eitaa logo
کانون وبسیج مداحان وهیئات مذهبی خمینی شهر
523 دنبال‌کننده
3.3هزار عکس
1.7هزار ویدیو
145 فایل
ارتباط با ادمین های کانال 👇👇👇 @H9132091518 @Madaheahlebait
مشاهده در ایتا
دانلود
آخرِ هر دهه یک شامِ غریبان داریم هر چه داریم از این ذکرِ حسین‌جان داریم ما گرفتارِ حسینیم خدایا شکرت منصبِ نوکریِ خسروِ خوبان داریم به لبِ خشکِ حسینِ‌ابنِ‌علی حسّاسیم دمِ افطار دو خط روضه‌یِ عطشان داریم وای از پیکرِ صد پاره‌یِ بی‌سر مانده بینِ صحراست تنش میلِ بیابان داریم سرِ بر نیزه‌یِ او قاریِ آیاتِ خداست روی نی قاریِ قرآن نَه... که قرآن داریم به رگِ پاره‌یِ ارباب الهی العفو روسیاهیم ولی قلبِ پشیمان داریم به تنی که سمِ اسب از رویِ آن رد شد و رفت قصدِ برگشت سوی خالقِ رحمان داریم مضطرِ قصّه‌یِ انگشتر و انگشتِ توایم بر سرِ سفره ولی نانِ کریمان داریم شبِ جمعه به هوایِ حرمت بی‌تابیم جمعه‌ها حسرتِ وصلِ روی جانان داریم حسین ایمانی واتساپ 👇👇👇 https://chat.whatsapp.com/J7Vcl4TURHt3XN0jQWKBcN اینستاگرام 👇👇👇 https://www.instagram.com/p/CDMmL-nFtYa/?igshid=1ie55nfkh70ps ایتا 👇👇👇 https://eitaa.com/kanalmadahanshaerankhomeinishahr تلگرام 👇👇👇 https://t.me/kanalmadahanshaerankhomeinishahr
شب جمعه به دل هوا دارم در سرم شور کربلا دارم شب جمعه دوباره پر بزنم در خیالم به دوست سر بزنم گوشه ی قتلگاه می آیم با دم آه آه می آیم مادرش آمده است می دانم روضه ی "یابُنَیَّ" می خوانم دو سه خط روضه، هر که هر جا رفت دل من پا به پای زهرا رفت (تا كه او بيشتر نفس ميزد بيشتر ميزدند زينب را) (تيغشان مانده بود در گودال با سپر ميزدند زينب را) شب جمعه است روضه خوان زهراست مجلسی گوشه ی حرم بر پاست یکی از گودی زمین می خواند یک نفر روضه اینچنین می خواند (لب گودال خواهر افتاده ته گودال مادر افتاده) (آن طرف تر برادری تنها بین یک مشت خنجر افتاده) (عزت آب و آبروی حرم زیر یک چکمه بی سر افتاده) شب جمعه است مبتلا شده ایم باز مهمان کربلا شده ایم رو به سمت حرم بایست به او السلام علی الحسین بگو سیدروح_الله_مؤید واتساپ 👇👇👇 https://chat.whatsapp.com/J7Vcl4TURHt3XN0jQWKBcN ایتا 👇👇👇 https://eitaa.com/kanalmadahanshaerankhomeinishahr
ماه عزا آمد دل عالم گرفته زهرا بُنَیَّ یا بُنَیَّ دم گرفته هرکس به هر نحوی عزادار شما هست حتی خدا در عرش خود ماتم گرفته کوچه به کوچه تا ابد شرمنده‌ی توست در "مُلک ری" هر خانه رنگ غم گرفته دیدم که از عشق شما لات محله رفته برای روضه‌ات پرچم گرفته راه نجات ما گنه‌کاران شمائید با گریه بر تو، توبه‌ی آدم گرفته حتما پشیمان می‌شود در روز محشر لطف تو را هر کس که دست کم گرفته شاهان عالم ریزه‌خواران تو هستند دست گدایی، سوی تو حاتم گرفته بالا سرت هرکس که آمد دست پُر رفت این "پیروهن" ، آن دیگری "خاتم" گرفته برخیز دور خیمه‌ی زینب شلوغ است دور و برش را چند نامحرم گرفته اهل و عیالت بعد تو آقا اسیرند برخیز تا در خیمه‌ها آتش نگیرند رضا_قربانی واتساپ 👇👇👇 https://chat.whatsapp.com/J7Vcl4TURHt3XN0jQWKBcN ایتا 👇👇👇 https://eitaa.com/kanalmadahanshaerankhomeinishahr
گریه می کرد حضرت آدم سال ها سر به زیر و شرمنده با دلی تنگ و سینه ای غمبار بی امیدی برای آینده دور بود از بهشت و حس میکرد روزگار سیاه دنیارو توی گریه میدید دو تا چشم غصه دار حضرت حوا رو‌ تا یه روزی خدا نگاهی کرد رحمتش رو نصیب آدم کرد جبرییل اومد به اذن خدا معبر توبه رو فراهم کرد حوا تو خواب دید دستی رو که مسیر بهشتو میده نشون پنج تا اسمو یاد گرفت آدم که خدارو قسم بده بهشون (یا حمید بحق محمد یا عالی بحق علی یا فاطر بحق فاطمه یا محسن بحق الحسن یا قدیم الاحسان بحق الحسین ) اسم هارو یکی یکی گفت و گره چند ساله رو وا کرد بعد چن سال رو زمین بودن بوی ناب بهشتو پیدا کرد بعد رو کرد سمت جبراییل گفت راز این عاشقونه چیه اسم آخر چقدر غمگین بود این حسینو به من بگو‌ که کیه مثل چشمای آدم و حوا آسمون میزبان بارون شد روضه ای پا گرفت با دست جبرییلی که مرثیه خون شد روزگاری یه کاروان غریب میرسه به زمین کرب و بلا اضطرابی میاد و میندازه مادرا رو میون هول و ولا چکمه ی‌ ظلم می‌رسه از راه گلای لاله رو لگد میکنه دشمن بی حیا جلو راه کاروان حسینو سد می‌کنه رو زمین غیر خون نمی ریزه آسمون جز عطش نمی باره تیغ بی رحم دهر سربازی تو رکاب حسین نمی‌ذاره کمرش میشکنه تو سیل غمو داغ فرزندهاش عصاش میشه هر چقد تیر و نیزه و سنگه تشنه ی خون تو رگاش میشه وحشیونه گلوشو میبُرّن خواهرش رو‌ی تل می‌ره از حال سنگ و چوب عصا و سر نیزه جمع میشن همه توی گودال پیرهن و خاتم حسین می مونه توی دست یه عده لا مذهب تیرهایی که مونده توی تنش می‌شکنه زیر پاهای مرکب سعیده_کرمانی واتساپ 👇👇👇 https://chat.whatsapp.com/J7Vcl4TURHt3XN0jQWKBcN ایتا 👇👇👇 https://eitaa.com/kanalmadahanshaerankhomeinishahr
شب جمعه به دل هوا دارم در سرم شور کربلا دارم شب جمعه دوباره پر بزنم در خیالم به دوست سر بزنم گوشه ی قتلگاه می آیم با دم آه آه می آیم مادرش آمده است می دانم روضه ی "یابُنَیَّ" می خوانم دو سه خط روضه، هر که هر جا رفت دل من پا به پای زهرا رفت (تا كه او بيشتر نفس ميزد بيشتر ميزدند زينب را) (تيغشان مانده بود در گودال با سپر ميزدند زينب را) شب جمعه است روضه خوان زهراست مجلسی گوشه ی حرم بر پاست یکی از گودی زمین می خواند یک نفر روضه اینچنین می خواند (لب گودال خواهر افتاده ته گودال مادر افتاده) (آن طرف تر برادری تنها بین یک مشت خنجر افتاده) (عزت آب و آبروی حرم زیر یک چکمه بی سر افتاده) شب جمعه است مبتلا شده ایم باز مهمان کربلا شده ایم رو به سمت حرم بایست به او السلام علی الحسین بگو سیدروح_الله_مؤید واتساپ 👇👇👇 https://chat.whatsapp.com/J7Vcl4TURHt3XN0jQWKBcN ایتا 👇👇👇 https://eitaa.com/kanalmadahanshaerankhomeinishahr
اتصال روضه‌های به بغض کرد و گفت مردم! شعله‌ها از در گذشت بر سر دختر چه آمد تا که بابا درگذشت زد به سینه، چند یازهرای اشک‌آلود گفت بعداز آن از چند و چون روضه‌ی مادر گذشت روضه‌خوان رفت و به ظهر داغ عاشورا رسید من‌ همان جا ایستادم... شعله‌ها از در گذشت من میان کوچه بودم، روضه‌خوان در کربلا آه، آن شب بر دل من روضه‌ای دیگر گذشت تازیانه رفت بالا و غلاف آمد فرود تیغ پشت تیغ از جسم علی‌اکبر گذشت شعله بود و محسن شش‌ماهه و دیوار و در تیری آمد از گلوی تشنه‌ی اصغر گذشت میخ در بر سینه‌ی پرمهر مادر حمله کرد آب دیگر از سر عباس آب‌آور گذشت ریسمان بر گردن حبل‌المتین انداختند قافله از بین غوغای تماشاگر گذشت ذکر حیدر داشت زهرا مسجد از جا کنده شد ذکر حیدر داشت مولا از دل لشکر گذشت درد پهلو، زخم بازو... فاطمه از پا نشست تیر و نیزه از تن فرزند پیغمبر گذشت من سراپا اشک بودم، طاقتم از دست رفت روضه‌خوان از ماجرای خنجر و حنجر گذشت روضه‌ها اینجا گره می‌خورد، بابا رفته بود هیچکس اما نمی‌داند چه بر دختر گذشت علی_سلیمیان کانون وبسیج مداحان شهرستان خمینی شهر روبیکا 👇👇👇 https://rubika.ir/joinc/BHADIEBF0KXESQYVFIRPDFPRFTVUEOGG ایتا 👇👇👇 https://eitaa.com/kanalmadahanshaerankhomeinishahr
از تا هجوم_به_بیت_ولایت خودت را در میان صحنه محشر تصور کن خودت را بی کس و بی یارو بی یاور تصور کن خودت را در میان شعله ها در موجی از آتش خودت را در میان دود و خاکستر تصور کن تصور کن خودت را در میان کوچه ی تنگی و در آن کودکی را پیش یک مادر تصور کن و بعدش مادری را که گرفته دست کودک را وآنها را میان خیل یک لشکر تصور کن و در ذهنت تجسم کن 40 نامرد جنگی را که صف بستند پشت خانه حیدر، تصور کن- چهل نامرد جنگی و رخ ناموس پیغمبر خودت تا انتهای قصه را دیگر تصور کن بیا و بعد از این مثل علی فردای زینب را تو از امروز با ساقی بی کوثر تصور کن و این یعنی به یاد آور دوباره بیت اول را خودت را در میان صحنه محشر تصور کن بیا یک بار در عمرت فقط یک بار در عمرت تمام نخل ها را در سرت بی سر تصور کن تصور کن تو هم در گودی مقتل زمین خوردی و حالا شمر را با چکمه اش بهتر تصور کن بیا مِنْ‌بَعد قاسم را علی اکبر تصور کن بیا مِنْ‌بَعد اکبر را علی اصغر تصور کن بماند داستان شام و مهمانی و بزم می خودت تا انتهای قصه را دیگر تصور کن محمود_یوسفی کانون وبسیج مداحان شهرستان خمینی شهر روبیکا 👇👇👇 https://rubika.ir/joinc/BHADIEBF0KXESQYVFIRPDFPRFTVUEOGG ایتا 👇👇👇 https://eitaa.com/kanalmadahanshaerankhomeinishahr
بعد از سه روز جسم عزیزش کفن نداشت یوسف‌ترین شهید خدا پیرهن نداشت او رفت تا که زنده کند رسم عشق را از خود گذشته بود، غم ما و من نداشت آنقدر عاشقانه به معراج رفته بود آنقدر عاشقانه که سر در بدن نداشت خورشیدِ شعله‌ور شده بر روی نیزه‌ها کنج تنور رفتن و افروختن نداشت هر کس شنید غربت او را سؤال کرد بعد از سه روز جسم عزیزش کفن نداشت؟! یوسف_رحیمی کانون و بسیج مداحان شهرستان خمینی شهر ایتا 👇👇👇 https://eitaa.com/kanalmadahanshaerankhomeinishahr روبیکا 👇👇👇 https://rubika.ir/joinc/BHADIEBF0KXESQYVFIRPDFPRFTVUEOGG
یادم آمد محرّم آن‌سال  عشق با ما قرار تازه گذاشت  حکم آماده باش لغو شد و  هیچ‌کس میل بازگشت نداشت    دسته‌ی دوستان اهل ادب  تحت فرمان شاعری بودند  همگی اهل یک حسینیه  تعزیه‌خوان ماهری بودند    خیمه‌سوزان عصر عاشورا  همه آتش شدند، آه شدند   دسته‌ی دوستان تعزیه‌خوان  گل میدان صبح‌گاه شدند    چند روزی گذشت و شکر خدا  حکم آماده‌باش هم آمد  روح از جسم و هوش از سر برد  بوی عطری که از حرم آمد    شب حمله به حکم فرمانده  اهل آن دسته انتخاب شدند  اولین راهیان آن میدان  پیشتازان فتح باب شدند    شب دل‌دادگان دریادل   شب رزمندگان عاشق بود  گریه‌ی آن‌شب مخالف‌خوان  با معین‌البُکا مـوافق بود    همه با حمله‌های برق‌آسا  وسط معرکه درخشیدند  بعد یک عمر تعزیه خواندن  کربلا را به چشم خود دیدند    آن‌که نقش امام را می‌خواند  با ابالفضل و با علی‌اکبر  تانک‌ها را در آتش افکندند  لرزه افتاد بر تن لشکر    در تب پیچ‌و‌تاب پیشروی  عده‌ای در محاصره ماندند  همه با هم در آخرین اجرا  زخمی و تشنه‌لب رجز خواندند    دیدی ای دل که تعزیه‌خوانان  پیش فرمانده روسپید شدند  زیر باران آتش دشمن  همه جز یک نفر شهید شدند    دیده‌بانان به چشم تر دیدند  آخرین پرده بود بی‌پرده  سر نعش حسین تعزیه‌خوان  شمر با گریه آب آورده     بعد سی‌سال آن مخالف‌خوان  به رفیقان هم‌قسم پیوست  به مریدان حضرت زینب به شهیدان آن حرم پیوست    روز تشییع پیکرش دیدند  اشک از چشم آسمان آمد  در حسینیه ولوله افتاد   تا صدای سکینه‌خوان آمد    نسخه‌ی تعزیه ورق می‌خورد  شکوه با پیکر برادر بود  سر این صحنه شد به پا محشر  تن پاک شهید، بی سر بود سعید_حدادیان کانون و بسیج مداحان شهرستان خمینی شهر ایتا 👇👇👇 https://eitaa.com/kanalmadahanshaerankhomeinishahr روبیکا 👇👇👇 https://rubika.ir/joinc/BHADIEBF0KXESQYVFIRPDFPRFTVUEOGG
عصر یک جمعهٔ دلگیر دلم گفت بگویم بنویسم که چرا عشق به انسان نرسیده‌ست؟ چرا آب به گلدان نرسیده‌ست؟ چرا لحظهٔ باران نرسیده‌ست؟ و هر کس که در این خشکی دوران به لبش جان نرسیده‌ست به ایمان نرسیده‌ست و غم عشق به پایان نرسیده‌ست بگو حافظ دلخسته ز شیراز بیاید بنویسد که هنوزم که هنوز است چرا یوسف گمگشته به کنعان نرسیده است؟ چرا کلبۀ احزان به گلستان نرسیده‌ست؟ دل عشق ترک خورد گل زخم نمک خورد زمین مرد زمان بر سر دوشش غم و اندوه به انبوه فقط برد فقط برد زمین مرد زمین مرد خداوند گواه است دلم چشم به راه است و در حسرت یک پلک نگاه است ولی حیف نصیبم فقط آه است و همین آه خدایا برسد کاش به جایی برسد کاش صدایم به صدایی... عصر این جمعهٔ دلگیر وجود تو کنار دل هر بیدل آشفته شود حس تو کجایی گل نرگس؟ به خدا آه نفس‌های غریب تو که آغشته به حزنی‌ست ز جنس غم و ماتم زده آتش به دل عالم و آدم مگر این روز و شب رنگ شفق یافته در سوگ کدامین غم عظمی به تنت رخت عزا کرده‌ای؟ ای عشق مجسم! که به جای نم شبنم بچکد خون جگر دم به دم از عمق نگاهت نکند باز شده ماه محرم که چنین می‌زند آتش به دل فاطمه آهت به فدای نخ آن شال سیاهت به فدای رخت ای ماه! بیا صاحب این بیرق و این پرچم و این مجلس و این روضه و این بزم تویی آجرک الله! عزیز دو جهان یوسف در چاه دلم سوخته از آه نفس‌های غریبت دل من بال کبوتر شده خاکستر پرپر شده همراه نسیم سحری روی پر فطرس معراج‌نفس گشته هوایی و سپس رفته به اقلیم رهایی به همان صحن و سرایی که شما زائر آنی و خلاصه شود آیا که مرا نیز به همراه خودت پای رکابت ببری تا بشوم کرببلایی به خدا در هوس دیدن شش‌گوشه دلم تاب ندارد نگهم خواب ندارد قلمم گوشۀ دفتر غزل ناب ندارد شب من روزن مهتاب ندارد همه گویند به انگشت اشاره مگر این عاشق بیچارهٔ دلدادهٔ دلسوخته ارباب ندارد... تو کجایی؟ تو کجایی شده‌ام باز هوایی شده‌ام باز هوایی... گریه کن، گریه و خون گریه کن آری که هر آن مرثیه را خلق شنیده‌ست شما دیده‌ای آن را و اگر طاقتتان هست کنون من نفسی روضه ز مقتل بنویسم و خودت نیز مدد کن که قلم در کف من همچو عصا در ید موسی بشود چون تپش موج مصیبات بلند است به گستردگی ساحل نیل است و این بحر طویل است و ببخشید که این مخمل خون بر تن تبدار حروف است که این روضهٔ مکشوف لهوف است عطش بر لب عطشان لغات است و صدای تپش سطر به سطرش همگی موج مزن آب فرات است و ارباب همه سینه‌زنان کشتی آرام نجات است ولی حیف که ارباب «قتبل العبرات» است ولی حیف که ارباب «اسیر الکربات» است ولی حیف هنوزم که هنوز است حسین بن علی تشنهٔ یار است و زنی محو تماشاست ز بالای بلندی الف قامت او دال و همه هستی او در کف گودال و سپس آه که «اَلشّمرُ...» خدایا چه بگویم «که شکستند سبو را و بریدند...» دلت تاب ندارد به خدا با خبرم می‌گذرم از تپش روضه که خود غرق عزایی تو خودت کرببلایی قسمت می‌دهم آقا به همین روضه که در مجلس ما نیز بیایی تو کجایی... تو کجایی... سیدحمیدرضا_برقعی کانون و بسیج مداحان شهرستان خمینی شهر ایتا 👇👇👇 https://eitaa.com/kanalmadahanshaerankhomeinishahr روبیکا 👇👇👇 https://rubika.ir/joinc/BHADIEBF0KXESQYVFIRPDFPRFTVUEOGG
کوتاه کن کلام... بماند بقیه‌اش مرده است احترام... بماند بقیه‌اش هر کس که زخمی از علی و ذوالفقار داشت آمد به انتقام... بماند بقیه اش شمشیرها تمام شد و نیزه‌ها تمام شد سنگ‌ها تمام... بماند بقیه اش گویا هنوز باور زینب نمی‌شود بر سینه‌ی امام؟... بماند بقیه‌اش پیراهنی که فاطمه با گریه دوخته در بین ازدحام... بماند بقیه‌اش راحت شد از حسین همین که خیالشان شد نوبت خیام... بماند بقیه‌اش رو کرد در مدینه که یا ایهاالرسول یافاطمه! سلام... بماند بقیه‌اش از قتلگاه آمده شمر و ز دامنش خون علی الدوام... بماند بقیه‌اش سر رفت آه، بعد هم انگشت رفت، کاش از پیکر امام... بماند بقیه‌اش :: بر خاک خفته‌ای و مرا می‌بَرَد عدو من می‌روم به شام ...بماند بقیه‌اش دلواپسم برای سرت روی نیزه‌ها از سنگ پشت بام... بماند بقیه‌اش دلواپسی برای من و بهر دخترت در مجلس حرام... بماند بقیه‌اش حالا قرار هست کجاها رود سرش از کوفه تا به شام... بماند بقیه‌اش تنها اشاره‌ای کنم و رد شوم از آن از روی پشت بام... بماند بقیه‌اش قصه به "سر" رسید و تازه شروع شد شعرم نشد تمام... بماند بقیه‌اش محمد_رسولی کانون و بسیج مداحان شهرستان خمینی شهر ایتا 👇👇👇 https://eitaa.com/kanalmadahanshaerankhomeinishahr روبیکا 👇👇👇 https://rubika.ir/joinc/BHADIEBF0KXESQYVFIRPDFPRFTVUEOGG