🌎 جزئیات توافق آتشبس اسرائیل و حماس
🌿 توافق آتشبس میان حماس و اسرائیل که در تاریخ ۲۵ دی ۱۴۰۳ (۱۵ ژانویه ۲۰۲۵) به امضا رسید، شامل جزئیات زیر است:
مرحله اول (۶ هفته):
آتشبس: توقف کامل درگیریها و عقبنشینی نیروهای اسرائیلی به مرزهای نوار غزه.
مبادله اسرا:
در روز اول توافق، حماس ۳ گروگان اسرائیلی (غیرنظامی) را آزاد میکند.
در روز هفتم، حماس ۴ غیرنظامی دیگر را آزاد خواهد کرد.
سپس، هر هفت روز، حماس ۳ گروگان دیگر را آزاد میکند که اولویت با زنان (غیرنظامی و نظامی) است.
در مقابل، اسرائیل به ازای هر زن یا کودک آزادشده، ۳۰ زندانی فلسطینی را آزاد میکند. همچنین، به ازای هر نظامی زن آزادشده، ۵۰ زندانی فلسطینی آزاد میشوند که شامل ۳۰ نفر محکوم به حبس ابد و ۲۰ نفر با باقیمانده محکومیت کمتر از ۱۵ سال است.
در هفته ششم، حماس تمامی اسرای زنده باقیمانده را آزاد میکند و اسرائیل نیز تمامی زنان و کودکان زیر ۱۹ سال را که پس از ۷ اکتبر ۲۰۲۳ در نوار غزه دستگیر شدهاند، آزاد مینماید.
ورود کمکهای بشردوستانه: روزانه ۶۰۰ کامیون حامل کمکهای انسانی، از جمله ۵۰ کامیون سوخت، وارد نوار غزه میشوند. همچنین، ۲۰۰ هزار چادر و ۶۰ هزار کانکس برای اسکان اضطراری وارد غزه خواهد شد.
مرحله دوم:
بازگشایی گذرگاه رفح: اسرائیل با بازگشایی گذرگاه رفح، هفت روز پس از آغاز اجرای توافق آتشبس در مرحله نخست، موافقت کرده است.
بازگشت آوارگان: تمامی آوارگان به مناطق سکونت خود بازمیگردند و آمد و شد در تمامی نوار غزه به صورت آزادانه انجام میشود.
بازسازی زیرساختها: آغاز بازسازی زیرساختهای اساسی مانند برق، آب، فاضلاب، ارتباطات و جادهها در تمامی مناطق نوار غزه. همچنین، تمامی بیمارستانها بازسازی میشوند و بیمارستانهای صحرایی و تیمهای پزشکی و جراحی وارد نوار غزه میشوند.
مرحله سوم:
توافقات نهایی: اجرای کامل آتشبس دائمی، آزادی تمامی اسرا و گروگانها، و تکمیل بازسازی نوار غزه.
این توافق با میانجیگری کشورهای قطر و مصر و نظارت سازمان ملل متحد حاصل شده و هدف آن پایان دادن به درگیریها و بهبود وضعیت انسانی در نوار غزه است.
🆔https://eitaa.com/kamalibasirat
┄┅🔴کانال شهید کمالی 🔴┅┄
⚜️ آیةالله جوادی آملی :
فرمود هيچكدام از اين نماز پنجگانه كار نماز شب را نمیكند. پاها استوارتر! دلها شفافتر! قلبها گوهربارتر!
💯 اگر كسی سحرخيز بود
طرز فكر
گفتار
رفتار
نوشتار
و مَنش او همه آموزنده است؛
نه بيراهه می رود و نه راه كسى را میبندد.👌
#نماز_شب_را_به_نیت_ظهور_میخوانیم
هدایت شده از استوری قرآن و حدیث
🔹صفحه: 170
💠سوره اعراف: آیات 156 الی 159
#قرآن #طرح_ختم_قرآن
#تلاوت_روزانه #تلاوت_قرآن
@ahlolbait_story
هدایت شده از قرائت قرآن صفحه ای(روزانه)📓
170-araf-ta-1.mp3
4.53M
#صوت_تفسیر #صفحه_170
سوره مبارکه
#اعراف
بخش اول
#سوره_7
#جزء_9
مفسر: استاد قرائتی
#تفسیر
@sibsoorghⓂ️
ختم نهج البلاغه در ۲۷۰ روز 160.mp3
11.65M
🔊 ختم گویای نهج البلاغه
🍁 در ۲۷۰ روز
🦋 روز صد و شصتم
🍁 خطبه ۱۶۵ بند ۴ تا ۷
https://eitaa.com/kamalibasirat
بسم رب المهدی به نیت سلامتی وفرج آقا امام زمان ۵شاخه گل صلوات ویک مرتبه ایه امن یجیب را قرائت میکنیم
✹﷽✹
نـاحــله
قسمتسوم
نوشتهفاطمهزهرادرزیوغزالهمیرزاپور
دیگه نایی برام نمونده بود
کلید انداختم و درو باز کردم
نبود مامان بابا رو غنیمت دونستم و خیلی تند پریدم تو حموم
تو آینه یه نگاه ب صورت زخمیم انداختم و آروم روشو با کرم پوشوندم
رفتمسمت تخت و خواستم خودمو پرت کنم روش که درد عجیبی رو تو پهلوم حس کردم
از درد زیادش صورتم جمع شد
دوباره رفتم جلوی آینه وایستادم و لباسمو کشیدم بالا
با دیدن کبودی پهلوم دلم یجوری شد
خواستم بیخیالش شم
ولی انقدر دردش زیاد بود که حتی نمیتونستم درست و حسابی رو تختم دراز بکشم
چشامو بستمو سعی کردم به چیزی فکر نکنم ....
با صدای آلارم گوشیم بیدار شدم
یه نگا به ساعت انداختم
ای وای ۱۲ ساعت خوابیده بودم
با عجله از رخت خواب بلند شدم واز اتاق زدم بیرون
بابامو نزدیک اتاقم دیدم بهش سلام کردم
ولی ازش جوابی نشنیدم
مث اینکه هنوز از دستم عصبانی بود
بیخیالش شدم و رفتم تو دستشویی.
از دستشویی که برگشتم یه راست رفتم تو اتاقمو چادر سفیدمو برداشتم تا نماز بخونم
بعد نمازم رفتم جلو آینه و یه خورده کرم زدم به صورتم تا زخماش مشخص نشه بعدشم خیلی تند لباسای مدرسمو پوشیدمو حاضر شدم .
رفتم پایین و یه سلام گرم به مامانم کردم
پریدم بغلشو لپشو بوسیدم و نشستیم تا باهم صبحانه بخوریم
همینجوری که لقمه رو میزاشتم تو دهنم رو به مامان گفتم
+ینی چی اخه ؟ چرا بیدارم نکردی مامان خانوووممم
چرا گذاشتی انقدر بخوابم کلی از کارام عقب موندم
مامان یه نگاه معنی داری کرد و گف
_اولا که با دهن پر حرف نزن
دوما صدبار صدات زدم خانم
شما هوش نبودی
دوتا لقمه گذاشتم تو دهنمو با چایی قورتش دادم
مامان با کنایه گف
_نه که وقتی بیداری خیلی درس میخونی
با چشای از کاسه بیرون زدم بش خیره شدم و گفتم
+خدایی من درس نمیخونم؟
ن خدایی نمیخونم؟
اخه چرا انقده نامردی؟؟؟
با شنیدن صدای بوق سرویسم از جا پریدم و گفتم
دیگه اینجوری نگو دلم میگیره
مامان با خنده گف
_خب حالا توعم
مواظب خودت باش
براش دست تکون دادم و ازش خدافظی کردم
کیفمو برداشتمو رفتم تو حیاط خم شدم تا کفشمو بپوشم که نگام به کفش خاکیم افتاد و همه ی اتفاقات دیروز مث یه خواب از جلو چشام گذشت
کفشمو پام کردم از راهروی حیاطمون گذشتم نگاه به بوته های گل رز صورتی و قرمز سمت راست باغچه افتاد
یدونشو چیدم و گذاشتم تو جیب مانتو مدرسم
از حیاط بیرون رفتم در ماشینو باز کردمو توش نشستم
به راننده سلام کردم .کتاب زیستمو از تو کیفم در اوردم که یه نگاه بهش بندازم
این اواخر از بس که این کتابا رو خوندم حالم داش بهم میخورد از همه چی
هر کاری کردم که بتونم تمرکز کنم نشد
هر خطی که میخوندم از اتفاقای دیروز یادم میومد
از پرت شدن خودم رو آسفالت تا رسیدن امدادای غیبی خدا
از لحظاتی که ترس و دلهره همه ی وجودمو فرا گرفته بود زمانیکه دیگه فکر کردم همه چی تموم شده و دیگه بایدبا همه چی خداحافظی کنم
خیلی لحظات بدی بود
اگه اونایی که کمکم کردن نبودن قطعا الان من اینجا نبودم
تو اون کوچه ی تاریک که پرنده پر نمیزد احتمال زنده بودنم 0 درصد بود .
وای خدایا ممنونتم بابت همه ی لطفی که در حق من کردی
تا اینکه برسیم هزار بار خدارو شکر کردم و یادم افتاد
من تو اون شرایط حتی ازشون تشکرم نکردم
کل راه به همین منوال گذشت و همش تو فکر اونا بودم و حتی یک کلمه درس نخوندم
دریغ از یه خط
وقتی رسیدم مدرسه سوییشرتمو در آوردم و رو آویز آویزون کردم و نشستم رو صندلیم
کیفمم گذاشتم رو شوفآژ ، کنار دستم .
عادت نداشتم با کسی حرف بزنم
از ارتباط با بچه ها خوشم نمیومد مخصوصا که همشون از خانواده های جانباز و شهید و شیمیایی بودن یا خیلی لات و بی فرهنگ یا خیلی خشک و متحجر یا ازین ور بوم افتاده یا از اون ور بوم افتاده
ولی خب من معمولا خیلی متعادل بودم نه بدون تحقیق چیزیو میپذیرفتم و نه تعصب خاصی رو چیزی داشتم ترجیح هم میدادم راجع به چیزایی که نمیدونم بدون ادعا بخونم و اطلاعات بدست بیارم برا همینم اکثر معلما تو قانع کردن من مونده بودن .
خب دیگه تکدختر قاضی بودن این مشکلاتم داره کتابمو گرفتم دستم و مشغول مطالعه شدم که ریحانه رسید بغل دستی خوش ذوق و خوش اخلاقم بود با اینکه چادری واز خانواده مذهبی بود ولی خیلی شیطون بود یه جورایی ازش خوشم میومد میشه گفت تو بچه های کلاس بیشتر با اون راحت بودم همینکه وارد کلاس شد و سلام علیک کردیممتوجه زخم روی صورتم شد زخمی که حتی مامانمم اول صبح متوجهش نشده بودچشاش و گرد کرد و گفت
_وای وای وای دختر این چه رو صورتت ؟ خندیدم و سعی کردم بپیچونمش
دستشو زد زیر چونش و با شوخی گف
+ای کلک!!
شیطون نگام کرد و گفت
شوهرت زدت ؟دسش بشکنه الهی ...
ادامهدارد...
✹﷽✹