نردبان بهشت
••📚🔗 [#داستان] #قسمت_هفتم 🌾 دوهفته ای گذشته بود ازاولین دیدارمون چت📱 ،تماس صوتی📞،تماس تصویری🤳 همچنا
••📚🔗
[ #داستان]
#قسمت_هشتم 🌾
دوتاشکلات🍬،یه بطری آب🥤،یه بسته پاستیل هم دستش بود
بطری آب روداد گفت
_تواین مدت خوب شناختمت ،این بطری آب واسه اینکه میدونم اونقدرتندتندقدم برمیداری که قطعاالان تشنه ای.✅
این شکلات🍬 هم واسه اینکه مطمئنم صبحونه نخوردی وبا این بی جونی ضعف میکنی😓.
این پاستیل🍡 هم واسه اینکه مطمئنم عاشق پاستیلی 😍
اگه شک داشتم به حرفی که میخواستم بزنم،بااین کاراش مطمئن شدم
نشستیم وشروع کردم
*ببین من تواین مدت مطمئن شدم که هرکسی همسرت بشه بهترین شوهردنیانصیبش شده ولی به فلان دلیل و بهمان دلیل مانمیتونیم کنارهم باشیم😞
گفت _تاشروع کردی به صحبت جوابتو فهمیدم.
همیشه دخترا وقتی میخوان به یه پسرجواب رد بدن اول ازش تعریف میکنن ومیگن توخیلی خوبی ولی بعدش میگن نه.😒
منکه گفته بودم نمیخوام جلو روم جواب رد بدی بهم چرااصرارکردی؟😖
هیچی نگفتم وبلندشدم تاخدافظی کنم✋🏻
بالاخره ممنون بابت کارایی که واسم کردی ،بابت همه محبت هات و....
به ساعتم نگاه کردم
(ادمین : از کی واسه #محبتحرام تشکر هم میکنن!؟!😳 )
۸:۲۵ دقیقاهمون ساعتی که اولین بارهمودیدیم
وسط حرفام گفتم اهان راستی...
بهم نگاه نمیکرد.
گفتم نمیخوای نگاهم کنی؟
سرشواوردبالاوبااخم بهم نگاه کرد😠
*ازوقتی باهات آشناشدم فهمیدم من چقدراستعداددارم که تاحالانمیدونستم وکشفشون نکرده بودم
مثلافهمیدم من چقدربازیگریم🎬 خوبه
نگاهش رنگ تعجب گرفت😯
مثلامن الان ده دقیقه اس که دارم بازی میکنم ولی تو همه حرفاموباورکردی
وشروع کردم به خندیدن 😅🤣😂
سبحان بابهت وتعجب داشت به من نگاه میکرد
ولی بدترین اتفاق برای من افتاده بود😞
اگه به عشق سبحان شک داشتم الان فهمیدم که من عاشق سبحان شده بودم💘
🔘ادامه دارد...
☘@kanale_behesht