eitaa logo
🕊️کانون شهــید عــباس دانشـگر 🕊️
1.4هزار دنبال‌کننده
8.9هزار عکس
3.4هزار ویدیو
548 فایل
﷽ مشخصات شهید: 🍃تولد:۱۸ / ۰۲ /۱۳۷٢ 🍂شهادت:۲٠ /۰۳ /۱۳۹۵ محل تولد:سمنان 🥀محل شهادت:سوریه مزار:امامزاده علی اشرف"؏"سمنان لقب:جوان مومن انقلابی نام جهادی:کمیل راه ارتباطی: @shahiddaneshgaram گروه ارتباطی: https://eitaa.com/joinchat/3542745432C26c342ba35
مشاهده در ایتا
دانلود
6.57M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌿|| 9⃣ روز مانده تا اردوی جهادی ثبت نام : 🌐https://formafzar.com/form/7q6ag 📌قرارگاه جهادی دانشجویی شهید عباس دانشگر 📌کانون شهید دانشگر خراسان جنوبی(قائنات) 📌قرارگاه جهادی یاران فاطمی 📌ناحیه بسیج دانشجویی خراسان جنوبی ┏━━ °••°°•°🍃°••°°•°━━┓ @jahadi_ghaenat ┗━━ °••°°•°🍃°••°°•°━━┛ ⚜️ 🌹🇮🇷🌹🇮🇷🌹⚜️
@ostad_shojaeکارگاه تفکر ۱.mp3
زمان: حجم: 13.99M
۱ آنچه در پادکست اول می‍شنوید : √ «کشف» یعنی چه ؟ √ چرا بعضی‌‌ اهل کشف و شهودند، و خیلی‌ها نه؟ √ فکر چگونه به کشفیات انسان کمک می‌کند؟ √ چه نوع فکری از عبادت مهم‌تر است؟ √ چرا اغلب فکرها به کشف‌ها و حرکتهای بزرگ ختم نمی‌شود؟ √ دایره فکر انسان به چه چیزهایی قد نمی‌دهد؟ | @kanoon_shahiddaneshgar |
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مجموعه جدید خاطرات و محبت‌های شهید عباس دانشگر ۴۹ ‌ 💠 خانم مهدویان از استان اصفهان ✍ می‌خواهم از حضور یک شهید در زندگی‌ام بگویم؛ از اینکه چگونه زندگی‌ام را به طرز شگفت‌انگیزی دگرگون کرد. عجیب است، قبل از اینکه ایشان را بشناسم، برای اولین‌بار او را در خواب دیدم. گویی خود شهید به زندگی من قدم گذاشت. حضورش در زندگی‌ام آن‌قدر پررنگ شد که ایشان را به‌عنوان رفیق آسمانی‌ام انتخاب کردم. شهید را به دوستانم معرفی کردم و به‌اتفاق، با او عهد رفاقت بستیم. شهید نیز به زیبایی رسم رفاقت را به جا آورد و دستگیر تک‌تک ما شد. پس از مدتی، با همراهی دوستانم، فرصتی فراهم شد تا شهید عباس دانشگر را به دیگر دانش‌آموزان دبیرستان معرفی کنیم. آشنایی من با شهید دانشگر به سال‌هایی بازمی‌گردد که دغدغه‌های دنیوی، ذهنم را پر کرده و فرصت چندانی برای تفکر در مسائل معنوی نداشتم. در آن دوران، اعتقاد چندان عمیقی به مسائل مذهبی نداشتم و شاید نوعی بی‌تفاوتی در وجودم ریشه دوانده بود. تا اینکه شبی در خواب دیدم: من و فرزند یکی از شهدای هشت سال دفاع مقدس، در مشهد بر سر سفره عقد نشسته‌ایم و پشت سرمان، سه شهید با چهره‌های نورانی ایستاده‌اند. یکی از آن‌ها شهید مدافع حرم، بابک نوری هریس بود؛ شهید دیگر که سن‌وسال بالاتری داشت، شهید جنگ تحمیلی بود که قرار بود با پسرشان ازدواج کنم؛ و شهید سوم، جوانی با لباس سبز پاسداری بود که ایشان را ندیده بودم. هر سه شهید، شاهد عقد ما بودند و بسیار خوشحال به نظر می‌رسیدند. از دیدن این خواب عجیب حیرت‌زده شدم. فرزند شهید را چند بار دیده بودم ولی شناخت چندانی نداشتم و اصلاً نمی‌دانستم پدرشان شهید شده‌اند، تا اینکه در خواب فهمیدم. حدود یک سال بعد، به طور اتفاقی در فضای مجازی با عکس شهید عباس دانشگر مواجه شدم. با دیدن عکس شهید، گویی قلبم روشن شد. چهره‌ای آشنا داشت، مطمئن بودم که قبلاً این شهید را جایی دیده‌ام. لحظه‌ای میخکوب شدم. ناگهان جرقه‌ای در ذهنم روشن شد؛ به قلبم الهام شد که آن شهید ناشناسِ در خوابم، شهید دانشگر بوده است... بعد از جستجو در فضای مجازی و مطالعه‌ی کتاب‌های شهید، او را بهتر شناختم و شخصیت شهید به دلم نشست. آن لبخند نافذ و مهربانش چنان در دلم رخنه کرد که احساس کردم پناهگاهی امن یافته‌ام. با خود گفتم: «این شهید حتماً می‌تواند راهنمای من در زندگی باشد.» پس از شهید بابک نوری که اولین رفیق شهیدم بود، شهید دانشگر را به‌عنوان راهنما و همراه جدید در مسیر زندگی انتخاب کردم و به یاری ایشان، روحیاتم به طرز چشمگیری تغییر کرد و متحول شدم. دیدن شهید دانشگر در خواب و انتخاب ایشان به‌عنوان رفیق شهیدم، بی‌شک نقطه عطف زندگی‌ام بود. حدود دو سال گذشت. در ماه مبارک رمضان، در شب اول قدر، بعد از خواندن نماز صبح، دوباره شهید دانشگر را در خواب دیدم. در مکانی بسیار زیبا و آرامش‌بخش بودیم. شهید با لباس سبز سپاه و لبخندی زیبا پشت میز نشسته بود. من نیز آن طرف میز ایستاده بودم و اصلاً نمی‌دانستم چه خبر است، اما سرشار از آرامش بودم. شهید یک دفتر سبز رنگ بزرگ در دست داشتند که می‌دانستم مربوط به تمام زندگی من، به‌ویژه داستان ازدواجم با پسر همان شهید است. ایشان بادقت، چند صفحه از آن دفتر را امضا کردند و به دست من دادند. وقتی شهید با آن لبخند همیشگی دفتر را امضا کرد، حس اطمینان و خوشبختی تمام وجودم را فرا گرفت؛ گویی سرنوشتی خوش، برایم رقم خورده بود. دو شب بعد، دوباره شهید را در همان مکان در خواب دیدم. با همان لباس، با انرژی و اشتیاقی که در چهره‌اش موج می‌زد، با سرعت این طرف و آن طرف می‌رفتند؛ گویی تمام همّ و غمّشان به سامان رساندن زندگی من بود. آن لبخند اطمینان‌بخششان، دلگرمی عجیبی به من می‌داد. جالب اینجاست که بعدها در جلسه خواستگاری فهمیدم، دقیقاً همان شبی که من خواب شهید را دیدم، پسر شهید هم خواب مشابهی دیده بودند! این هم‌زمانی عجیب، حس پیوند عمیق‌تری بین ما دو نفر ایجاد کرد؛ گویی نیرویی فراتر از تصور، هر دوی ما را به‌سوی یک هدف مشترک هدایت می‌کرد. از آن پس رفاقتم با شهید دانشگر عمیق‌تر شد و حضورشان را در تمام ابعاد زندگی‌ام به‌وضوح حس می‌کردم. کم‌کم تصمیم گرفتم شهید را به هر که حس می‌کردم پذیرای این سخنان است، معرفی کنم. ابتدا از دوستانم شروع کردم و... به لطف خداوند متعال و عنایت اهل‌بیت (علیهم‌السلام)، این تلاش‌ها به ثمر نشست و حتی کانالی در فضای مجازی با محوریت شهید دانشگر ایجاد کردم که در عرض یک سال، مخاطبان بسیاری را جذب کرد. پس از چند سال تلاش در اوج ناامیدی، با لطف حضرت حق و عنایت حضرت زهرا (سلام‌الله‌علیها) و کمک شهدا به‌ویژه شهید دانشگر، در مقدمات عقد با پسر همان شهید بزرگوار هستم... و شکرگزار نعمات الهی. 📗 نویسنده: مصطفی مطهری‌نژاد ╭─┅•🍃🌺🍃•┅─╮ @shahiddaneshgar @kanoon_shahiddaneshgar ╰─┅•🍃🌸🍃•┅─╯
دیدار جمعی از فرماندهان نیروهای مسلح با فرمانده معظم کل قوا 🔹جمعی از فرماندهان نیروهای مسلح جمهوری اسلامی ایران ظهر امروز به مناسبت سال جدید، با حضرت آیت‌الله خامنه‌ای فرمانده معظم کل قوا دیدار کردند. 🔹مشروح خبر و تصاویر تکمیلی متعاقباً منتشر می‌شود. ╭─┅•🍃🌺🍃•┅─╮ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@shahiddaneshgar ╰─┅•🍃🌸🍃•┅─╯
10.9M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔰 روضه خوانی شهید غلامعلی رجبی در رثای حضرت زینب سلام الله علیها | @kanoon_shahiddaneshgar |
و در این همهمه‌ها . . . عطر عجیبی است ، و مردی که در اعماق نگاهش " عجب حس غریبی است💔:)! 🕊