﷽
خبر ، پشت خبر ، غم روی غم ریخت
به ذهنم باز شعر محتشم ریخت
صدای سیلی آمد ...، زن ، زمین خورد ...!
به خود پیچید کوچه ...، زن ، به هم ریخت!
زنی دیدم ، دلِ گم گشته ای داشت ...
گلی در زیر پا دیدم ... دلم ریخت ...
در این غم ، از غیوری ، دم گرفتم :
"صبوری طرفه خاکی بر سرم" ریخت
#صبوری تا کجا؟ تا کی؟ چگونه...!؟
مگر این خصم ، خون خلق ، کم ریخت؟
زمین لرزید ... آه ...! آوار ، هاوار ...!
به روی خاک ها خرمای بم ریخت
زبانم لال شد از داغ #کرمان ...
دوباره بغض بر دستِ قلم ریخت :
ببین که تیغ کج باز ، ای #علمدار!
چه سرهایی به پای این علم ریخت
به پا خیز ، ای عموی اهل ایران!
حرامی بعد تو دور #حرم ریخت
#کرمان_تسلیت
🖤 @Kanoon_al_zahra