💕
#دلنوشته_های_مخاطبین
✍ #حنان نوشت :
امروز بیش از هر روز دیگر، دلتنگی دختران بدون پدر بیشتر و بیشتر است😔
خصوصاً آنهایی که سال پیش از دست بابایشان هدیه گرفتند و امسال بابایشان دیگر در بینشان نیستند.😭
اما چقدر سخت می گذرد برای دخترانی که پدر ندارند و حسرت یک لحظه دیدنش را می خورند.
📆روز دختر برای این دست از دختران که پدرانشان در بین آنها نیستند، متفاوت است.
آنها تنها قاب عکسی 🌠از پدر دارند که بدون تبریک پدر تنها نظاره گر آن هستند.
📖به حرف ساده است دلداری دادن این دخترها و نمی توان ثانیه ای از ثانیه های دلتنگی آنها را تجربه کرد😔
اما باید به این دخترانی که بابایشان آسمان ☁️نشین شده است گفت که پدرانتان هر چند دیگر در بین شما نیستند اما لحظه لحظه زندگیتان را درک می کنند و مطمئنا برای این روز 🎁هدیه ای از نوع "آرامش" برایتان می آورند که تسکین ❤️قلبتان شود.
🍂 اما #پدر که نباشد یک جای کار می لنگد، انگار دختر بودن با پدر است که معنا می شود، تا پدر در خانه نباشد دختر بودن چیزی کم دارد، بابا که باشد جور دیگری قدردان وجود دخترش می شود.
پدر باید باشد تا مهر و محبت را با لبخندش بر سیمای دخترش عاشقانه ببارد. پدر که نباشد روز دختر معنایش مثل همیشه نیست.
🎈🎁روزتان مبارک! منتظر هدیه ی پدران آسمانیان باشید🎈🎁
زهرای بابا
دلتنگ بابا 😭😭
#پدرم منتظر هدیه ی آسمانی ات هستم
☘ @kanale_behesht
🌸☘
☘🌸☘
💕
#دلنوشته_های_مخاطبین
اذان میگوید،چشمانم را باز میکنم، هنوز هوا گرگ و میش است. نمازم را با #بغض میخانم...
به آسمانت خیره میشوم و با خود میگویم؛هرگزباورم نمیشود.نه باورم نمیشود که مرا به حال خود رها کنی 😭.
مگرمیشود که اجازه دهی غمِ بزرگی به دلم باشد. مگر میشود که دستی به سرم نکشی ومرامحکم در آغوش نگیری؟!...😔
سکوت میکنم،بغضی عجیب تمام وجودم رامیگیرد.
📝بازهم میگویم؛ باورم نمیشودکه روزهایم اینگونه بگذرند، آخر تو تنها پناه منی .دلگرمی منی .آرامش وآسایشم تویی ...
تکیه گاهم ،دست های سردم رامحکم تربگیر.
من به تو محتاجم...💖
╔ 🍁 🍁════╗
@kanale_behesht
╚════ 🍁🍁 ╝
💕
#دلنوشته_های_مخاطبین
#زائز_امام_حسین
🎒یادمه سال پنجم دبستان بودم
باذوق نیمکت اول نشسته بودم به در نگاه میکردم که ببینم خانم معلممون کیه وچه شکلیه...
خانمی با عینک گرد وقاب بزرگ از در وارد شد
🎓خودش وخانم منصوری معرفی کرد،نگاهش گرم بود ورفتارش خاص یه برنامه روزانه نوشت روی تخته که اولین کار هرروز وخوندن زیارت عاشورا قبل از درس خوندن تعیین کرد
با این تفاوت که بعد علی اولاد الحسین ،علی زُوّار الحسین رواضافه کنیم که شاید ماهم زائرکربلا بشیم،😊
سمت نیمکت ما اومد وگفت تو اولین کسی هستی که از فردا شروع کننده ای.
❤️میگفت اگه که میخواید سرباز آقا بشید باید هرجا بی عدالتی دیدین اعتراض کنین وسکوت نکین که امام دلگیر میشه از این سکوت.
انگاری اون حرفاحک شد توی ذهنم،همه حرفاش وعملی کردم بااطمینان از اینکه میشم همونی که خانم معلمم میگفت.
بعد۱۵سال شدم زائراقا خوشحال از اینکه قدم بعدی سربازی اقاست.😢
روزها از پی هم میگذشت،
چیزهایی رو دیدم که توی ذهنمم ممنوعه بودن ،توهین به ائمه ومقدسات شد شوخی
قرآنی که اگر سهوا از دستمون می افتاد تنمون لرزه می افتاد حالاشده بود اسباب مسخرگی بعضی آدما 😭
🍂رنگ عوض کردن ادمارو دیدم،ادمایی که روزگاری زبانزد بودن وکلی مرید داشتن
تواین زمونه رنگارنگ دیگه مطمئن نیستم که سرباز آقا میمونم
میترسم،میترسم از اینکه نکنه منم عوض بشم وبه امامم پشت کنم
اثری ازاون همه اطمینان بچگی تواین ۳سال نمونده،۳سال که روزگارم شده ترس از اینده
ترس از اینکه کافر بمیرم وشرمنده به ملاقات خالقم برم
💕میخوام خدا اطمینانی بهم بده که این کابوس هیچ راهی به دنیای واقعیم نداره
میخوام که از زبون اقا امام زمانم بشنوم
میخوام که شهید راهش بشم 😔😔
📤ارسالی از طرف کاربر صبا
☘ @kanale_behesht
🌸☘
☘🌸☘
💕
#دلنوشته_های_مخاطبین
🦋پرواز برای همیشه
امروز گیرم ، گیرهمه چیز گیر تموم این خودیت ها و نادانی های متلاطم درونی ام یک پایم به سمت زمین گیر است 👣
و پای دیگر به سمتی که نمی دانم کجاست.
💔آرزوها و هوای نفس مرا دربند خویش کشیده است، به پرنده دلم اجازه سفر نمی دهد،
🕊می خواهم پرواز کنم به سمت بی نهایت . جسمم روحم را تسخیر خویش نموده است ؛
😭چرا رهایم نمی کنی خسته ام ، خسته ام از این قفس از این زندانی که در آن گیر کرده ام هر چه تلاش کردم بالهایم شکسته تر، زخمی تر شد و من با چشمانی گریان به انتظار آمدن راه نجات و پرواز به سوی بی نهایت و محو شدن در حرکتم کسی نیست یاریم نماید؟
🔍کسی نیست بالهایم را مرهم گذارد. ای نفس ، ای هوای من مرا رها کن به من اجازه بده می خواهم بروم می خواهم پرواز نمایم. تا همه چیز و همه کس را پشت سر نهم و در سرزمین دیگری مأوا گزینم تا به آرامش همیشگی برسم . ....ای جسم و روح نا آرامم یاریم نما تا برای همیشه رها شوم .... مرا رها کن ........😭
🖌با قلم زیبای کاربر یا کاشف الکرب
🗓21/4/98
@kanale_behesht
┈••✾•🍃🌸🍃•✾••┈
#دلنوشته_های_مخاطبین
#سجاده
آنگاه که سجاده نیاز خود را می گشایم دوست دارم به پرواز در آیم به بالاروم بالاتر، جایی که حجابی نباشد ناگاه ندایی از ملکوت مرا به خود فرا می خواند به کجا چنین شتابان؟ به ایست «إنِّی أَنَا رَبُّکَ فَاخْلَعْ نَعْلَیکَ إِنَّکَ بِالْوَادِ الْمُقَدَّسِ ؛ من پروردگار توام! کفشهایت را بیرون آر، که تو در سرزمین مقدس «طوی» هستی! »«طه، آیه12» دیگر اجازه بالاتر از این نیست
💕باید برگردی به سوی فرعون نفست، همان که ادعای خدایی می کند؛ باید خودیت ها را کنار بگذاری. باید این من ها را از خودت دور نمایی. راه دراز است و جاده بس نا هموار آفات در کمین قلب و عقل توست باید مراقب بود پلیس نفست به تو ایست ندهد. باید مراقب بود پشت تابلو عبور ممنوع توقف نکنی و به ندای قلبت پاسخ دهی و خود را از قفس تن این پیله تنیده به اطراف 4 استخوان اسکلتی نجات دهی.
#به_قلم_خودم
📥کاربر یا کاشف الکروب
@kanale_behesht
┈••✾•🍃🌸🍃•✾••┈
#دلنوشته_های_مخاطبین
#به_قلم_خودم
😔این روز ها چقدر دلتنگم . دلتنگ روزهای فراموش نشدنی، دلتنگ روز های کنار دوستان بودن، دلتنگ روز های که تازه وارد حرم شده بودم و نقاره خانه حرم ورود م را خبر می داد.
💕 اما من چه چیزی برایشان هدیه می بردم دستانی خالی پر از خواهش و التماس با روحی رنجور ، خسته و چشمانی بارانی! همچنان پیش می رفتم !اما ایشان با چی ؟دستانی پر از کرم و بخشش و مهر. در این سالها نتوانستم رسم مهمانی را خوب به جا آورم دستانم این بار خالی تر از گذشته .
😔چقدر دلتنگم ، دلتنگ خوردن جرعه ای از آب سقایی که تلاطم درونی ام ، را آرام نماید، چقدر دلتنگم که بتوانم بالهای مجروح و خسته ام را به طواف کعبه عشق بسایم تا مرهمی بر زخم هایم باشد ، تا بار دیگر به سرزمین آلاله های بی قرار پرواز نمایم.
⚘|❀ @kanale_behesht ❀|⚘
#دلنوشته_های_مخاطبین
🎒دعوت
👣چند روزی گذشت و سراغی از ما نشد، تا اینکه جناب عزرائیل به حضورمان شرفیاب شدند، مرا به حضور خواستند، گفتند: بفرمایید دعوتید برویم، گفتم کجا؟
گفت دعوتید و قدم در مسیری دراز تا بلندای ابدیت خواهی نهاد، آنجا که چشمان سوسو زده ات باید غبار اعمالت و حساب و کتابت را بر قلب جان هموار نماید. دوباره گفتم: کجا من از دعوت نامه و حرفهای تو متوجه نمی شوم درست برایم روشن کن که ذهنم بتواند آن وادی را سیر نماید و مدهوش سخنانت نشود. آنگاه به خود آمد دید هنوز در عالم بی خبری غفلت و سرگردان از سفری بی نهایت طولانی و سخت هستم
🏞گفت: امده ام تو را دعوت کنم به سرزمینی به جز این سرزمین که تو آن را تسخیر کرده ای و در خواب بی خبری مدهوش شده ای و امروز را به امید فردا رهسپار جاده بی نهایت تا وادی حیرانی نموده ای .
🌇دوباره گفتم من غرق در باغ آرزوها هستم این افکار ناتوان من این چیزها را درک نمی کند آن چنان غرق در خیال بافی ها و آرزوها شده ام که نمی دانم. گفت می خواهم تو را به جایی ببرم که تا آخرین مرتبه خیال پردازیت در باغ آرزوهایت پذیرایی شوی. خوشحال و خرسند از پذیرایی، ناگاه گفت کجا؟ از چه چیزی خوشحال می شوی؟ تو به صرف انواع عذابها، دودها، نعره ها دعوتی.. انواع غذابهایی که با رنگ ها و طعم های مختلف انواع دسرهای تزئین شده با ندانم کاری ها و فریب های خودت باید بخوری. انواع آتش هایی که تو باید هر روز تن رنجور و روحت را به آن بسپاری. گفتم: نه من به این مهمانی و دعوتی نمی آیم. من هنوز با ارزو ها و افکارم در بی خبری می خواهم پرواز نمایم.
🔥من اگر دعوتت را بپذیرم سپری ندارم که جلوی آتش را بگیرد، من نمی توانم از این #صراط عبور کنم، صراطش خیلی سخت، لرزان، نازک وآتشش آن چنان سوزان و فروزان و پای من هم لغزان و لرزان و در آخر به قعر و عمق آن خواهم رفت کمی به من اجازه بده. نمی شود فعلا مأمورم تو را به آن مهمانی ببرم همه منتظرت هستند مقدم و مؤخری در کار نیست تو باید باغ آرزوهایت را خراب نمایی و با من رهسپار این سفر همیشگی شوی. اما گفتم: تو می دانی روح، جسم رنجور و ناتوان من تحمل یک لحظه حرارت چهل تا پنجاه درجه ندارد چگونه در مقابل این خروارها آتش و دود تحمل کنم. کمی مهلت بده فعلا مؤخرکن می خواهم برگردم می خواهم خود را دراقیانوس عرفات شستشو نمایم، می خواهم اسماعیل نفس را به مسلخ عشق بکشانم تا باغ آرزوهایم با باران توبه رشدنماید. فعلا کمی مهلت ده چراکه صبح نزدیک است پس به امید دیدار. من مدهوش وخوشحال تا صبحی دیگر و اطمینانی دیگر.
🖤 @kanale_behesht
#دلنوشته_های_مخاطبین
#با_یار_ی_خدا_و_ائمه_نگاشته_می_شود
#به_قلم_خودم
#منتظر_یک_جواب
🥀در این روز های بی قراری و پر تلاطم اربعین که روحها از کالبد خویش بیرون می رود، هر کس در پی یافتن وسیله ای است تا، جسم و روح خویش را همراه با خیل عاشقان روانه نمایند تا، به ندای هل من ناصر امام خویش لبیک گویان
به انتظار ظهور، مسیر انتظار را تا فرا رسیدن لحظه موعود طی نماید، تا ضمیمه ای بر پیوند اربعین تا ظهور باشد.
در این میان هر کس منتظر است، منتظر یک امضا یا دعوتی از سوی شما.یا عمه سادات. تا غمگسار عمه سادات باشند و پروانه وار بچرخند و بچرخند تا در عشق شما بسوزند.
اما سهم من چه می شود؟ نه دعوتی، نه عمه ساداتی، نه امضایی. نه جسمم به حرکت در آمد نه روحم به پرواز. اما با چشمانی گریان 😭 و قلبی❤️ منتظر آن قدر بر درب خانه شما سلام خواهم داد و کوه ها و صحراها را به نظاره خواهم نشست تا، درب 🚪 را باز کنید و اگرچه جسمم را نپذیرفتید، اما روحم را بپذیرید تا به پرواز در آید 🦋و رهسپار کوی شما شود تا برای همیشه مأوا گزینم. 🕌
پس به امید آن روز ..... صلی الله علیک یا ابا عبد الله الحسین(ع)....... 🗓 15/7/98
@kanale_behesht
#دلنوشته_های_مخاطبین
🌿و چون سپری شوی دردناکی...🌿
امشب حال بچه ای رو دارم که انگار مادرش داره میره مسافرت و اون تنها میمونه😭😭😭
چقدر دلم پره، نمیدونم انگار این ماه به تموم دردام تسلی داده بود...
🌺چه مرحمی به زخم دل بودی تو این روزای بدی که تمومی نداشت🌺
🥺غمگینم مثل مرده ای که توان تسلی دادن به بازماندگانش را ندارد !😭
الهی العفو🍀
💕
#دلنوشته_های_مخاطبین
اذان میگوید،چشمانم را باز میکنم، هنوز هوا گرگ و میش است. نمازم را با #بغض میخانم...
به آسمانت خیره میشوم و با خود میگویم؛هرگزباورم نمیشود.نه باورم نمیشود که مرا به حال خود رها کنی 😭.
مگرمیشود که اجازه دهی غمِ بزرگی به دلم باشد. مگر میشود که دستی به سرم نکشی ومرامحکم در آغوش نگیری؟!...😔
سکوت میکنم،بغضی عجیب تمام وجودم رامیگیرد.
📝بازهم میگویم؛ باورم نمیشودکه روزهایم اینگونه بگذرند، آخر تو تنها پناه منی .دلگرمی منی .آرامش وآسایشم تویی ...
تکیه گاهم ،دست های سردم رامحکم تربگیر.
من به تو محتاجم...💖
╔ 🍁 🍁════╗
@kanale_behesht
╚════ 🍁🍁 ╝