نوکر رخ ارباب نبیند سخت است
شب گر رخ مهتاب نبیند سخت است ...💔
شبتون بخیر
یاعلی🤍💫
دانلود+دعای+فرج+با+صدای+فرهمند.mp3
3.21M
می نشینم چو گدا بر سر راهت ای دوست
شاید افتد به من خسته نگاهت ای دوست
به امیدی که ببینم رخ زیبای تو را
می نشینم هر صبح بر سر راهت ای دوست♥️
#السلامعلیڪیاصاحبالزمان
برای امام زمانمون کم نزاریم! :)💛
#غذایروح 🌿
مسجد علیبنابیطالب
(علیهالسلام)
کاشان بلوارقطبراوندی
#ابراهیم_هادی «زندگی نامه شهید ابراهیم هادی» پارت چهارم : ورزش باستانی ( ۱ ) ✍️ راوی : جمعی از د
#ابراهیم_هادی
«زندگی نامه شهید ابراهیم هادی»
پارت پنجم : ورزش باستانی ( ۲ )
✍️راوی : جمعی از دوستان شهید
🔸از ديگر کارهائي که در مجموعه #ورزش باستاني انجام ميشد اين بود که بچه ها به صورت گروهي به زورخانه هاي ديگر م يرفتند و آنجا ورزش ميکردند. يک شبِ ماه رمضان ما به زورخانه اي درکرج رفتيم.
🔸آن شب را فراموش نميکنم. #ابراهيم شعر ميخواند. دعا ميخواند و #ورزش ميکرد. مدتي طولاني بود که #ابراهيم در كنارگود مشغول شناي زورخانه اي بود. چند سري بچه هاي داخل گود عوض شدند، اما #ابراهيم همچنان مشغول شنا بود. اصلاً به کسي توجه نميکرد.
🔸پيرمردي در بالاي سكو نشسته بود و به #ورزش بچه ها نگاه ميکرد. پيش من آمد. #ابراهيم را نشان داد و با ناراحتي گفت: آقا، اين جوان كيه؟! با تعجب گفتم: چطور مگه!؟ گفت: «من كه وارد شدم، ايشان داشت شنا ميرفت. من
با تسبيح، شنا رفتنش را شمردم. تا الان هفت دور تسبيح رفته يعني هفتصدتا شنا! تو رو خدا بيارش بالا الان حالش به هم ميخوره. » وقتی #ورزش تمام شد #ابراهيم اصلاً احساس خستگي نميکرد. انگار نه انگار که چهار ساعت شنا رفته! البته #ابراهيم اين کارها را براي قوي شدن انجام ميداد. هميشه ميگفت:
🔸براي خدمت به #خدا و بندگانش، بايد بدني قوي داشته باشيم. مرتب دعا ميکردكه: خدايا بدنم را براي خدمت كردن به خودت قوي كن.
#ابراهيم در همان ايام يك جفت ميل و سنگ بسيار سنگين براي خودش تهيه کرد. حسابي سرزبانها افتاده و انگشت نما شده بود. اما بعد از مدتي ديگر جلوي بچه ها چنين کارهائي را انجام نداد! ميگفت: اين کارها عامل غرور انسان می شه.
ميگفت: مردم به دنبال اين هستند كه چه کسي قويتر از بقيه است. من اگر جلوي ديگران ورزشهاي سنگين را انجام دهم باعث ضايع شدن رفقايم ميشوم. در واقع خودم را مطرح کرده ام و اين کار اشتباه است.
🔸بعد از آن وقتي مياندار #ورزش بود و ميديد که شخصي خسته شده وکم آورده، سريع #ورزش را عوض ميکرد.
اما بدن قوي #ابراهيم يکبار قدرتش را نشان داد و آن، زماني بود که سيد حسين طحامي #قهرمان کشتي جهان و يکي از ارادتمندان حاج حسن به
زورخانه آمده بود و با بچه ها #ورزش ميکرد.
( کتاب سلام بر ابراهیم )
ادامه دارد....
@kanonsalehin
تا نیایی گره از کار بشر وا نشود...🤍
-اللهمعجللولیڪالفرج-
@kanonsalehin
وقتی بدنیا اومدی،
تو گریه کردی،
بقیه خندیدن؛
حالا یه جوری زندگی کن،
که موقع مرگت همه گریه کنن تو بخندی !
#حاجحسینیکتا
@kanonsalehin
دانلود+دعای+فرج+با+صدای+فرهمند.mp3
3.21M
می نشینم چو گدا بر سر راهت ای دوست
شاید افتد به من خسته نگاهت ای دوست
به امیدی که ببینم رخ زیبای تو را
می نشینم هر صبح بر سر راهت ای دوست♥️
#السلامعلیڪیاصاحبالزمان
برای امام زمانمون کم نزاریم! :)💛
#غذایروح 🌿
◖♥️✋🏻◗
♡أَلسَّلامُعَلَیکَیاعَلۍاِبنِموسَۍأَلࢪّضآ♡
#بھوقتمشھدشآھسلامــعلیڪ ›پ
#وعدھعاشقۍ
@kanonsalehin
مسجد علیبنابیطالب
(علیهالسلام)
کاشان بلوارقطبراوندی
#ابراهیم_هادی «زندگی نامه شهید ابراهیم هادی» پارت پنجم : ورزش باستانی ( ۲ ) ✍️راوی : جمعی از دوس
#ابراهیم_هادی
«زندگی نامه شهید ابراهیم هادی»
پارت ششم : پهلوان ( ۱ )
✍️راوی : حسین الله کرم
🔸سيد حسين طحامي کشت يگير #قهرمان جهان به زورخانه ما آمده بود و با بچه ها #ورزش ميکرد.هر چند مدتي بود که سيد به مسابقات قهرماني نميرفت، اما هنوز بدني بسيار ورزيده و قوي داشت. بعد از پايان #ورزش رو کرد به حاج حسن و گفت: حاجي، کسي هست با من کشتي بگيره؟
حاج حسن نگاهي به بچه ها کرد و گفت: #ابراهيم، بعد هم اشاره کرد؛ برو وسط گود.
معمولاً در کشتي پهلواني، حريفي که زمين بخورد، يا خاک شود ميبازد.
🔸کشتي شروع شد. همه ما تماشا ميکرديم. مدتي طولاني دو کشتيگير درگير بودند. اما هيچکدام زمين نخوردند.فشار زيادي به هر دو نفرشان آمد، اما هيچکدام نتوانست حريفش را مغلوب كند، اين کشتي پيروز نداشت.
🔸بعد از کشتي سيد حسين بلندبلند ميگفت: بارک الله، بارک الله، چه #جوان شجاعي، ماشاءالله پهلوون!
٭٭٭
🔸ورزش تمام شده بود. حاج حسن خيره خيره به صورت #ابراهيم نگاه ميکرد.#ابراهيم آمد جلو و باتعجب گفت: چيزي شده حاجي!؟ حاج حسن هم بعد از چند لحظه سکوت گفت: تو قديمهاي اين تهرون، دو تا #پهلوون بودند به نامهاي حاج سيد حسن رزاّز و حاج صادق بلور فروش، اونها خيلي با هم دوست و رفيق بودند.
🔸توي کشتي هم هيچکس حريفشان نبود. اما مهمتر از همه اين بود که بنده هاي خالصي براي خدا بودند.
هميشه قبل از شروع #ورزش کارشان رو با چند آيه قرآن و يه روضه مختصر و با چشمان اشک آلود براي آقا اباعبدالله شروع ميکردند. نَفَس گرم
حاج محمد صادق و حاج سيد حسن، مريض شفا ميداد.
🔸بعد ادامه داد: #ابراهيم، من تو رو يه پهلوون ميدونم مثل اونها! #ابراهيم هم لبخندي زد و گفت: نه حاجي، ما کجا و اونها کجا.بعضي از بچه ها از اينکه حاج حسن اينطور از ابراهيم تعريف ميکرد،ناراحت شدند.
🔸فرداي آن روز پنج #پهلوان از يکي از زورخانه هاي تهران به آنجا آمدند. قرار شد بعد از #ورزش با بچه هاي ما کشتي بگيرند. همه قبول کردند که حاج حسن داور شود. بعداز #ورزش کشتيها شروع شد.
🔸چهار مسابقه برگزار شد، دو کشتي را بچهدهاي ما بردند، دو تا هم آنها. اما در کشتي آخركمي شلوغ کاري شد! آنها سرحاج حسن داد ميزدند. حاج حسن هم خيلي ناراحت شده بود.من دقت کردم و ديدم کشتي بعدي بين ابراهيم و يکي از بچه هاي مهمان است. آنها هم که ابراهيم را خوب ميشناختند مطمئن بودند که ميبازند.براي همين شلوغ کاري کردند که اگر باختند تقصير را بيندازند گردن داور!
🔸همه عصباني بودند. چند لحظه اي نگذشت که #ابراهيم داخل گود آمد. با لبخندي که بر لب داشت با همه بچه هاي مهمان دست داد. آرامش به جمع ما برگشت. بعد هم گفت: من کشتي نميگيرم! همه با تعجب پرسيديم: چرا !؟
🔸كمي مكث كرد و به آرامي گفت: دوستي و رفاقت ما خيلي بيشتر از اين حرفها وكارها ارزش داره! بعد هم دست حاج حسن را بوسيد و با يك #صلوات پايان کشتيها را اعلام کرد.
شايد در آن روز برنده و بازنده نداشتيم. اما برنده واقعي فقط ابراهيم بود.
وقتي هم ميخواستيم لباس بپوشيم و برويم. حاج حسن همه ما را صدا کرد و گفت: فهميديد چرا گفتم ابراهيم پهلوانه!؟
🔸ما همه ساکت بوديم، حاج حسن ادامه داد: ببينيد بچه ها، پهلواني يعني همين کاري که امروز ديديد. #ابراهيم امروز با نَفس خودش کشتي گرفت و #پيروز شد.
ابراهيم به خاطر خدا با اونها کشتي نگرفت و با اين کار جلوي کينه و دعوا را گرفت. بچه ها پهلواني يعني همين کاري که امروز ديديد.
( کتاب سلام بر ابراهیم)
ادامه دارد.....
@kanonsalehin
دلتنگی درمانِقطعی ندارد
تنهاباید
به عکس های حَرَم نگاه کردو
دردراکاهشداد. . .❤️🩹
#شب_جمعه
#حسینجانم...
@kanonsalehin