#معرفی_کتاب
#زندگینامه #دفاع_مقدس #خاطرات
همه 13 سالگی من
گلستان جعفری
خاطرات اسیر دوران دفاع مقدس مهدی طحانیان
352 صفحه انتشارات سوره مهر
📗📗📗📗📗📗📗
https://eitaa.com/kanoon_ketab_keramat
📗#معرفی_کتاب
«خداحافظ سالار» خاطرات پروانه چراغنوروزی؛ همسر سرلشکر شهید حاج حسین همدانی قافله سالار مدافعان حرم ، به قلم حمید حسام است.
شروع داستان از سال ۱۳۹۰ است که شهید همدانی خانواده خود را در اوج بحران سوریه و سقوط دمشق، آگاهانه به آن شهر میبرد. بعد از بازگشت به ایران زمانی که سوریه امن و بحران سقوط دمشق کم میشود، خانم چراغنوروزی شروع به نوشتن خاطرات کودکی خود میکند و داستان به دهه ۴۰ برمیگردد.
زندگی شهید همدانی پر بود از حادثه، مجروحیت، گمنامی و کارهای بزرگی که ناشناخته ماندهاست. بخشی از کتاب به خاطرات و نقش شهید همدانی در تاسیس سه لشکر سپاه در سالهای دفاع مقدس و ماموریتهای متعدد از جمله حضور وی در آفریقا و در نهایت دفاع از حرم اهل بیت(ع) در سوریه میپردازد. همه اینها در کنار شنیدنیهای قصهی حرم و مقابله با تکفیریها در این کتاب جمع شدهاست.
#زندگینامه #دفاع_مقدس #خاطرات
📗📗📗📗📗
https://eitaa.com/kanoon_ketab_keramat
از خرمشهر تا خامنه
#خاطره #دفاع_مقدس #ادبیات_پایداری
#معرفی_کتاب
در پست های بعد اینکتاب را بیشتر معرفی میکنیم
📗📗📘📘📕📕📙📙
https://eitaa.com/kanoon_ketab_keramat
کتاب و کرامت
از خرمشهر تا خامنه #خاطره #دفاع_مقدس #ادبیات_پایداری #معرفی_کتاب در پست های بعد اینکتاب را بیشت
My RecordingZ0000288.MP3
زمان:
حجم:
9.27M
#پادکست
#معرفی_کتاب
از خامنه تا خرمشهر خاطرات رزمنده اسماعیل اسماعیلی
انتشارات سوره مهر حوزه هنری
#ادبیات_پایداری #دفاع_مقدس
خاطره نگاری
📗📗📘📘📕📕📙📙
https://eitaa.com/kanoon_ketab_keramat
سوژه:شهیده زینب کمایی👇👇
مادری هایم شد بلای جانم،خون به دل شدنم،غم عزیزم،غم دخترم میترا🧕،ببخشید زینب جان به قول خودت ،من میترا نیستم زینبم؛
چهار یا پنج سالش که بود اولین خواب عجیب زندگی اش را دید. از همان موقع فهمیدم که زینب مثل خودم اهل ❤️ است. خواب دیده بود همه ستاره ها در آسمان به یک ستاره تعظیم میکنند. بیدار که شد به من گفت:«مامان من فهمیدم آن ستاره پر نور که همه بهش تعظیم کردند که بود.»با تعجب پرسیدم:«کی بود؟!» گفت:«حضرت زهرا سلام الله علیها بود.» هنوز هم پس از سال ها وقتی به یاد آن خواب میافتم بدنم میلرزد.
فهمیدید زینب کیست؟همان عزیزی که در دستان پر از خشم و کینه ی منافقین اسیر شد ،بعد هم غریب و تنها میان یک روستا با چادرش که شد قلاده به گردنش،بی روسری و حجاب در میان روستا به دنبالشان کشیدند تا با همان چادر خفه شد😔 و از میان ما آن روح بلندش پرکشید آن هم به عشق امام و انقلاب🇮🇷
(برگرفته از کتاب من میترا نیستم
زندگی نامه شهیده زینب کمایی)
#روایت_بوم
#زن_شهیده
#دفاع_مقدس
https://eitaa.com/kanoon_ketab_keramat