حکایت سعدی در باب احترام به مادر
وقتی به جهل جوانی بانگ بر مادر زدم، دل آزرده به کنجی نشست و گریان همیگفت: مگر خردی فراموش کردی که درشتی میکنی؟
چه خوش گفت زالی به فرزند خویش
چو دیدش پلنگ افکن و پیل تن
گر از عهد خردیت یاد آمدی
که بیچاره بودی در آغوش من
نکردی در این روز بر من جفا
که تو شیرمردی و من پیرزن
#سعدی #ادبیات
radiojavan.ir - javanfm.ir
این بیت از جناب سعدی نشون میده که ما چقدر به خاطر چیزای بی ارزش، بی حساب و کتاب غصه خوردیم. اتفاقاتی که معلوم نبوده موقع رقم خوردنشون اصلا ما زنده باشیم یا نه:
شخصی همه شب بر سر بیمار گریست
چون روز آمد بمرد و بیمار بزیست
#سعدی