eitaa logo
نردبان بهشت
1.3هزار دنبال‌کننده
7.7هزار عکس
3.3هزار ویدیو
81 فایل
دعاها و.. تنظیم شده برا مدیرانی که بخوان گروهی دعایی روختم کنن🌺 کپی با ذکر ۳ صلوات😊
مشاهده در ایتا
دانلود
✴️ دوری از امام زمان علیه السلام 🔶 از وقتی که مسجد النبی ساخته شد، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در موقع ایراد خطبه بر تنه ی درخت خرمایی که در مسجد باقی مانده بود تکیه می دادند، اما وقتی جمعیت زیاد شد، منبری از چوب با دو پله و یک عرشه ساخته شد. در اولین جمعه ای که پیش آمد، رسول اکرم جمعیت را شکافتند و با پشت سر گذاشتن آن تنه ی نخل، به طرف منبر رهسپار شدند. همین که بر عرشه ی منبر قرار گرفتند، یک باره صدای ناله ی تنه ی خشکیده همانند زنِ فرزند مرده بلند شد. با ناله ی تنه ی نخل، صدای جمعیت نیز به گریه و ناله برخاست. 🔸 رسول خدا از منبر به زیر آمدند؛ تنه ی نخل را در بغل گرفتند و دست مبارک را بر آن کشیدند و فرمودند: “آرام باش”. و او آرام شد. سپس به طرف منبر برگشته خطاب به مردم فرمودند: ای مردم! این چوب خشک نسبت به رسول خدا اظهار علاقه و اشتیاق می کند و از دوری وی محزون می گردد؛ ولی برخی از مردم، باکشان نیست که به من نزدیک شوند یا از من دور گردند! اگر من او را در بغل نگرفته و بر آن دست نکشیده  بودم، تا روز قیامت از ناله خاموش نمی شد. 📚بحارالأنوار، ج۱۷، ص۳۲۶ 💔 آری، درخت خشک لحظه ای از پیامبر دور شد و صدا به ناله بلند کرد؛ با این که آن حضرت را می دید. ما را چه شده است که امام زمان خویش را نمی بینیم و از او دوریم؛ امّا به زندگی عادی خویش سرگرم ایم؟ به یاد همه کس و همه چیز هستیم؛ جز امام زمانمان! 『💕』@kanale_behesht
✴️ غلامی صاحب الزمان علیه السلام 🔶 از امام جواد علیه السلام سوال شد:  ما لِمَوالیکم فی مُوالاتِکم؟ چه فایده و آثاری برای دوستان شما در دوست داشتن شما می باشد؟ آن حضرت در پاسخ داستانی را از جد بزرگوارشان حضرت امام صادق علیه السلام بیان فرمودند: مردی ثروتمند از خراسان به قصد دیدار حضرت امام صادق علیه السلام راهی مدینه منوره شد. وقتی رسید دق الباب کرد خادم حضرت جواب داد: حضرت منزل نمی باشند؛ پس عازم مسجد شد. 🔸 مرد خراسانی به در مسجد که رسید، دید جوانی به حالت انتظار و آماده ایستاده و قاطری هم بدون راکب در کنار او می باشد. مرد خراسانی از این جوان جویای حال حضرت شد. آن جوان جواب داد: حضرت در مسجد مشغول عبادت هستند و من غلام آن حضرت هستم. مرد خراسانی خواست از این فرصت استفاده کند،پس رو به غلام کرده و گفت: من ثروت زیادی دارم و حاضرم همه ی آن را در اختیارت قرار دهم و در مقابل تو منصب خود را (غلامی) به من واگذار کن و من غلام حضرت صادق علیه السلام باشم. غلام گفت: من باید این مسئله را از امام علیه السلام سوال کنم. غلام به مسجد رفت و در حالی که از طرح مسئله خجالت می کشید از امام سوال کرد: آیا شما از خیری که برای من پیش آید ممانعت می کنید؟ حضرت فرمودند: ما خود خیرخواه شما می باشیم پس چگونه مانع خیر به سوی شما باشیم؟ آنگاه غلام اصل جریان را مطرح نمود. حضرت فرمودند:اشکال ندارد، اگر از اینکه پیش ما هستی، خسته شدی می توانی پیشنهاد مرد خراسانی را بپذیری. غلام خداحافظی کرد و به نزدیک درب مسجد رفت، آمد که از مسجد خارج شود حضرت او را صدا زده و فرمودند: بخاطر سابقه کاری که پیش ما داری تو را موعظه ای می کنم: روز قیامت که فرا رسد نوری از طرف خداوند بسوی محشر ظاهر می شود و جد ما رسول خدا صلی الله علیه و آله به طرف آن نور حرکت می نمایند و نیز جدم علی بن ابیطالب و سایر امامان علیهم السلام پشت سر ایشان قرار می گیرند. آنگاه شیعیان و دوستان ما پشت سر آن ها قرار می گیرند، ما هر جا رفتیم آنها را نیز می بریم و در جایگاه خود قرار خواهیم داد. غلام فکری کرده و گفت: من می مانم و از شما جدا نخواهم  شد! 📚 بحارالانوار جلد ۵۰ ص ۸۸ ح ۳ 🔻برای من که زیاد اتفاق افتاده، شما را نمی دانم…هر وقت خواسته ام برای صاحب الزمان علیه السلام کاری کنم… هر چند کوچک… دنیا به من پیشنهاد فروش غلامی داده است و… چه بسیار… چه بسیار فرصت هایی که به ارزانی فروختم…بیایید چند روز تمرین کنیم که غلامی صاحب الزمان علیه السلام را فروشنده نباشیم… 『💕』@kanale_behesht
✴️ سلام به امام زمان علیه السلام... 1⃣ از همان روز اولی که دیدمش از رفتارش خوشم نیامد. وقتی سلام کردم، با بی اعتنایی سری تکان داد و حسی سرد را به من منتقل کرد. انگار جواب سلام دادن هم خرج داره؟ و دیگه ارتباط حسنه ای بین ما برقرار نشد که نشد.” 2⃣ “آشنایی دیرینه ما ریشه اش دقیقاً در همان لحظات اول برخورده، همون وقتی که در کلاس پیشدستی کرد به سلام و احوال پرسی، خودش رو با گرمی معرفی کرد. انگار با همان برخورد اولش قاپ ما رو دزدید و الان بیست ساله که از دوستی ما میگذره… “ 🔸حتما تو هم با این دو دسته از افراد برخورد داشته ای، و حتماً خاطره افرادی که با دریغ از یک سلام ناقابل تلخی درونشان را به ما منتقل می کنند، کاملا در ذهنت هست. بنابراین خوب میدانی که سلام شروع ارتباطه و بسیار بسیار مهم؛ برخورد و مواجهه اول بسیار مهم است و اثرگذار! راستی آخرین بار کی با امامت روبرو شده ای؟! آیا در مواجهه اول سلام گرمی به او داده ای؟ 🧡 حتی فکرش هم امیدوار کننده است؛ جوابی که امام به تک تک سلام های ما می دهند و گرمی جوابشان. پس شروع کن؛ هر صبح و شام، وقت و بی وقت: 💚 ؛‌ 『💕』@kanale_behesht
✴️ نخستین غسل ‌دهنده‌... 🔶 نخستین غسل ‌دهنده ‌ی تازه مولود، رضوان کلید دار بهشت بود که با آب کوثر و سلسبیل او را غسل داد. سپس حکیمه او را شست و شو داد و در دامان خود نشانید؛ آن‌گاه او را در آغوش گرفت و به سینه فشرد و او را از هر پاکیزه ‌ای پاکیزه ‌تر یافت. 🔸بر ساعد راست او این نوشته را دید: “جَاءَ الحَقُّ و زَهَقَ البَاطِلُ إِنَّ البَاطِلَ کانَ زَهُوقاً” 🔶 حضرت امام باقر علیه‌السّلام در توضیح و تفسیر “جَاءَ الحَقُّ وَ زَهَقَ البَاطِلُ” فرمودند: این سخن الهی مربوط به قیام قائم آل محمّد صلی ‌الله ‌علیه ‌و ‌آله‌ و سلّم می‌ شود که دولت باطل برچیده خواهد شد و بی‌ جهت نیست که هنگام تولد حضرت علیه‌ السّلام بر بازوی نازنین ایشان این آیه نقش بسته بود که: ✨ “جَاءَ الحَقُّ و زَهَقَ البَاطِلُ إِنَّ البَاطِلَ کانَ زَهُوقاً” 📚 تفسیر نورالثقلین، جلد سوم 『💕』@kanale_behesht
✴️ دوری از پدر 🔶پسرک  چوب خط را برداشت؛ محکم بر دیوار می کشید و اشک هایش را با سر آستینش پاک می کرد و ‌گاهی لگدی به دیوار می کوبید و محکم بر دیوار خطوط سر در گم را می کشید و با لج بسیار گچ را پرتاب کرد. باز گوشه ای نشست سرش را روی زانو گذاشت و از ته دل گریست. او می دانست یتیم است، می دانست پناهش را از دست داده است، همه فریادهایش را بر سر روزگار می کشید و گله می کرد. 🔸ولی من سالهاست که از معرفت امامم دور مانده ام ولی بر سر غفلتم فریاد نزدم. من خودم، خودم را یتیم کردم، ولی نبودن پدرم را احساس هم نکردم تا شاید این روزها، که تلنگرش، مرا از خواب بیدار کرد.  دیگر نمی خواهم، نمی خواهم از پدرم دور باشم. پدری که مرا می بیند… و نگاهش هر لحظه بر روی سر من است. دیگر نمی خواهم خودم، خودم را یتیم کرده باشم… 『💕』@kanale_behesht
✴️ دعای امام زمان... 🔶 پسر کوچولو وارد بقالی شد و کاغذی به طرف بقال دراز کرد و گفت: مامانم گفته چیزهایی که در این لیست نوشته بهم بدید، این هم پولش. بقال کاغذ را گرفت و لیست نوشته شده در کاغذ را آماده کرد، لبخندی زد و گفت: چون پسر خوبی هستی و به حرف مامانت گوش می‌دی، می‌تونی یک مشت شکلات به عنوان جایزه برداری! 🔸 پسر کوچولو ایستاد و چیزی نگفت. مرد بقال که احساس کرد پسر بچه برای برداشتن شکلات‌ها خجالت می‌کشه گفت: “پسرم! خجالت نکش، بیا جلو خودت شکلات‌هاتو بردار” پسرک پاسخ داد: “عمو! می‌شه خودتون بهم بدین؟” بقال با تعجب پرسید: چرا پسرم؟ مگه چه فرقی می‌کنه؟ پسرک با خنده‌ای کودکانه گفت: بله فرق می‌کنه! آخه مشت شما از مشت من بزرگتره! 🔰 امام صادق علیه السلام در دعایی می‌فرمایند: «یَا مُعْطِیَ الْخَیْرَاتِ! صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ أَعْطِنِی مِنْ خَیْرِ الدُّنْیَا وَ الْآخِرَهِ مَا 'أَنْتَ أَهْلُه‏'» 💚 ای عطا کننده‌ی خیرها! بر محمد و آل محمد درود و رحمت فرست و به من خیر دنیا و آخرت را، "آن چنان که شایسته‌ی تو است"، عطا نما!» 📚 کافی، ج ۲ ✨داشتم فکر می‌کردم که چه خوب بود، من، تو و همه‌ی شیعیان از بخواهیم خودشون برای فرجشون دعا کنند! آخه دعای صاحب الزمان یه چیز دیگه است! از مهربونی های پدر مهربانمون برای همه بگیم و همه برای فرج دعا کنیم و ازشون بخوایم برای فرجشون دعا کنند.. 『💕』@kanale_behesht
🔶 گریه های نوزاد برای غیبت امام علیه السلام... 🔸 پرسیده بود: نوزادها چرا بی دلیل، گاهی می خندند و بی درد، گاهی گریه می کنند؟! امام صادق علیه السلام به مفضّل فرمود: هیچ نوزادی نیست مگر اینکه خودش را می بیند و با او نجوا میکند! 🔸 گریه های نوزاد برای غیبت امام است و خنده هایش برای آمدن امام به سمت او. امّا زمانی که نوزاد زبان باز می کند، درِ این رحمت بر او بسته می شود و بر دلش مُهر فراموشی می خورد. 📚 بحارالانوار، جلد۲۵، صفحه ۳۸۲ 『💕』@kanale_behesht
✴️ به شوق دیدار... 🔶 به شوق دیدار امام، مسافر بغداد شده بود. به هر زحمتی بود، خودش را رساند. امام، تازه از نماز عصر فارغ شده بود. نشسته بر سجاده، رو به قبله، دست‌هایش سمت آسمان. مناجات امام را می‌شنید: 🤲🏻 «خدایا!… در فرج منتقم شتاب کن! و آنچه را به او وعده داده‌ای، به انجام رسان!» با خودش گفت: «امام چه کسی را دعا می‌کند؟ تحقق کدام مژده را از خدا می‌خواهد؟» سوالش را پرسید. امام کاظم علیه‌السلام فرمود: 💚 «او، مهدی ما آل محمّد است… پدرم فدای او باد! صورتی گندم‌گون دارد اما با این حال، زردی شب‌زنده‌داری در چهره‌اش پیداست!… شب‌هایش با رکوع و سجود به صبح می‌رسند… اوست چراغ روشنِ تاریکی‌ها… پدرم فدای او باد که روزی به امر خدا قیام خواهد کرد…» 📚فلاح السائل ص۲۰۰./ بحارالانوار ج۸۳ ص ۸۰. 『💕』@kanale_behesht
✴️ بنده دور افتاده... 🔶 مشغول مناجات با خدا بود؛ شنید: «بنده های فراری ام را برگردان. بنده های گمراه و دور افتاده ام را به راه بیاور. این کار، از صد سال روزه داری و شب زنده داری بهتر است.» ⁉️موسی پرسید: بنده دور افتاده کیست؟ خدا به کلیمش فرمود: ⭕️ کسی است که امام زمانش را نمی شناسد… یا کسیکه امام زمانش را بشناسد، ولی امامش از او غایب باشد و راه و رسم دینش را نداند… 📚(تفسیر امام عسکری علیه السلام ص342. بحارالانوار ج2 ص4.) ⁉️ پی نوشت:تا حالا چند نفر رو با امام زمان آشنا کردی؟! 『💕』@kanale_behesht
✴️ امام زمانت جواب سلامت را می‌ دهد! 🔶 روبروی ضریح نشسته ‌ام؛ مردی کنارم نشسته و چرت می‌زند. راستش وقتی می ‌بینم که عده ‌ای در حرم مطهر امام هشتم علیه ‌السلام خوابند و یا چرت می ‌زنند، دلم برایشان می‌ سوزد. یکی باید به آن‌ها بگوید که این‌جا کجاست! 💫 این‌جا در کنار من و تو ملائک حضور دارند تا سلام ما را به اماممان برسانند. این‌جا معنویتِ تمام است، نور است، محـلّ استجابت دعاست……..! 🔸 به مرد می‌گویم: دوست داری همین الان امام زمان علیه ‌السّلام و در همین نقطه به تو سلام کند؟ گل از گلش می ‌شکفد و می ‌گوید: معلومه که دوست دارم! می ‌گویم: همه می ‌دانیم که سلام مستحب است و جوابش واجب! سری تکان می‌ دهد و تأییدم می‌ کند. می‌ گویم: پس بیا با هم یک زیارتی بخوانیم که در آن بیست و سه سلام به امام زمانمان بدهیم! بیست و سه سلام! مطــمئن باش سلامــمان بی‌پاسخ نیست. مهم این است که پاسخمان را می‌دهد؛ بشنویم یا نشنویم! 🔸 به بگوییم: می ‌دانیم که از شدّت معصیت گوش ‌های ما سنگین شده و نمی ‌توانیم پاسخ ملکوتی شما را بشنویم، امّا امروز توفیق داشته‌ایم در این مکان روحانی به شما سلـــام بدهیم! حسّ و حال مرد تغییر کرده، نمِ اشکی در گوشه‌ ی چشمش دویده و انگار منتظر است تا زیارت را بخوانیم. را از لابه‌لای مفاتیح پیدا می ‌کنم و هر دو می ‌خوانیم: “... 『💕』@kanale_behesht
✴️ کسوف نور! 🔶 ششصد سال درهای آسمان باز نشده بود! وحی نازل نشده بود! ششصد سال، زمین نگاهِ ملتمسانه‌اش را به آسمان دوخته بود! حال‌ِ آن روزگار را امیرالمؤمنین علیه‌السّلام این‌طور وصف کرده‌اند: اَرْسَلَهُ عَلى حینِ فَتْرَه مِنَ الرُّسُلِ؛ 🔸 خداوند، محمّدش را وقتی فرستاد که فاصله میان پیامبرها زیاد شده بود … و طُولِ هَجْعَه مِنَ الاُْمَمِ؛ 🔸 خواب غفلت امّت‌ها طولانی شده بود … وَ اعْتِزام مِنَ الْفِتَنِ؛ 🔸 فتنه‌ها جدی شده بود … وَ انْتِشار مِنَ الاُْمُورِ؛ 🔸 امور حیات بشر از هم گسیخته بود … وَ تَلَظٍّ مِنَ الْحُرُوبِ؛ 🔸 آتش جنگ‌ها شعله‌ور بود... وَ الدُّنْیا کاسِفَهُ النُّورِ؛ 🔸 و دنیا در کسوف نور بود… ظاهِرَهُ الْغُرُورِ؛ 🔸 و روی فریبش نمایان بود … عَلى حینِ اصْفِرار مِنْ ورقها؛ 🔸 برگ‌های حیاتش زرد شده بود … وَ اِیاس مِنْ ثَمَرِها؛ 🔸 و همه از میوه دادن و بارور شدن زندگی ناامید شده بودند … وَ اغْوِرار مِنْ مائِها؛ 🔸 و آب حیات فروکش کرده بود … قَدْ دَرَسَتْ مَنارُ الْهُدى؛ 🔸 نشانه‌های هدایت کهنه شده بود … وَ ظَهَرَتْ اَعْلامُ الرَّدى؛ 🔸 و نشانه‌های گمراهی نمایان شده بود … ‼️ می‌بینید؟! حالِ زمانه‌ی ما هم انگار بی‌شباهت به هنگامه‌ی بعثت نیست! دعا کنیم خداوند مهدی‌اش را همین‌روزها بفرستد، همین‌روزها که دنیای ما هم در کسوف نور است... 『💕』@kanale_behesht
✴️ فرمون زندگی! 🔶 پشت فرمون ماشین نشسته بودم و با خیالِ راحت توی اتوبان شلوغِ وسط ظهر، رانندگی می‌کردم. هشت، نه سالی می‌شد که گواهینامه‌ گرفته بودم، ولی هیچ وقت جرأت و جسارت نشستن پیدا نکرده بودم … 🔸 تا همین چند وقت پیش …که دوباره تصمیم گرفتم بر این ترس غلبه کنم. با ماشین تعلیم رانندگی، کنار مربی پشت ماشین نشستم. به معلّم رانندگی گفتم که دلهره و نگرانی مانع شده که از گواهی‌ نامه‌ام استفاده کنم و حالا دوباره سراغ تعلیم آمده‌ام. 🔸 نزدیک به اتمام ساعت آموزش بود. توی همان اتوبان شلوغ با دنده چهار … خوب می‌رفتم. مربی پرسید: «اضطرابت انگار برطرف شده!» با آرامش گفتم: «معلومه چون شما کنارم هستید و ترمز و گاز و کلاچ تحت کنترل شماست…» خندید و شروع کرد به حرف زدن … 🔸 امّا من دیگه چیزی نمی‌شنیدم. خودم گفته بودم و غرق در حرف خودم شده بودم … یک آن توی دلم رو کردم به صاحب زندگیم علیه‌السّلام … ❣گفتم: «میشه همیشه کنارم باشید؟ میشه فرمون زندگیم رو بسپارم به شما؟ اگه کنترل زندگیم همیشه تحت اختیار دستای مهربون شما باشه اون وقت من همیشه آروم و بی‌اضطرابم…» 『💕』@kanale_behesht
✴️ دو امانت گرانبها 🔶 مسعده از اصحاب امام صادق علیه السلام می گوید: روزی نزد آن حضرت بودم که ناگاه پیرمردی بر آن حضرت وارد شد، درحالی که از شدت پیری از کمر خمیده شده و بر عصایش تکیه کرده بود. پیرمرد بر حضرت سلام کرد و حضرت پاسخ داد. سپس او دست حضرت را بوسیده و شروع به گریه نمود!. 🔸امام صادق علیه السلام سوال نمود: ای پیرمرد چه چیز باعث گریه تو شده است؟ پیرمرد پاسخ داد: فدای شما بشوم! اکنون حدود صد سال است که من در انتظار قیام کننده شما اهل بیت هستم، همواره با خود می گویم او در این ماه قیام خواهد نمود یا در این سال قیام خواهد نمود. دیگر سن و سالم زیاد شده، استخوان هایم نازک شده و اجل و مرگ خود را نزدیک می بینم، اما آنچه دوست دارم [یعنی فرج شما] را نمی بینم. شما اهل بیت را شهید و آواره می بینم و دشمنان شما را شاد و راحت می یابم، پس چگونه گریه نکنم؟! 🔶 سخن که بدینجا رسید چشمان امام صادق علیه السلام نیز پر از اشک شد. سپس آن حضرت فرمود: ♦️ ای پیرمرد اگر زنده بمانی و قیام کننده ما را ببینی همراه ما در درجات بالا خواهی بود و اگر مرگ تو را دریابد، در روز قیامت با ما اهل بیت که ثقل رسول خدا هستیم همراه خواهی شد. همان ثقلی که آن حضرت فرمود: من در میان شما دو امانت بجا می گذارم، به آنها چنگ زده و متمسک شوید تا نجات یابید؛ قرآن و عترتم اهل بیتم. پیرمرد گفت: پس از شنیدن این خبر دیگر نگران امری نخواهم بود. 📚 کفایه الاثر، ص264 ⁉️ حال سوال این است؛ آیا ما نیز این حال انتظار را که باعث دعای خیر امام صادق علیه السلام در مورد پیرمرد شد، در خود سراغ داریم!؟ اگر نه، برای بدست آوردن حال انتظار چه باید بکنیم؟ 『💕』@kanale_behesht
✴️ عدد ۱۲ 🔶 پشت چراغ قرمز مونده بودیم، از میون قطره‌های بارونی که تندتند می‌باریدن و شیشه‌ها که بخار گرفته بودن، سرمو تکیه داده بودم به صندلی و به یکی یکی شماره‌های قرمزی که کم ‌میشدن نگاه می‌کردم. منتظر بودم زودتر اون عددا به صفر برسه و چراغ سبز بشه! ولی یهو، روی یک شماره ایستاد و کم نشد. عدد ۱۲ بود…! 🔸یادِ شما میوفتم...! شمایی‌ که این همه سال غربت و غیبتتون طول کشیده و ماهایی که روز به روز به اون روزای سبز و روشن ظهورتون محتاج‌تر می‌شیم. کاش یه روزی از همین روزا، روزشمار غیبتتون که اصلا دیگه نمیدونیم چند روزه روی صفر بایسته! کاش که دیگه برگردی… این روزا انگار همش پشت چراغ قرمزیم. 『💕』@kanale_behesht
✴️ ایّام نوروز... 🔶 یکی از دوستداران امیرالمؤمنین علیه‌السّلام، در نوروز حلوایی پخت و برای ایشان آورد. حضرت علی علیه‌السّلام پرسیدند: به چه مناسبت این حلوا را پختی؟ پاسخ داد: به خاطر نوروز! امیرمؤمنان لبخندی زدند و فرمودند: «نورُوزاً لَنَا فِی کُلِّ یَومٍ إِن اسْتَطَعْتُم» اگر استطاعت دارید هر روز را بر ما نوروز کنید. (شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید) 🌸مولای من! به بضاعت خویش که می ‌نگرم، چیزی مناسب‌تر از سلام نمی ‌یابم! پدرانتان فرموده ‌اند: “اللَّهُمَّ أَنْتَ السَّلَامُ وَ مِنْکَ السَّلَامُ وَ لَکَ السَّلَامُ وَ إِلَیْکَ یَعُودُ السَّلَام‏” پس در این ایّام نوروز و هر روز شما را میهمان شیرینی آسمانی می‌کنم و عرض می‌کنم: 💚 『💕』@kanale_behesht
🔸کیف مدرسه‌ای پسر و دخترم رو دادم برای تعمیرات، نو بودند ولی بند حمایل و یکی از زیپ‌های هر کدوم خراب شده بود کاغذ رسید‌ رو از تعمیرکار تحویل گرفتم و قرار شد یکی دو روزه تعمیرشون کنه و تحویلم بده....دو روز بعد برای تحویل کیف‌ها مراجعه کردم هر دو تا کیف تعمیر شده بودند؛ کاغذ رسید رو تحویل دادم و خواستم هزینه تعمیر رو بپردازم که تعمیرکار به من گفت: 💚 شما میهمان امام‌ زمان هستید! هزینه نمی‌گیرم فقط یه تسبیح صلوات نذر ظهورش بخونید! ❗️از شنیدن نام مولا و آقایمان کمی جا خوردم! گفتم: تسبیح صلوات رو حتماً می‌خونم ولی لطفاً پول رو هم قبول کنید آخه شما زحمت کشیده‌اید و کار کرده‌اید 🔆گفت: این نذر چند سال منه هر صدتا مشتری پنج تای بعدیش نذر امام زمانه! بعد هم دسته‌ قبض‌هاش رو به من نشون داد هر از چند گاهی روی ته فیش قبض‌ها نوشته شده بود: میهمان امام زمان عجل الله گفت: این یه نذر و قراردادی هست بین من و عجل الله تعالی فرجه الشریف و نفراتی که این قبض‌ها به اونا بیفته هر کاری که داشته باشن مجانی انجام میشه فقط باید یه تسبیح صلوات نذر ظهور آقا بخونن! 🔸اصرار من برای پرداخت هزینه فایده نداشت از تعمیرکار خداحافظی کردم کیف‌ها رو برداشتم و از مغازه اومدم بیرون... اون شب رو تا مدت‌ها داشتم به کار ارزشمند و جالب این تعمیرکار عزیز فکر می‌کردم به این فکر کردم که اگر همه ما در همین حد هم که شده برای ظهور قدمی برداریم چه اتفاق زیبائی برای خودمون و اطرافیانمون میافته! من تصمیمم رو گرفتم،اولین قدم این بود که این عمل خداپسندانه رو برای دیگران هم نقل کنم. 『💕』@kanale_behesht
✴️ با امام زمانتون حرف بزنید! 🔸صبح زود رفتم برای خرید نان تازه. آقایی شیک پوش زودتر از من رسیده بود. نانوا خمیرهای نان بربری را پهن کرده و با چوب بلندش می‌چید توی تنور. بلند بلند حرف زدن نانوا و شاگردش توجه هر دوی ما را جلب کرد. به آقای شیک پوش به شوخی گفتم: معلوم نیست این دو بزرگوار، الان این طوری بلند بلند صحبت می‌کنن، تا آخر شب چه قدر کشش حرف زدن دارن؟ 🔸آقای شیک پوش گفت: ولی حرف زدن خیلی خوبه! اصلا حرف زدن یه نعمت بزرگه! من هر وقت دلم می‌گیره یا مشکلی پیدا می‌کنم به برادر بزرگترم زنگ می‌زنم و با او حرف می‌زنم و آرامش می‌گیرم! و ادامه داد اصلا حرف زدن با دیگران دل آدم را باز می‌کنه. علی الخصوص که شنونده، آدم دانا و دلسوزی باشه! برادرم برای من همین طوره! گفتم: چه حرف به جایی زدین! بی‌خود نیست که استاد ما می‌گفت: ✅ با امام زمانتون حرف بزنید! حرف زدن با ایشان ،نه تنها دل خودتون را باز می‌کنه، بلکه دل امامتون را هم شاد می‌کنه! 🔸آقای شیک پوش پرید وسط حرفم و پرسید: کِی و کجا می‌شه با حرف زد؟ باید بریم جمکران؟ گفتم: استاد ما می‌فرمود؛ ✅ همیشه و همه جا می‌شه با امام زمان حرف زد، امام زمان هم شنوای حرف شماست و هم داناست و هم دلسوز! امتحان کنید! من که بارها آزموده‌ام و از سر دلسوزی برای شما می‌گویم! 🔸نان‌های داغ بربری از تنور بیرون آمدند و نانوا و شاگردش همچنان گرم گفتگو بودند و مرد شیک‌پوش در حال خداحافظی گفت: قول استاد شما را امتحان می‌کنم، مطمئنم نتیجه می‌گیرم! 『💕』@kanale_behesht
✴️ ما به وعده‌ی خود وفا کردیم، شما چه می‌کنید؟ 🔸 ابوبصیر می گوید؛ به حضرت صادق علیه ‏السلام عرض کردم: فلان مرد شراب می خورد و کارهای حرام انجام می دهد. حضرت فرمودند: هنگامی که به کوفه برگشتی، به دیدن تو می آید. به او بگو: جعفر بن محمد گفت: این کارهایی که می کنی را ترک کن، من ضامن می شوم که خدا بهشت را به تو عنایت کند. 🔸 هنگامی که به کوفه برگشتم، او هم به همراه اشخاص دیگر به دیدن من آمد. او را نگهداشتم تا منزل خلوت شد و پیغام حضرت را به او رساندم. او پذیرفت و دست از آن کارها کشید. آن گاه چند روزی بیشتر نگذشت که پیغام داد من بیمارم؛ پیش من بیا. من به منزل او رفت و آمد کرده و او را مداوا می کردم تا هنگام مرگ او رسید. موقع جان دادن، کنار بستر او بودم؛ حمله ی غشی به او دست داد و هنگامی که به هوش آمد گفت: ابوبصیر! مولای تو به وعده‌‏ی خود وفا کرد. این را گفت و از دنیا رفت، و چون سال آینده به حج رفتم، خدمت حضرت صادق علیه‏السلام رسیدم و هنگامی که اجازه خواسته و وارد شدم، هنوز یک پایم در صحن خانه و پای دیگرم در دالان بود و پیش از آن که سخنی بگویم از داخل اتاق فرمودند: ای ابوبصیر! ما به وعده‌‏یمان در باره‌ی رفیقت وفا کردیم! 📚 بحارالانوار، ج ۱۱، ص ۱۴۶ 📌دوستداران ! فرصت زیادی پیش رو نیست، شاید فردا دیر باشد، و چه بسا دقایقی دیگر نوبت ما برسد، توبه کنیم و به آغوش حجت خدا بازگردیم، این گونه علیه السلام را خشنود کرده‌ایم…. حضرت صاحب الامر علیه السلام، همیشه به وعده ی خود در مورد مردمان و شیعیان وفا می کنند…   『💕』@kanale_behesht
✴️ مراجعه به امام زمان علیه السلام 🔸دیروز برای اصلاح سر به آرایشگاه محله‌ ی جدید رفتم. با آرایشگر درباره ‌ی موضوعات مختلف صحبت کردیم. او گفت: من باور نمی‌کنم امام زمان وجود داشته باشد!پرسیدم: چرا؟ آرایشگر جواب داد: مگر شما نمیگین او پدر فقیران و یتیمان و گرفتاران است. پس چرا دنیا از فقر و گرفتاری و درد و رنج پر شده؟ اگر وجود داشت، نباید درد و رنجی وجود داشته باشه. 🔸اصلاح تمام شد اما اشکال آرایشگر بی پاسخ مانده بود. به او گفتم راجع به این موضوع بعدا صحبت می‌کنیم. آرایشگر لبخندی زد و به شوخی گفت: باشه برو دَرسِت را بخون و بیا! 🔻 به محض این که از آرایشگاه بیرون آمدم، در خیابان مردی ژولیده را دیدم با موهای بلند و کثیف و ریش اصلاح نکرده. برگشتم و به آرایشگر گفتم: می‌دونی چیه؟ به نظر من تو این شهر آرایشگری وجود ندارد! آرایشگر با تعجب گفت: می‌دونم منظور دیگری داری، اما چرا این حرف را می‌زنی؟ من که همین الان موهای تو را کوتاه کردم. با خوش‌رویی گفتم: نه! آرایشگری وجود ندارد، چون اگر وجود داشت، اگر تو وجود داری ،پس چرا آن مرد با موی بلند و ظاهر ژولیده است؟ 🔻آرایشگر جواب داد: خوب معلومه! او به من مراجعه نکرده وگرنه ردیفش می‌کردم. گفتم: آفرین گل کاشتی! دقیقاً! به نظرم نکته همینه. 👌امام زمان هم وجود داره! ولی مشکل اینه که مردم به او مراجعه نمی‌کنند. مردم به همه جا مراجعه می‌کنن الا اونجایی که خدا معین کرده. ای کاش ما قبل از این که امام زمان را متهم کنیم بهش مراجعه کنیم تا کمکش را درک کنیم. 『💕』@kanale_behesht
✴️ عدد ۱۲ 🔸پشت چراغ قرمز مونده بودیم، از میون قطره‌های بارونی که تندتند می‌باریدن و شیشه‌ها که بخار گرفته بودن، سرمو تکیه داده بودم به صندلی و به یکی یکی شماره‌های قرمزی که کم ‌میشدن نگاه می‌کردم. منتظر بودم زودتر اون عددا به صفر برسه و چراغ سبز بشه! ولی یهو، روی یک شماره ایستاد و کم نشد. عدد ۱۲ بود…! 💔 یادِ شما میوفتم...! شمایی‌ که این همه سال غربت و غیبتتون طول کشیده و ماهایی که روز به روز به اون روزای سبز و روشن ظهورتون محتاج‌تر می‌شیم. کاش یه روزی از همین روزا، روزشمار غیبتتون که اصلا دیگه نمیدونیم چند روزه روی صفر بایسته! کاش که دیگه برگردی… این روزا انگار همش پشت چراغ قرمزیم. 『💕』@kanale_behesht
✴️ دعای فرج در خشکسالی غیبت! 🔸کمتر از پنج سال داشتم، در یزد خشکسالی بود، یادم می آید اسفند ماه بود، پدرم بیل و مقداری گندم برداشت و راهی زمین شد من هم به دنبالش. بیل که می‌زد از زمین خاک بلند می‌شد! 🔸در عالم خودم گفتم: پدر این بذرها سبز نمی‌شوند! باید زمین خیس باشد که گندم بکاری. هنوز چشمان اشک آلود مرحوم پدرم و جوابش را از یاد نمی برم! پسر کفر نگو، من دانه‌ها را زیر خاک می‌گذارم، هر چه روزی مور و حشرات باشد می خورند هر چه را هم خدا خواست سبز می‌شود! 🔸چند ماه بدون بارش گذشت. با خودم گفتم؛ دیگر باران نمی آید می روم به پدرم می گویم دیدی گفتم بی‌خود گندم نکار سبز نمی‌شود! 🔸یک روز لکه‌ای ابر در آسمان پیدا شد، بارید و … آن سال در روستای ما فقط پدرم بود که گندم برداشت کرد، به خاطر خشکسالی هیچ کس چیزی نکاشته بود. روزگار سختی بود. پدرم محصول را که برداشت قدری را برای آذوقه‌ی خودمان نگه داشت بقیه را به هر که نیاز داشت می‌داد. 🔸پیرمرد حرفش که به اینجا رسید در حالی که اشک در چشمانش حلقه زده بود و صدایش کمی می‌لرزید ادامه داد: ✅ امروز دعاهای فرج خودم و دیگران را در این خشکسالی غیبت، شبیه همان بذری می‌بینم که پدرم آن روزها به امید رحمت خدا کاشت و جواب گرفت!… 『💕』@kanale_behesht
🔶بنده دور افتاده... 🔸مشغول مناجات با خدا بود؛ شنید: «بنده های فراری ام را برگردان. بنده های گمراه و دور افتاده ام را به راه بیاور. این کار، از صد سال و بهتر است.» ⁉️حضرت موسی علیه السلام پرسید: بنده دور افتاده کیست؟ 🔸خدا به کلیمش فرمود: کسی است که امام زمانش را نمی شناسد… یا کسیکه امام زمانش را بشناسد، ولی امامش از او غایب باشد و راه و رسم دینش را نداند… 📚(تفسیر امام عسکری علیه السلام ص342. بحارالانوار ج2 ص4.) پی نوشت:تا حالا چند نفر رو با امام زمان آشنا کردی؟! ┏━━━━━━━━🍃🌼🍃━┓     @kanale_behesht ┗━━🍃🌼🍃━━━━━━━┛
✴️ بنده دور افتاده... 🔸مشغول مناجات با خدا بود؛ شنید: «بنده های فراری ام را برگردان. بنده های گمراه و دور افتاده ام را به راه بیاور. این کار، از صد سال روزه داری و شب زنده داری بهتر است.» موسی پرسید: بنده دور افتاده کیست؟ خدا به کلیمش فرمود: کسی است که امام زمانش را نمی شناسد… یا کسیکه امام زمانش را بشناسد، ولی امامش از او غایب باشد و راه و رسم دینش را نداند… 📚(تفسیر امام عسکری علیه السلام ص342. بحارالانوار ج2 ص4.) پی نوشت:تا حالا چند نفر رو با امام زمان آشنا کردی؟! 『💕』@kanale_behesht
🔶 منجی عالم بشریت... 🔸فردی به نام "ابوالوفای شیرازی" در زمان حکومت ابی علی الیاس زندانی و تهدید به قتل شد. ایشان متوسل به حضرات معصومین علیهم السلام میشود. شب در عالم رؤیا، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله را زیارت میکند. حضرت فرمودند: «و أما الحجه فإذا بلغ منک السیف للذبح و أومأ بیده إلی الحلق فاستغث به فإنه یغیثک و هو غیاث و کهف لمن استغاث فقل یا مولای یا صاحب الزمان أنا مستغیث بک؛اگر کارد به استخوان رسید و شمشیر به گردنت رسید، به فرزندم استغاثه کن که او فریادرس و پناهگاه هرکسی است که به او پناهنده شود و بگو: یا صاحبَ الزَّمان اَنا مُستَغیثٌ بکَ الغَوثَ اَدرِکنی» (مهدی جان؛ من به تو پناهنده شدم. به فریادم برس؛ یا غوث حقیقی؛ به فریادم برس…). 🔸ابوالوفا میگوید: من این جملات را در عالم رؤیا گفتم و از خواب پریدم. یک وقت دیدم مامورین ابی علی الیاس آمدند و ما را پیش او بردند. وی گفت: به چه کسی متوسل شدی؟ گفتم: "به منجی عالم بشریت، به فریادرس درماندگان و بیچارگان" 🔸سپس معلوم شد در خواب به ابی علی الیاس گفته بودند: اگر دوست ما را رها نکنی نابودت می کنیم و حکومتت را بهم می ریزیم… بعد مبلغی پول و هدایا به ابوالوفا داد و آزادش کرد. 📚 بحارالانوار جلد۵۳ ص۳۲۳ الّلهُـمَّ‌عَجِّــلْ‌لِوَلِیِّکَ‌الْفَـــرَج 『💕』@kanale_behesht
✴️ ایّام نوروز... 🔶 یکی از دوستداران امیرالمؤمنین علیه‌السّلام، در نوروز حلوایی پخت و برای ایشان آورد. حضرت علی علیه‌السّلام پرسیدند: به چه مناسبت این حلوا را پختی؟ پاسخ داد: به خاطر نوروز! امیرمؤمنان لبخندی زدند و فرمودند: «نورُوزاً لَنَا فِی کُلِّ یَومٍ إِن اسْتَطَعْتُم» اگر استطاعت دارید هر روز را بر ما نوروز کنید. (شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید) 🌸مولای من! به بضاعت خویش که می ‌نگرم، چیزی مناسب‌تر از سلام نمی ‌یابم! پدرانتان فرموده ‌اند: “اللَّهُمَّ أَنْتَ السَّلَامُ وَ مِنْکَ السَّلَامُ وَ لَکَ السَّلَامُ وَ إِلَیْکَ یَعُودُ السَّلَام‏” پس در این ایّام نوروز و هر روز شما را میهمان شیرینی آسمانی می‌کنم و عرض می‌کنم: 💚 اللهم‌عجل‌لولیک‌الفرج 『💕』@kanale_behesht