eitaa logo
کانون شهید عباس دانشگر شهرستان بابل ۵۰
97 دنبال‌کننده
9.7هزار عکس
2.6هزار ویدیو
94 فایل
اللهم عجل لولیک الفرج شهید عباس دانشگر سال تولد : ۱۳۷۲٫۲٫۱۸ سال شهادت: ۱۳۹۵٫۳٫۲۰ محل تولد: سمنان محل شهادت: سوریه مزار شهید: امام زاده علی اشرف ⏳پایگاه رسانه فرهنگی شهید مدافع حرم عباس دانشگر در بابل راه ارتباطی با خادم: @Sarbaz_gomnaaam
مشاهده در ایتا
دانلود
📗 ادامه کتابِ 《 راستي دردهایم کو ؟ 》 یادم می‌افتد که حاج‌حمید همیشه می‌گفت من دوست ندارم که شماها گلخانه‌ای بار بیایید! گیاهانِ گلخانه‌ها زود رشد می‌کنند اما گاهی یک نسیم می‌تواند از پا درشان بیاورد. باز یادم می‌افتد که حاج‌حمید، مهرداد را انداخته بود توی دریا، بی‌آن‌که شنا بلد باشد؛ و وسط دست‌وپا زدن‌ها به مهرداد یاد داده بود که دست‌هایش را و پاهایش را چطور وسط غرق شدن با هم هم‌آهنگ کند و بعد هم به مهرداد گفته بود که من به تو شنا یاد ندادم، این ترس بود که به تو شنا یاد داد! گاهی ترس هم می‌تواند آموزگار باشد! خاطره‌ها می‌کشانندم به اردو! حاج‌حمید به بچه‌ها گفت بروید توی قنات و از خروجی بعدی‌اش بیرون بیایید! همه احتمالا آن مسیر تنگ و تاریک را تصور کرده‌اند که پیش‌قدم نمی‌شوند. نگاه حاجی به من است. می‌زنم به دل قنات و می‌گردم به دنبال نور. نور، یعنی راهِ خروج. دانشجوی توی تاریکی باید نورجو هم باشد. آب، بعضی جاها تا نزدیک زانوهایم بالا می‌آید. ارتفاع قنات هم بعضی جاها آن‌قدر کم می‌شود که باید کاملا خم شوم و پیش بروم. دست می‌گیرم به دیواره سردِ نمناکِ قنات. آب زلالِ زیرپایم، هم‌جهت با من حرکت می‌کند. جایی از قنات تلألو نور روی آبِ مثل آینه، محیط را روشن کرده. کمک می‌گیرم از سنگ‌چینِ منظم دورِ خروجی قنات و خودم را بالا می‌کشم. از قنات که بیرون می‌آیم، با خودم می‌گویم آن‌قدرها که فکر می‌کردیم، ترسناک نبود! بچه‌ها بعد از من یکی‌یکی رفتند توی قنات. رشته افکارم پاره می‌شود و برمی‌گردم به کوه! حاجی و مهرداد آن دورترها چیزی می‌گویند و می‌خندند. دارد شهدا باصلوات 📔 دردهایم کو
بسم الله الرحمن الرحیم ادامه کتاب لبخندی به رنگ شهادت ( فصل نهم) مستندی برای دانشگاه امام حسین (ع) می ساختیم و می‌خواستیم صحنه پایانی آن ، تصویری از مزار شهدای گمنام دانشگاه باشد. اواخر شب بود و بعد از ساعت خاموشی . اکثر دانشجو ها خواب بودند. دوربین را که مستقر کردیم عباس از راه رسید. می دانستم که هرشب برای زیارت شهدای گمنام به میدان صبحگاه می آید و با شهدا نجوایی عاشقانه دارد . ازاو خواستم تا کنار مزار شهدا بنشیند و تصویرش را بگیرم . دوربین لحظه های هم نشینی عباس و شهدا را ثبت میکرد . نمی‌دانستیم که او به زودی به رفقای شهیدش می پیوندد. چند صباحی بیشتر نگذشت که همسفر شهدای گمنام شد . روز تشییع پیکر ش را لحظاتی در کنار مزار شهدای گمنام گذاشتند، همان جایی که عباس شبهای زیادی را در آن با شهدا خلوت کرده بود . دوربین ها این بار هم از هم نشینی عباس و شهدا تصویری برداری میکردند . این بار اما راز قصه خلوت شبانه عباس با شهدا آشکار شده بود ؛ شهیدی در کنار شهدای گمنام... حالا روح بی تاب عباس با شهادت آرام گرفته بود .... 🌷شهدا را یاد کنید با ذکر صلوات 🌷 روایتگر : سعید ذکریا پور، همکار شهید (پایان فصل نهم ) دارد کانون شهید عباس دانشگر شهرستان بابل