#پیامبر_اعظم صلواتاللهعلیهوآله
#شعر_تعلیمی
#قصیده
تا نگردیدهست خورشید قیامت آشکار
مشتِ آبی زن به روی خود، ز چشمِ اشکبار
در بیابان عدم، بیتوشه رفتن مشکل است
در زمین چهرۀ خود دانۀ اشکی بکار..
دیدۀ بیدار میباید رهِ خوابیده را
تا نگردیدهست صبح، از خوابِ غفلت سر برآر..
رشتۀ طول امل را باز کن از پای دل
از گریبان فلک، مانند عیسی سر برآر
شبنم از روشندلی، آیینۀ خورشید شد
ای کم از شبنم! تو هم آیینه را کن بیغبار!..
شمعِ پشت سر نمیآید به کارِ پیش رو
هر چه داری پیشتر از مرگ، بر خود کن نثار..
آنچه بر خود میپسندی، بر کسان آن را پسند
آنچه از خود چشم داری، آن ز مردم چشم دار
زخمِ دندانِ ندامت، در کمین فرصت است
بر زبان، حرفی که نتوان گفت آن را برمیار
تا نگیرد خوشۀ اشک ندامت دامنت
در قیامت، آنچه نتوانی دِرو کردن، مَکار..
تیرهروزان را در این منزل به شمعی دست گیر
تا پس از مُردن تو را باشد چراغی بر مزار
چون سبکباران ز صحرای قیامت بگذرد
هر که از دوش ضعیفان بیشتر برداشت بار
بر حریر گل گذارد پای در صحرای حشر
هر سبکدستی که بردارد ز راه خلق، خار
هر که کار اهل حاجت را به فردا نفکند
روز محشر داخل جنت شود بیانتظار..
چشمۀ کوثر که آبش میدهد عمر اَبد
دارد از چشم گهربار تو نم در جویبار..
نفس کافرکیش را در زندگی در گور کن
تا بمانی زندۀ جاوید در «دارالقرار»
«ربّنا اِنّا ظَلَمنا» وِرد خود کن سالها
تا چو آدم، توبهات گردد قبول کردگار
وِرد خود کن «لا تَذَر» یک عمر چون نوح نبی
تا ز کفّار وجود خود برانگیزی دمار..
صبر کن مانند اسماعیل زیر تیغ تیز
تا فدا آرد برایت جبرئیل از کردگار
دامن از دست زلیخای هوس، بیرون بکش
تا شوی چون ماه کنعان در عزیزی نامدار..
از صراطالمستقیم شرع، پا بیرون منه
تا توانی کرد فردا از صراط آسان گذار
دست زن بر دامن شرع رسول هاشمی
زان که بی آن بادبان، کشتی نیاری بر کنار
باعث ایجاد عالم، احمد مرسل که هست
آفرینش را به ذات بیمثالش افتخار..
محو گردیدند از نور تو یک سر انبیا
ریزد انجم، چون شود خورشید تابان آشکار..
رحمت عام تو جُرم خاکیان را شد شفیع
موج دریا سیل را از چهره میشوید غبار
در رهِ دین باختی، دندانِ گوهربار را
رخنۀ این حصن را کردی به گوهر، استوار
از جهان قانع به نانِ خشک گشتی، وز کرم
نعمتِ روی زمین بر اُمّتان کردی نثار
ماه را کردی به انگشتِ هلالآسا دو نیم
مُلکِ بالا را مُسخّر ساختی زین ذوالفقار
کردی اندر گامِ اول، سایۀ خود را وداع
چون سبکباران برون رفتی از این نیلیحصار..
چون سلیمان است کَز خاتم جدا افتاده است
کعبه تا دادهست از کف دامنت بیاختیار
چون بهار از خُلقِ خوش، کردی معطر خاک را
«رحمةٌ للعالمین» خواندت از آن، پروردگار
با شفیع المذنبین! «صائب» فدای نامِ توست
از سرِ لطف و کرم، تقصیرِ او را در گذار
صائب_تبریزی
واتساپ
👇👇👇
https://chat.whatsapp.com/J7Vcl4TURHt3XN0jQWKBcN
ایتا
👇👇👇
https://eitaa.com/kanalmadahanshaerankhomeinishahr
#شعر_تعلیمی
#حدیث
#رباعی
#پیامبر_اعظم (صلواتاللهعلیهوآله)
«مَا أَصَابَكُمْ مِنْ مَرَضٍ أَوْ عُقُوبَةٍ أَوْ بَلَاءٍ فِي الدُّنْيَا فَبِما كَسَبَتْ أَيْدِيكُمْ وَ اللهُ عَزَّ وَ جَلَّ أَكْرَمُ مِنْ أَنْ يَثْنِيَ عَلَيْهِمْ الْعُقُوبَةَ فِي الْآخِرَة»
هر بیماری یا گرفتاری یا بلایی که در دنیا به آن دچار میشوید، نتیجه اعمال ناپسندی است که خودتان انجام دادهاید، (اما با این حال) خداوند متعال بزرگوارتر از آن است در آخرت هم، برای این اعمال ناپسند شما را عقوبت نماید.
📗 الدعوات للراوندی، ص۱۶۷
🔹کفارۀ گناهان
ای در دلِ تو زلال ایمان جاری
ای زخمِ زمانه بر وجودت کاری
دامان صبوری، اگر از کف ندهی
کفارۀ معصیت شود بیماری
محمدجواد_غفورزاده
کانون و بسیج مداحان شهرستان خمینی شهر
روبیکا
👇👇👇
https://rubika.ir/joinc/BHADIEBF0KXESQYVFIRPDFPRFTVUEOGG
ایتا
👇👇👇
https://eitaa.com/kanalmadahanshaerankhomeinishahr
#شعر_تعلیمی
#غزل
عارفانى که از این رشته، سَرى یافتهاند
بىخبر گشته ز خود تا خبرى یافتهاند
سالها مرکز پرگار حوادث شدهاند
تا از این دایرهها پا و سرى یافتهاند...
بار برداشتهاند از دل مردم، عُمرى
تا ز احسان بهاران ثمرى یافتهاند
سالها غوطه چو شب، در دل ظلمت زدهاند
تا ز چاک جگر خود سحرى یافتهاند
بستهاند از دو جهان چشم هوس، چون یعقوب
تا ز پیراهن یوسف نظرى یافتهاند...
همچو پروانه در این بزم، ز سوز دل خویش
بارها سوخته، تا بال و پرى یافتهاند...
«صائب» از گریۀ مستانه مکن قطع نظر
که زِ هر قطرۀ اشکى گهرى یافتهاند
صائب_تبریزی
کانون و بسیج مداحان شهرستان خمینی شهر
ایتا
👇👇👇
https://eitaa.com/kanalmadahanshaerankhomeinishahr
روبیکا
👇👇👇
https://rubika.ir/joinc/BHADIEBF0KXESQYVFIRPDFPRFTVUEOGG
#شعر_تعلیمی
#غزل
قبلۀ جان
شب است، منتظر ای دوست تا سحر باشیم
سحر ز گرمی دیدار شعلهور باشیم
به سوی قبلۀ جان روی دل بگردانیم
در التفات بدان پاک، همنظر باشیم
به کوچههای شب از شوق گام بگذاریم
در این طریق چو مهتاب رهسپر باشیم
من و تو همدل و همراز یکدگر هستیم
چرا ز حال هم اینقدر بیخبر باشیم؟
گشودهاند در، از هفت آسمان امشب
دعا کنیم هواخواه یکدگر باشیم
دعا کنیم اگر خلقت بشر داریم
ز فکر پاک و دل پاک هم، بشر باشیم
دعا کنیم به ایمان چو رهنمون شدهایم
به سوی خیر خِردوَرز و راهبر باشیم
هراس و یأس و هوس کشت نسل انسان را
دعا کنیم بمانیم و بیخطر باشیم
به بال مرغ دعا راه آسمان گیریم
در آن کرانۀ پرنور همسفر باشیم
ندیده خیر، کس از ابرهای بیباران
بیا ملازم چشمان پرگهر باشیم
چو اشک آمد و در زد سری به سجده بریم
چو آه سر زد و پر زد در او اثر باشیم
امید، روشن اگر نیست ما چراغ شویم
گناه، خرمن اگر بود ما شرر باشیم
به رغمِ فعل بد و ناستودهکرداری
ز هرچه خوب جهان است، خوبتر باشیم
محمدجواد_محبّت
کانون و بسیج مداحان شهرستان خمینی شهر
ایتا
👇👇👇
https://eitaa.com/kanalmadahanshaerankhomeinishahr
روبیکا
👇👇👇
https://rubika.ir/joinc/BHADIEBF0KXESQYVFIRPDFPRFTVUEOGG
#شعر_تعلیمی
#غزل
اسفندِ امسالین چرا پَر، وا نکردی؟
پرواز در این ماهِ بیپروا نکردی
«خانه تکانی» رؤیتِ نادیدنیهاست
گمکردههایت را چرا پیدا نکردی
باران به چشمه فیضِ اقیانوس بخشید
ای قطره! خود را -حیف شد- دریا نکردی
با دغدغههایِ زمینی خواب رفتی
یادی چرا از عالمِ بالا نکردی...
آنجا که باران زندگانی هدیه میداد
اَموات را هم جُرعۀ اَحیا نکردی...
کشکولت از فقر و فنا امسال خالیست
امسال مدحِ حضرتِ مولا نکردی
امسال مدحِ حضرتِ مولا؟، دریغا!
مدح علیِ عالی اعلا نکردی
رفتی سراغ حاشیه، واماندی از متن
عشقی برای خویش، دست و پا نکردی...
اسفندِ امسالین چرا پَر، وا نکردی؟
پرواز در این ماهِ بیپروا نکردی
مرتضی_امیریاسفندقه
کانون و بسیج مداحان شهرستان خمینی شهر
ایتا
👇👇👇
https://eitaa.com/kanalmadahanshaerankhomeinishahr
روبیکا
👇👇👇
https://rubika.ir/joinc/BHADIEBF0KXESQYVFIRPDFPRFTVUEOGG
#شعر_تعلیمی
#حج
#قصیده
زین روزگار، خونجگرم، سخت خونجگر
من شِکوه دارم از همه، وز خویش، بیشتر
ای دل، شفیعِ آخرتِ مایی، الغیاث
دنیا کرشمههای زلیخاست، الحذر!
پیراهنی ز گریه به تن کن، دلِ عزیز!
هم بویی از مشاهده سوی پدر، ببَر
کی میشود که دیدهٔ یعقوب وا شود؟
کی میرسد که یوسفِ دل، آید از سفر؟
آه و دریغ و درد که دنیای کوچکم
تکرارِ دردِ دل شد و تکرارِ دردِ سر
با خستگی، هزار شبِ خستهام گذشت
وایِ من از هزار شبِ خستۀ دگر
آخر کجای این شبِ محتوم، زندگیست؟
هر روزمان هَبا شد و هر شاممان هدر
در دل، مرا چقدر نماز است بیحضور
در کف، مرا چقدر قنوت است بیاثر
ای دل، چقدر دور شدی، دور از خودت
تو بی خبر ز مرگی و مرگ از تو بی خبر
یک شب درآ به خانهام ای مرگِ مهربان
یک شب مرا به خلوتِ جادوییات بِبَر
باید قضا کنم همۀ عمرِ خویش را
من از قضا هنوز گرفتارم آن قَدَر،
کز هیچ کس امیدِ رهایی ز کار نیست
جز مالکِ قضا و به جز صاحبِ قَدَر
سنگی به سنگ خورد و سراپا شراره شد
دل، شعلهور نگشت ز بوسیدنِ «حَجَر»
سی شب به گردِ «حِجر» نشستم به التماس
سی شب تمام، دیدۀ دل، باز تا سحر
امّا دریغ از آن که بلورین شود دلم
سنگینتر از همیشه، دلِ گنگ و کور و کر
پای برهنه، باز، دل از دست میدهم
وقتی هوای کعبه مرا اوفتد بهسر
شاید هنوز نیمه دلی دارم از جنون
شاید هنوز نیمه غمی دارم از پدر
آه ای ستارهای که نمیمانی از درخش
آه ای پرندهای که نمیمانی از سفر
زآن پیشتر که قافلۀ حاجیان رسند
یک شب مرا به خلوتِ «اُمّالقرا» ببر
هر کس بر آن سر است که سوغاتی آورد
سوغات، سوی کعبه کسی میبرد مگر؟
آری، به کعبه باید سوغاتیای برم
دل میبرم به کعبه و در دست او تبر...
یارب به حقّ سیّد و سالارِ انبیا
یارب به حقّ هر چه نبی تا ابوالبشر
یارب به حقّ آیۀ «وَالشَّمس وَ الضُّحی»
یارب به حقّ سورۀ «اَلنَّجم» و «الْقَمَر»
دل، سدّ راهِ من شده، من، سدّ راهِ دل
من را دگر، دگر کن و دل را دگر، دگر!
علیرضا_قزوه
کانون و بسیج مداحان شهرستان خمینی شهر
ایتا
👇👇👇
https://eitaa.com/kanalmadahanshaerankhomeinishahr
روبیکا
👇👇👇
https://rubika.ir/joinc/BHADIEBF0KXESQYVFIRPDFPRFTVUEOGG
#شعر_تعلیمی
#حج
#قصیده
زین روزگار، خونجگرم، سخت خونجگر
من شِکوه دارم از همه، وز خویش، بیشتر
ای دل، شفیعِ آخرتِ مایی، الغیاث
دنیا کرشمههای زلیخاست، الحذر!
پیراهنی ز گریه به تن کن، دلِ عزیز!
هم بویی از مشاهده سوی پدر، ببَر
کی میشود که دیدهٔ یعقوب وا شود؟
کی میرسد که یوسفِ دل، آید از سفر؟
آه و دریغ و درد که دنیای کوچکم
تکرارِ دردِ دل شد و تکرارِ دردِ سر
با خستگی، هزار شبِ خستهام گذشت
وایِ من از هزار شبِ خستۀ دگر
آخر کجای این شبِ محتوم، زندگیست؟
هر روزمان هَبا شد و هر شاممان هدر
در دل، مرا چقدر نماز است بیحضور
در کف، مرا چقدر قنوت است بیاثر
ای دل، چقدر دور شدی، دور از خودت
تو بی خبر ز مرگی و مرگ از تو بی خبر
یک شب درآ به خانهام ای مرگِ مهربان
یک شب مرا به خلوتِ جادوییات بِبَر
باید قضا کنم همۀ عمرِ خویش را
من از قضا هنوز گرفتارم آن قَدَر،
کز هیچ کس امیدِ رهایی ز کار نیست
جز مالکِ قضا و به جز صاحبِ قَدَر
سنگی به سنگ خورد و سراپا شراره شد
دل، شعلهور نگشت ز بوسیدنِ «حَجَر»
سی شب به گردِ «حِجر» نشستم به التماس
سی شب تمام، دیدۀ دل، باز تا سحر
امّا دریغ از آن که بلورین شود دلم
سنگینتر از همیشه، دلِ گنگ و کور و کر
پای برهنه، باز، دل از دست میدهم
وقتی هوای کعبه مرا اوفتد بهسر
شاید هنوز نیمه دلی دارم از جنون
شاید هنوز نیمه غمی دارم از پدر
آه ای ستارهای که نمیمانی از درخش
آه ای پرندهای که نمیمانی از سفر
زآن پیشتر که قافلۀ حاجیان رسند
یک شب مرا به خلوتِ «اُمّالقرا» ببر
هر کس بر آن سر است که سوغاتی آورد
سوغات، سوی کعبه کسی میبرد مگر؟
آری، به کعبه باید سوغاتیای برم
دل میبرم به کعبه و در دست او تبر...
یارب به حقّ سیّد و سالارِ انبیا
یارب به حقّ هر چه نبی تا ابوالبشر
یارب به حقّ آیۀ «وَالشَّمس وَ الضُّحی»
یارب به حقّ سورۀ «اَلنَّجم» و «الْقَمَر»
دل، سدّ راهِ من شده، من، سدّ راهِ دل
من را دگر، دگر کن و دل را دگر، دگر!
علیرضا_قزوه
کانون و بسیج مداحان شهرستان خمینی شهر
ایتا
👇👇👇
https://eitaa.com/kanalmadahanshaerankhomeinishahr
روبیکا
👇👇👇
https://rubika.ir/joinc/BHADIEBF0KXESQYVFIRPDFPRFTVUEOGG