#پارت_67
خواهش می کنم مثل من باش که هر ثانیه ام بافکر تو میگذره !
نفهمیدم کی بغض کردم و کی اشکهام روی گونه ام ریخت و دفن میشد توی تار پود لباس امیر
علی...
دستهاش حلقه شد دور بازوهام و چونه اش نشست روی شونه ام و آروم گفت: گریه نکن
...خواهش می کنم ...ببخشید!
همین جمله کافی بود تا اشکهام بند بیادو دستهام رو محکمتر کنم و حلقه دستم رو تنگ تر...
ل*ب زدم_ دوستت دارم امیرعلی!
نفس عمیقی کشید بافشار آرومی که به بازوهام آورد من رو از خودش جدا کردو با انگشتش رد
اشکهام رو از روی گونه هام پاک!
_ راستی ممنون به خاطر لباسم حسابی تمییز شده بود
نگاهم رو دوختم به چشمهاش ...نمیدونم چرا حس کردم چشمهاش بهم میگه دوستم داره ! ولی
به زبون نیاوردومسیر صحبتمون رو تغییر داد !
فقط آروم گفتم_وظیفه ام بود احتیاجی به این همه تشکر نیست
_شروع کالسها خوبه محیا جون
صحبتم رو با عطیه تموم کردم و سر چرخوندم تا جواب نفیسه رو بدم
_ممنون خوبه هنوز که اولشه ولی خب درسها یک خورده یعنی بیشتر از یک خورده سخته!
کالسهامونم ترم اولی حسابی فشرده است
امیرمحمد _رشته ات انتخاب خودته یا رفتی پیش مشاور تحصیلی؟
نگاهم چرخید روی امیرمحمد _انتخاب خودمه نرفتم مشاوره!حل کردن مسئله های ریاضی حس
خوبی به من میده!
عطیه دستش و به طرفم نشونه گرفت و رو به بقیه گفت: دیوونه است دیگه ...آخه کی از ریاضی
خوشش میاد ؟
-من!
『ڪَمۍٖټاٰشُھَداٰ』
7.35M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اول صبح دهانت را با سلام به آقا جان خوش بو کن 😍😭
أَلسَّلٰامُ عَلَیکَ یٰا عَلی اِبنِ موسَی أَلرّضٰآ أَلمُرتَضٰی
هدایت شده از آشفتگی
Dar Najaf Raft Toye Dast (320).mp3
2.15M
- دُرنجفرفتتویدست
هرکیشدحرنجف ..🍇!
『ڪَمۍٖټاٰشُھَداٰ』
-
اگر ایمان نیاورم که تویی مقتدا
به جهنم کشد مرا ایمانم علی
دیشب تو صحن جمهوری بودم مسول سویت زنگ زد گفت آقا سید فردا دعوتید گفتم کجا گفت مراسم #عقد دو زوج جوان هست حتما بیایید الان هم در حال چیدن میز ها و برگزاری مراسم هستن که کم کم پاشیم بریم جشن چه فضای زیبایی ان شآلله قسمت خودتون بشه 😍🌿
#ازدواج_آسان
#عید_غدیر