eitaa logo
『ڪَمۍ‌ٖټاٰ‌شُھَداٰ』
740 دنبال‌کننده
3.2هزار عکس
999 ویدیو
45 فایل
شھادت داستان ماندگارۍ آنانےست که دانستند، دنیا جاۍ ماندن نیست ..!
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹علامه حسن زاده آملی: ابد در پیش داریم،فنا در کار ما نیست، هستیم که هستیم که هستیم،... 『ڪَمۍ‌ٖټاٰ‌شُھَداٰ』
«امضای نمرود تضمین است» 🗞نخستین ویژه‌نامه روایت انسان - پنجشنبه ۲۱ اردیبهشت📰 🔸 نگاه طنز به اتفاقات مربوط به تقابل حضرت ابراهیم(ع) با مستکبران زمانه خودش، با عینک امروز ⁉️ کدوم خبر رو بیشتر دوست داشتید؟ :) ⁉️ به نظرتون جای چه تیتر یا خبری اینجا خالیه؟ ✅یکی از ویژگی‌های روایت انسان، اینه که سرگذشت انسان طوری بیان می‌شه که ما خودمون رو در وسط حوادث گذشته ببینم؛ خودمون رو وسط تقابل ابراهیم(ع) با نمرود ببینیم. 🔰برای آشنایی بیشتر با دوره روایت انسان، روی لینک زیر کلیک کنید. http://yun.ir/2s0hl9
هدایت شده از پایگاه حوزه نت
5.26M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 سؤال ⁉️ چه زمان‌هایی برای رفتن به قبرستان توصیه یا منع شده است؟ 🎙 استاد محمدی شاهرودی 📎 📎 📎 🆔 @hawzah_net
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
امیر محمد ؛ امیرسام رو که من برای بغل کردنش دستهام رو دراز کرده بودم ؛ توی بغلم گذاشت ...عاشق این لپهای سفیدش بودم و چشمهای درشت میشی رنگش که از مامانش ارث برده بود. خوب بود غریبی نمی کرد من هم محکم تو بغلم چلوندمش و بعد جواب احوالپرسی امیر محمد رو دادم ...! نفیسه با لبخند نزدیکم شد_سالم محیا جون خوبی؟ صورتم رو از صورت یخ کرده ی امیرسام جدا کردم و با نفیسه دست دادم_سالم ممنون... شما خوبین ؟ لبخند پررنگتری به صورت پسر کوچلوش که توی بغل من بود زد _ممنون ...اذیتت نکنه؟ دوباره محکم به خودم فشردمش_نه قربونش برم نفیسه رفت سمت مامان که امیرعلی رو دیدم با همه احوالپرسی کرده بود و نگاهش روی من بود ...گرم شدم از نگاهش که با یک لبخند آروم بود! قدم هام رو بلند برداشتم سمتش و با لبخندی به گرمی لبخند خودش سالم کردم _سالم انگشت تا شده اشاره اش رو روی گونه امیرسام کشیدو نگاه دزدید از چشمهام که داد میزد عاشقتم امیرعلی! _سالم...خوبی؟ بد نبود کمی طعنه زدن وقتی اینقدر دلتنگ میشدم و اون بی خیال بود! _ممنون از احوالپرسی های شما! بوسه کوتاهی به گونه امیرسام زد و نگاهش رو دوخت به چشمهام _طعنه میزنی؟ بازمن طاقت نیاوردم و نگاهم رو دوختم به دست کوچیک امیرسام که محکم پیچیده شده بود دور انگشت امیرعلی ...سکوت کردم ...نفس آرومی کشید امیرعلی_ هنوز با خودم کنار نیومدم محیا خانوم... طعنه نزن! هنوز پر از تردیدم و ترس از آینده باز سرم پرشد از سوال !نگاهم رو دوختم به چشمهایی که الیه ی غم گرفته بود از حرفش! 『ڪَمۍ‌ٖټاٰ‌شُھَداٰ』
آینده ترس داره ؟به چی شک داری امیرعلی ؟ امیرعلی_ ترس داره خانومی ! وقتی صبرو تحملت لبریز بشه! وقتی حرف مردم بشه برات عذاب ! وقتی برسی به واقعیت زندگی!وقتی... پریدم وسط حرفش... خانومی گفتنش آرامش پشت آرامش به قلبم سرازیر کرده بود! مگر مهم بود این حرفهایی که می خواست از بین ببره این آرامش رو! _ من نمیفهمم معنی این وقتی گفتن ها رو ...دلیل ترست رو از کدوم واقعیت! ولی یک چیزی یادت باشه من از روی حرف مردم زندگی ام رو باال پایین نمی کنم ...من دوست دارم خودم باشم خود خودم در کنارتو پر از حضورتو مگه مهم حرف مردمی که همیشه هست؟!!! چشمهاش حرف داشت ولی برق عجیبی هم میزد و من رو خوشحال کرد از گفتن حرفی که از ته قلبم بود! امیرسام رو محکم بوسیدم و گذاشتمش توی بغل امیر علی_حاال هم شما این آقا خوشگله رو نگه دار تا من برم یک سینی چایی بریزم بیارم خستگی آقامون دربره دیگه هر وقت من و ببینه ترس برش نداره و شک کنه به دوست داشتن من! لبخند محوی روی صورتش نشست و برق چشمهاش بیشتر شد و کال رفت اون الیه غمی که پرده انداخته بود روی نگاهش...ولی من حسابی خجالت کشیدم از جمله هایی که بی پروا گفته بودم ! باز آشپزخونه شده بود مرکز گفتگوهای خانومانه ...عطیه هم چایی می ریخت و رنگ چایی هر فنجون رو چک می کرد بعد از آبجوش ریختن! غرزدم _خوبه رفتی یک سینی چایی بریزی ها یک ساعته معطل کردی! آخرین فنجون رو توی سینی گذاشت_چیه صحبتهاتون با آقاتون گل انداخته بود که ! بیچاره داداشم و وایستاده گرفته بودی به صحبت! حاال چی شد یاد چایی افتادی نکنه گلو آقاتون خشک شده؟! مشتم رو آروم کوبیدم به بازوش_به تو چه بچه پرو! سینی رو چرخوندم و از روی کابینت برداشتم 『ڪَمۍ‌ٖټاٰ‌شُھَداٰ』
هدایت شده از مدرسه تعالی
🌱 مدرسه تعالی برگزار می کند: ✅ وبینار "طلبه بشم؟!" 🔸 تفاوت طلبگی با کارهای دیگه چیه⁉️ 🔸 برم حوزه یا دانشگاه🤔 🔸 اگر طلبه نشم چی میشه❗ 🔸 رسالت یک طلبه چیاست🤨 🔸 کار فرهنگی در رشته خودم انجام بدم یا طلبه بشم‌‼️ 🔸معیشت طلبگی🙄 🔶 و... 🔷 اگر به حوزه علاقه‌مند هستی اما هنوز نتونستی تصمیم خودتو بگیری و ابهاماتی داری!!! این وبینار چالشی رو از دست نده🤗 این وبینار فرصت خوبیه برای پاسخ به ابهاماتت🔆 👤 استاد دوره: حجت الاسلام مصطفی امینی‌خواه ⏰ زمان: شنبه ٢٣ اردیبهشت ساعت ٢٠:٠٠ 🖋️ برای دریافت لینک شرکت در وبینار و طرح سوالی که در زمینه طلبگی دارید از طریق لینک زیر اقدام فرمایید: https://taalei-edu.ir/event/152/ @Taalei_edu
هدایت شده از مدرسه تعالی
🔹جلسه هم اکنون در حال برگزاری می‌باشد. 🔻 از آنجایی که ظرفیت اتاق تکمیل شده است، میتوانید از طریق لینک کمکی آپارات وارد شوید. 🔗https://www.aparat.com/taalei/live@Taalei_edu
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🖤 از روےدیوار ، از دور و بر او ریختند نیمه شب با ریسمانے بر سر او ریختند علیه السلام تسلیت باد🥀
کانال "ژئوسمین" ژئوسمین:یک ترکیب آلی است که طعم و بوی متمایز خاک را هنگام باریدن باران ایجاد می کند.»😄 https://eitaa.com/joinchat/4248568193Cb7dac6d531 باحال‌هوای‌طلبگی...🌱😉