و فردا، مقداری از وسائلی که مورد نیازمان هست را زیر چادر به حرم مطهر امام منتقل کنیم تا راننده و احیانا فرد دیگری که مأمور به پاییدن ماست، متوجه قصدمان نشود یعنی بعد از ما چمدانی خالی بر جای خواهد ماند وبس...
فردا هم به طریقی که جاسم نقشه اش را کشیده از حرم امام به حرم حضرت عباس می رویم و از آنجا گویا راه دررویی در پشت ساختمان حرم وجود دارد و از آنجا فرار خواهیم کرد، تا دست تقدیر ما را به کجا کشاند...
رقیه فکر می کرد گریز از عراق به همین راحتی است اما نمی دانست چه بازی هایی روزگار برایش رقم زده
ادامه دارد...
📝به قلم:ط_حسینی
🌺🍂🌼🍂🌺🍂🌼🍂🌺
هدایت شده از جهان نیوز
📸 میثم مطیعی خطاب به نامزدهای جبهه انقلاب: عاقلانه یکی شوید/ چشمان شهدا نظارهگر شماست
@jahaannews
jahannews.com
🎥 نشست زنده:
🔻 "انتخابات و تداوم راه شهید رئیسی "
🔹باحضور:
📌 ســـردار اسماعیل فرجــی
«فرمانده سپاه جوادالائمه (ع) استان خراسان شمالی»
📆 چهارشنبه ۶تیـرماه ۱۴۰۳
🕗 ساعت ۱۸
📲 پخش زنده از کانال نســـرا خراسان شمالی در پیام رسان روبیکا
👇👇👇
https://rubika.ir/nasra_nkh
#مثل_رئیسی
#وحدت_اقوام