84.97M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💢 ابعاد تکنیکی و تاکتیکی حمله پهپادی و موشکی ایران به رژیم صهیونیستی در بهار ۱۴۰۳
🔻 با زیرنویس انگلیسی
ویژهی اندیشه ورزان علوم استراتژیک
@kambozia
💢 پنجاهمین سالگرد شهادت شهید کامبوزیا
✍️ ترور بیولوژیک و شهادت دانشمند برجستهٔ یهودشناس، #امیرتوکل_کامبوزیا، بهدست عوامل یهود و با همکاری رژیم پهلوی (١٣۵٣ش)
📚 بیشتر بدانیم:
📖 کامبوزیا؛ اندیشمند شهید ضدیهود
👉 https://jscenter.ir/other-topics/anti-jewish-celebrities/2613
👉 https://jscenter.ir/other-topics/anti-jewish-celebrities/2626
💎 مقام معظم رهبری امام خامنهای:
🌹 مرحوم کامبوزیا بهقدر حساسیت بر یهودیها، نسبت به هیچ چیزی در دنیا حساسیت نداشت ... یک دید خیلی وسیعی نسبت به دخالتهای یهود داشت ... مرحوم کامبوزیا برای ما اثبات کردند که حتی شهادت امیرالمؤمنین علی علیهالسلام و جنگ صفین نیز به نیرنگ و دسیسهٔ یهود بوده.
📚 کتاب «کامبوزیا»، زندگینامه و خاطرات دانشمند شهید امیرتوکل کامبوزیا، انتشارات شهید ابراهیم هادی، چاپ اول، ١٣٩٧، ص١۴
💢@kambozia
🎬 مستند مائدههای زمینی [شبكه افق]
🌹 مروری بر زندگی اندیشمند و متفکر مسلمان استاد امیرتوکل کامبوزیا
👈 اینجا ببینید یا دانلود كنید:
👉 http://roshangari.ir/video/32771
💢@kambozia
✡ مهندس مهران؛ شعبدهای از یهود (1)
🎯 خاطرهای از فرزند شهید امیرتوکل کامبوزیا
1⃣ سقف یکی از اتاقهای مجاور کتابخانه سوراخ بود. یکبار از پدر پرسیدم: این سوراخ برای چیست؟ پدر گفت: جای شلیک گلوله است!
2⃣ تعجب من بیشتر شد. پدر گفت: داستان عجیبی دارد. شما اسم خیابان مهران در شهر زاهدان را شنیدهای؟ گفتم: بله، یکی از خیابانهای شهر زاهدان، به نام مهران در بین اهالی محل مشهور است. اما مهران کیست؟
3⃣ پدر نشست روی صندلی و گفت: امان از مکر و حیله یهود. امان از دشمنی این قوم هزار چهره. بعد ادامه داد: از اولین کسانی که با حکم استانداری و فرمانداری به زاهدان وارد شد، شخصی به نام مهندس مهران بود.
4⃣ او در دهه بیست وارد شهر شد و مشغول فعالیت بود. بعد از مدتی به دیدن من آمد. او با یک جیپ نظامی همراه با دو محافظ خودش، مرتب به اینجا میآمد و از من میخواست تا برایش از یهود و صهیونیسم بگویم.
5⃣ من هم با دلیل و مدرک، به بررسی خیانتهای این قوم پلید میپرداختم. مهندس مهران در سکوتی کامل، تمام مطالب مرا مینوشت و هیچ نظری اعلام نمیکرد. او فقط شنونده بود و با استقبال، این بحثها را دنبال میکرد.
6⃣ شاید ده سال به همین صورت گذشت. هر هفته چند بار به دیدن من میآمد. من هم خوشحال بودم که یک مسئول مملکتی، اینگونه به این بحثها علاقهمند است.
💢@kambozia
✡ دانشمندی همانند استادِ شهید امیرتوکل کامبوزیا از طریق وکالت و کشاورزی امرار معاش میكرد تا به کسی وابسته نباشد. در عکس فوق، استاد (سمت چپ) در کنار دکتر نیّری كه كار وکالت او و یازده متهم دیگر از انقلابیون را در سال 1342 به خوبی انجام داد و آنها را تبرئه كرد، دیده میشود. دکتر امیرحسین کامبوزیا (ناقل داستان ما) نیز در تصویر حضور دارد (نوجوانی كه کلاه بر سر دارد).
💢@kambozia
✡ مهندس مهران؛ شعبدهای از یهود (2)
🎯 خاطرهای از فرزند شهید امیرتوکل کامبوزیا
1⃣ یک روز ظهر، وقتی بحث ما تمام شد، مهندس مهران گفت: اگر مشکلی نیست من به اتاق مجاور میروم تا عبادت کنم. من خوشحال شدم که ایشان اهل نماز اول وقت است. برای همین تجدید وضو کردم و رفتم که در همان اتاق، نماز بخوانم.
2⃣ با تعجب دیدم که مهران، یک کلاه کوچک بر سرش گذاشته و رو به سمت بیتالمقدس، ذکری را تکرار میکند و سرش را بالا و پایین میبرد!
3⃣ از تعجب دهانم باز مانده بود. یعنی این انسانی که ده سال است از من در مورد یهود اطلاعات میگیرد، خودش یهودی است؟!
4⃣ من همیشه یک قبضه کلت کمری همراه داشتم. بلافاصله اسلحه را در آوردم و مسلح کردم. بهمحض اینکه میخواستم شلیک کنم، یک از محافظین او به من حمله کرد و گلوله به سقف اصابت کرد.
5⃣ مهران به سمت من آمد و گفت: فکر کردی من بیکار بودم که ده سال این مسیر را به این دهات بیایم؟ من فقط میآمدم تا اطلاعات تو را بهعنوان یک محقق در مورد یهود به دست بیاورم. بعد هم با محافظینش به سوی زاهدان رفت.
6⃣ پدر ادامه داد: مهندس مهران فردای آن روز از زاهدان و از ایران رفت و دیگر کسی او را ندید!!
📚 منبع: کتاب «کامبوزیا»، زندگینامه و خاطرات دانشمند شهید امیرتوکل کامبوزیا، انتشارات شهید ابراهیم هادی، چاپ اول 1397، صص82-83، به نقل از: دکتر امیرحسین کامبوزیا
💢@kambozia
🌺 شهید امیرتوکل کامبوزیا و کشف حجاب
1⃣ استاد #امیرتوکل_کامبوزیا در سال ۱۳۱۲ بار دیگر برای آبادانی مزرعهی خود به اطراف زاهدان بازگشت و کلاته و کتابخانه کامبوزیا را گسترش داد.
2⃣ ظاهراً از این تاریخ بود که دربار #پهلوی اجازهی بازگشت او به تهران را نداد.
3⃣ آنها فهمیده بودند که این دانشمند، فرزند مشیر دیوان (یکی از بزرگان دربار قاجار) است و نظر مثبتی به #خاندان_پهلوی ندارد. برای همین بود که استاد، نام خانوادگی خود را به #کامبوزیا تغییر دادند.
4⃣ درست از این تاریخ، بحث #کشف_حجاب پیش آمد. از سوی دستگاه حاکمه رضاخانی، بارها به سراغ استاد میآمدند تا ایشان را همراه با همسرشان به جلسات عمومی دولتی دعوت کنند.
5⃣ استاد میدانست که باید، #حجاب از سر همسر خود بردارد. لذا روزها سوار اسب میشد و همراه با چند جلد کتاب از کلاته دور میشد تا مأمورین حکومتی او را پیدا نکنند.
6⃣ او شبها وقتی که مأموران دور میشدند بازمیگشت.
📚 منبع: کتاب «کامبوزیا»، ص٢۶
💢@kambozia
✡ شهید امیرتوکل کامبوزیا: پهلویها دستنشاندههای «یهود و صهیونیسم» هستند که میخواهند علیه جامعهی اسلامی اقدام کنند. این «کشف حجاب» هم نشانهای از همین مسئله است.
💢@kambozia
🌺 شهید کامبوزیا و طرح یهودی کشف حجاب
1⃣ استاد #امیرتوکل_کامبوزیا در دوران #رضاخان و پس از بازگشت از بیرجند، تصمیم به مهاجرت از ایران به فرانسه گرفت، آن زمان، دوران کشف حجاب رضاخانی آغاز شده بود و یکی از دلایل استاد برای مهاجرت، حفظ #چادر و #حجاب همسر و فرزندانش بود.
2⃣ ایشان از مخالفان سرسخت و جدی #کشف_حجاب بود و به صراحت اعلام کرده بود:
✡ «پهلویها دستنشاندههای #یهود و #صهیونیسم هستند که میخواهند علیه جامعه اسلامی اقدام کنند. این کشف حجاب هم نشانهای از همین مسئله است.»
3⃣ بهدنبال کشف حجاب، همسر کامبوزیا نیز میبایست چادرش را از سر برمیداشت و این قضیه کاملاً با عقاید استاد مغایر بود. لذا ایشان شرایط سخت زندگی در روستاهای زاهدان را بر ترک این اعتقاد دینی ترجیح داد.
4⃣ مهدی پسر آخر استاد میگوید:
🔸 «پدر روی حجاب تعصب زیادی داشت، حتی بچههای خود را از همان کودکی با چادر بیرون میبرد و بهشدت تاکید میکرد که اینها (پهلویها) وابسته به یهود هستند و میخواهند چادر و حجاب نباشد؛ در حالیکه شاید از روی تیپ ظاهری ایشان مشخص نبود در مسائل دینی چه تفکری دارد.
🔸 پدر کسی را مجبور به انجام واجبات نمیکرد. چه در خانواده و چه در میان دوستان. بلکه برای آنها دلیل میآورد و راه درست را از این طریق به آنها نشان میداد و خانواده او، با رغبت به سراغ چادر میرفتند.»
📚 منبع: کتاب «کامبوزیا»، صص۵٠-۵١
💢@kambozia
🌺 شهید کامبوزیا و حجاب استدلالی
1⃣ یکی از مسئولین استان، با خانواده به دیدن پدرم آمد. آنها تعريف باغ و کتابخانه را شنیده بودند و قصد داشتند از کلاته کامبوزیا دیدن کنند. همسر او بیحجاب بود.
2⃣ این مسئول وقتی متوجه شد که همسر و فرزندان استاد همگی چادری هستند، پرسید:
👈 استاد، شما که اهل کمالات هستید و این همه دانشجوی خارجی به دیدن شما میآید، چرا اهل خانه را مجبور میکنید #چادر سر کنند، بگذارید آزاد باشند...
3⃣ استاد لبخندی زد و گفت:
👈 یک سؤال دارم. اگر شما برای رفت و آمد، یک دمپایی کهنه داشته باشی، وقتی به جایی میروی، از آن مراقبت میکنی؟ آیا آن را از دید دزد مخفی میکنی؟
4⃣ این آقا متوجه منظور استاد نشد. کمی فکر کرد و گفت: نه استاد، کسی دمپایی کهنه رو مخفی نمیکنه.
5⃣ استاد بلافاصله گفت:
👈 اگر یک جواهر گرانقیمت داشته باشی چطور؟ آیا همینطور دنبال خودت برمیداری و بیرون میبری؟
6⃣ این شخص گفت: نه، جواهر را مخفی میکنم تا کسی متوجه نشود. چون ممکن است دزدها بفهمند و به سراغ من بیایند.
7⃣ استاد گفت:
👈 دختران و همسران، برای ما حکم جواهر را دارد. ما مثل جواهر از آنها مراقبت میکنیم تا دزدان و آدمهای مریض به سراغ آنها نروند.
8⃣ این شخص تا چند دقیقه محو استدلال استاد کامبوزیا بود.
📚 منبع: کتاب «کامبوزیا»، صص۵١
💢@kambozia
🔸به همین مناسبت به زودی کتاب شهید کامبوزیا از طریق همین کانال به صورت پی دی اف منتشر خواهد شد