#مرثیه
#امام_رضا ع
#زیارت_مخصوص
جگرم یاد حسین ریخت بهم یا بن شبیب
زخم شد ؛از غم او پلکِ ترم یا بن شبیب
تهِ گودال که جای پسرِ زهرا نیست
جای قرآن که به زیر سم ِ مرکب ها نیست
پیرُهن از تن ِ بیسر شده در آوردند
بی کفن در وسط دشت رهایش کردند
حرمت مهریه مادر ِ سادات شکست
آب می خواست ولی نیزه دهانش را بست
جد مظلوم مرا با لب عطشان کشتند
مادرش دید و به گیسوی پریشان کشتند
ناله زد مادر ما دست به مویش نزنید
با تَهِ خنجر خود ضربه به رویش نزنید
خبر از حرمت بوسیدن مادر دارید؟؟
پای خود را زلبان پسرم بر دارید
قاسم_نعمتی
واتساپ
👇👇👇
https://chat.whatsapp.com/J7Vcl4TURHt3XN0jQWKBcN
ایتا
👇👇👇
https://eitaa.com/kanalmadahanshaerankhomeinishahr
#امام_رضا ع
#مرثیه
#زیارت_مخصوص
آن روزها دستِ پدرها بس که خالی بود
یک مشهدِ ساده برامان خوش خیالی بود
از چاه های نفت سهمِ ما علاالدین
از عیشِ دنیا سهمِ ما چایِ ذغالی بود
کفشِ دوخطِ میخی و آتاری و تیله
دار و ندارم کارت های فوتبالی بود
عکسِ حرم را بوسه می زد کودکی هایم
عکسی که روی سکه های صد ریالی بود
عکسی که هرشب پیشِ چشمِ مادرم تا صبح
تنها دلیلِ گریه های پشتِ قالی بود
دستِ پدر از قلکِ من بود خالی تر
آری همیشه مادرم بُغضَش سُفالی بود
گاهی پدر از طُرقبه می گفت اما حیف
هرسال جیبِ او دچارِ خشکسالی بود
نه اهلِ مشهد نه ولیکن ریشه ام آنجاست
صجایی که شوقِ سالهای نونهالی بود
همراهِ اتوبوسِ بنزِ سیصد و دو ، گاه
می رفت تا مشهد دلم! بَه بَه! چه حالی بود
آقا نوارِ (( لاله ی خوشبو رضا )) بُگْذار
فامیلیِ آقای راننده وصالی بود
یک فرفره ، یک زنجبیلِ پیچی و یک عطر
سوغاتِ خوبِ روزهای خردسالی بود
با پرده ی نقاشی صحنِ حرم عکسی...
انداختیم و من لباسم خال خالی بود
یَخمَک به دستم بود و می رفتم حرم سرمَست
لبهام غرقِ خنده های پرتقالی بود
با اولین پرواز امروز آمدم مشهد
جای منِ آن روزها بدجور خالی بود
مادر! دوباره گم شدم در کوچه ی سرشور
کو آن مسافرخانه ای که این حوالی بود
مادر! به جای تو زیارت کردم آقا را
بابا! هوای طرقبه امروز عالی بود...!
محسن_کاویانی
واتساپ
👇👇👇
https://chat.whatsapp.com/J7Vcl4TURHt3XN0jQWKBcN
ایتا
👇👇👇
https://eitaa.com/kanalmadahanshaerankhomeinishahr
#امام_رضا ع
#مرثیه
#زیارت_مخصوص
از روزگار شکوه به دلدار میبرم
در محضرش گلایه ی بسیار میبرم
صدبار توبه بردم و هر بار هم شکست
یک توبه ی نصوح من اینبار میبرم
از بس که در به در زدم و ماند بی جواب
خسته شدم تکیه به دیوار میبرم
دستم تهیست کاسه ی چشمم ولی پُراست
آنرا برای شاه به دربار میبرم
شاهی که هست ملجا درماندگانُ من
یک کوله بار شوق به دیدار میبرم
محمد_جواد_مطیع_ها
واتساپ
👇👇👇
https://chat.whatsapp.com/J7Vcl4TURHt3XN0jQWKBcN
ایتا
👇👇👇
https://eitaa.com/kanalmadahanshaerankhomeinishahr
#امام_رضا ع
#مرثیه
#زیارت_مخصوص
اگر هنوز سر سفره های ما نان است
به لطف و میمنت دولت خراسان است
امید به هر دولتی جز این دولت
شبیه ساختن خانه در بیابان است
بنای زندگی ما به دست این آقاست
و گرنه وضعیت اینجا همیشه طوفان است
فقط امام رضا مانده که در این کشور
به فکر قصه ی آینده ی جوانان است
نه شاه چاره ی کار است نه کسی جز او
امید آخر این مملکت به سلطان است
به چشم ها دم باب الجواد دقت کن
دعای اذن ورودش دعای باران است
کسی که عاشق او نیست اصلا آدم نیست
چرا که عشق به او جزو ذات انسان است
بگو به خادم او چوب پر تکان بدهد
که پاک کردن تار عنکبوت آسان است
اگر که سخت شده زندگی برو تا قم
همیشه کار کنار کریمه آسان است
فقط زیارت قبر تو و برادر تو
دلیل منطقی زندگی در ایران است
محسن_سلطانی
واتساپ
👇👇👇
https://chat.whatsapp.com/J7Vcl4TURHt3XN0jQWKBcN
ایتا
👇👇👇
https://eitaa.com/kanalmadahanshaerankhomeinishahr
#امام_رضا ع
#مرثیه
#زیارت_مخصوص
مخواه تا که گدایت ز آب و نان افتد
شب زیارتی ات دور از این مکان افتد
که دست رد زدن اصلا به تو نمی آید
مخواه تا که گذارم به این و آن افتد
به خلق گفته ام آقا که عبد سلطانم
مخواه بی کسیم بر سر زبان افتد
امید اخر زائر به ماه ذی القعده س
به شرط آنکه نگاه تو مهربان افتد
به شرط آنکه به یاد مصیبتت آقا
ز چشم پر گنهم اشک بی امان افتد
میان حجره در بسته تشنه افتادی
به یاد شاه غریبی که از توان افتد
چه خوب شد که کفن گشت پیکرت اما
حسین فاطمه عریان در آن میان افتد
خوشا به آن قبیله که گفتند نگذارید
که کار دفن شهیدان به ما زنان افتد
خدا کند که نبیند رقیه خانومت
عقیق دست تو در دست ساربان افتد
مهدی_جلالی
واتساپ
👇👇👇
https://chat.whatsapp.com/J7Vcl4TURHt3XN0jQWKBcN
ایتا
👇👇👇
https://eitaa.com/kanalmadahanshaerankhomeinishahr
#امام_رضا ع
#مرثیه
#زیارت_مخصوص
در زير پايش عالم ايجاد را حس كرد
تا سنگفرش صحن گوهرشاد را حس كرد
تا گفت "من يك زائرم شاها پناهم ده"،
در قلب خود هر آنچه آقا داد را حس كرد
هرچند یادش نیست هنگام شفا، اما
آن لحظه ای که اتفاق افتاد را حس کرد
بين سكوت مسجد از شور و نوا پر شد
با گوش جان يك آسمان فرياد را حس كرد
گويا نسیم رحمت اینجا می وزد، ناگاه
در گيسوانش پنجه هاى باد را حس كرد
مى بوسد او دامان شه را مثل آن آهو
وقتى كه در پا حلقه ى صياد را حس كرد
آقا جوابش را عنايت كرد، پس حتماً
شيرين صداى تيشه ى فرهاد را حس كرد
فخاری
واتساپ
👇👇👇
https://chat.whatsapp.com/J7Vcl4TURHt3XN0jQWKBcN
ایتا
👇👇👇
https://eitaa.com/kanalmadahanshaerankhomeinishahr