eitaa logo
نردبان بهشت
1.4هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
3.6هزار ویدیو
81 فایل
دعاها و.. تنظیم شده برا مدیرانی که بخوان گروهی دعایی روختم کنن🌺 کپی با ذکر ۳ صلوات😊
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
نردبان بهشت
. چله#توکل_و_امید 🌿روزبیست وپنجم تاحالااز 👈خدا خواستین که زندگی زودتر تموم بشه؟
. چله 🍃روز بیست و ششم بیا یه نیگا به این چله بندازیم از روز اولش تا حالا ؛ چقدر اعتمادت به خدا بیشتر شده؟! چقدر حال‌ت بهتر شده؟ برای امروز نماز اول وقت یادمون نره😍 دروغ نگیم چه شوخی چه جدی🙂 نامحرم رو محرم ندونیم✋ غیبت نداریم 😶 ( درد ودل بودو رفیقم گفتو .. دلیل نمیشه) مهربونتر باشیم🥰 موفق باشی🌹 @kanale_behesht
✿❀ ﴾﷽﴿ ❀✿: خدایـــــا... به من بیاموز به تو تکیه کنم چون این تویی که قادر و توانایی و از همه به حال من آگاهتر... همچون گذشته ها کنارم باش ای مهـــربانترین...❤️ ____ @kanale_behesht
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
نردبان بهشت
#من_میترا_نیستم🎊 #قسمت_چهل_و_یکم🦋 او به شرکت در کلاس های اعتقادی و اخلاقی علاقه داشت و در کنار درس
🦋 🍓 زینب در جمع از همه شادتر و فعال تر بود. کتاب انجیل و تورات را گرفته بود و در خانه مطالعه می‌کرد. دوست داشت همه چیز را بداند. و همه فکرها را با هم مقایسه کند. مرتب از من می پرسید: مامان اگه جنگ تموم بشه برمیگردیم آبادان؟ آبادان را خیلی دوست داشت خیلی دلش می‌خواست دوره دبیرستان را در آبادان درس بخواند. با وجود علاقه زیادش به آبادان در شاهین‌شهر طوری زندگی می‌کرد و دنبال فعالیت‌هایش بود که انگار برای همیشه قرار است آنجا بماند. او هر روز بعد از مدرسه اول به مسجد «المهدی» فردوسی می‌رفت و نماز ظهر و عصرش را به جماعت می‌خواند اگر دستش می‌رسید نماز صبح هم به مسجد می‌رفت از همه کس و همه چیز درست می گرفت. رادیو، معلمش بود. خطبه های نماز جمعه تهران یا اصفهان را گوش می‌کرد و نکته های مهمش را می نوشت. روزنامه دیواری درست می‌کرد و از سخنرانی های امام، خطبه‌های نماز، کتاب های آقای مطهری و شریعتی مطلب جمع می‌کرد و در روزنامه دیواری می‌نوشت. یکبار سر نماز سجده اش خیلی طولانی شد و حسابی گریه کرد. بلندش کردم. گفتم مامان تو را به خدا این همه گریه نکن آخه تو چرا ناراحتی؟ با چشم های مشکی و قشنگش که از زور گریه سرخ شده بود گفت: مامان من برای امام گریه می کنم امام تنهاست به امام خیلی فشار میاد. به خاطر جنگ مملکت خیلی مشکل داره امام بیشتر از همه غصه میخوره برای من که مادر زینب بودم و خودم عاشق امام، این حرف ها سنگین بود. از اینکه زینب این همه می فهمید و رنج می‌برد داغ شدم ای کاش زینب این همه نمی فهمید و کمتر رنج می‌برد. ما در خانه می‌نشستم و فیلم سینمایی نگاه می‌کردیم زینب نماز یا کتاب می‌خواند. معمولاً عصرهای پنجشنبه برای خیرات مرده ها حلوا درست می کرد خودش پای اجاق گاز می ایستاد و بوی حلوا را توی خانه راه می‌انداخت. او حتی مردها را هم از یاد نمی‌برد.
گمشده گم بعد از چند ماه، کم کم به خانه جدیدمان عادت کردم. مینا و مهری و مهران و مهرداد هنوز جبهه بودند و پدر بچه ها بین ماهشهر و شاهین‌شهر در رفت و آمد بود. با اینکه شب و روز مشغول خانه و بچه‌ها بودم اما دائماً در انتظار آمدن بچه ها از جبهه و آمدن پدرشان از ماهشهر بودم. شروع کردم به خانه‌تکانی چند ماه بیشتر از آمدنمان به این خانه نمی گذشت و همه چیز تمیز بود ولی برای اینکه حال و هوای خودم، مادرم و بچه ها عوض شود می خواستم کاری کرده باشم. وقتی بهار نزدیک می‌شد انواع سبزه ها مثل گندم ماش و شاهی می کاشتم گاهی وقت ها سبزه ها را به اسم تک‌تک بچه‌ها در ظرف‌های کوچک می کاشتم. دخترها با ذوق و سلیقه دور سبزه ها را با روبان رنگی می بستند و آنها را روی تاقچه و سفره هفت سین می چیدند. در آبادان از فرش و موکت و پرده ها را می شستم تا با شروع سال جدید همه چیز پاک و پاکیزه باشد. بچه‌ها هم خانه تکانی را دوست داشتند و پا به پای من کار می‌کردند و غر نمی زدند. خرید لباس و کیف و کفش عید هم که برای بچه‌ها عالمی داشت. حتی گاهی کفش و لباس نو را بالای سرشان می گذاشتند و می‌خوابیدند. بعد از جنگ از این همه خوشی فقط خاطره اش ماند و خودش فراموش شد. شروع کردم به تمیزکاری خانه. زینب به من کمک کرد اما پشت سر هم میگفت مامان من به نیت تمیزی خونه کمک می کنم وگرنه ما عید نداریم رزمنده‌ها تو جبهه هستند هر روز شهید میارن. من هم به او اطمینان می دادم که نیت من هم تغییر حال و هوای خانه است وگرنه کدام عید. وقتی ۴ تا از بچه هایم در دل خطر هستند من عید ندارم
‍ ‍‍ 🌸🍃 🍃خواستم از خونه برم بیرون گفتم یه چڪ ڪنم ببینم همه چے سرجاشه!! : حاضر√ : حاضر√ : حاضر√ : حاضر√ چـادر:؟ چـادر:؟ 🖤🍃میگه: اگر همگے حاضرند منم هستم وگرنه دورِ من یڪیو خط بڪش ڪه آبرو دارم!! ❤️چه ڪنم چــادر است دیگر! بدون حیا جایے با من نمے آید..😌 ✌️ 💚
با دستایی که قبلا گناه میکردی... الان بشین با همونا ذکر بگو برو یه کار خیر کن یا یه دلی رو شاد کن🙃
داری به چی فکر میکنی ، ؟؟
اگه فکر بد داره آزارت میده لطفا ایست کن به خاطر آرامش خودت
شاید برا چند لحظه برات شیرین باشه اما بعدش آثار بدش تا چند هفته اذیتت میکنه خیانت ..انتقام ..شهوت .غیبت .سخن چینی .دزدی ..و ....یکم بیشتر فک کن راجبش اگه الان درگیر هر کدوم از گناها هستی خواهش میکنم به عواقبش فک کن
اینو بدون شهوت ته نداره تو رو تو منجلاب میکشونه راهای بد جلو راهت سبز میشه قدرت نه گفتن به خودت رو بده خودتو کنترل کن تو آزاد و رهایی اسیر نفست نشو