eitaa logo
کانون پر مهر خانواده
1.7هزار دنبال‌کننده
6.5هزار عکس
5.1هزار ویدیو
114 فایل
آموزش برای تمامی اعضا خانواده مباحث مشاوره قبل و بعد از ازدواج تحت نظرکانون تشکیل وتقویت خانواده مهر آفرین استان اصفهان (دولت آباد) کپی از مطالب کانال با ذکر صلوات بلا مانع ارتباط با ادمین @Ramazanian7 تبادل و تبلیغات ارزان @Ramazanian7
مشاهده در ایتا
دانلود
📚 "ریشه اصطلاح جواب ابلهان خاموشی است" ابوعلی سینا در سفر بود . در هنگام عبور از شهری ، جلوی قهوه خانه ای اسبش را بر درختی بست و مقداری کاه و یونجه جلوی اسبش ریخت و خودش هم بر روی تخت جلوی قهوه خانه نشست تا غذایی بخورد . خر سواری هم به آنجا رسید ، از خرش فرود آمد و خر خود را در پهلوی اسب ابوعلی سینا بست تا در خوردن کاه شریک او شود و خودش هم آمد در کنار ابوعلی سینا نشست . شیخ گفت : خر را پهلوی اسب من نبند ، چرا که خر تو از کاه و یونجه او می خورد و اسب هم به خرت لگد میزند و پایش را می شکند. خر سوار آن سخن نشنیده گرفت به روی خودش نیاورد و مشغول خوردن شد. ناگاه اسب لگدی زد و پای خر را لنگ کرد. خر سوار گفت : اسب تو خر مرا لنگ کرد و باید خسارت دهی. شیخ ساکت شد و خود را به لال بودن زد و جواب نداد. صاحب خر ، ابوعلی سینا را نزد قاضی برد و شکایت کرد. قاضی سوال کرد که چه شده؟ اما ابوعلی سینا که خود را به لال بودن زده بود ،هیچ چیز نگفت. قاضی به صاحب خر گفت : این مرد لال است ؟ روستایی گفت : این لال نیست بلکه خود را به لال بودن زده تا اینکه تاوان خر مرا ندهد، قبل از این اتفاق با من حرف میزد ! قاضی پرسید : با تو سخن گفت ؟ چه گفت ؟ صاحب خر گفت : او به من گفت خر را پهلوی اسب من نبند که لگد میزند و پای خرت را می شکند . قاضی خندید و بر دانش ابو علی سینا آفرین گفت. قاضی به ابوعلی سینا گفت حکمت حرف نزدنت پس چنین بود ؟! ابوعلی سینا جوابی داد که از آن به بعد درزبان پارسی به مثل تبدیل شد : ” جواب ابلهان خاموشی ست “ •┈┈••✾❀🕊💖🕊❀✾••┈┈• باذکر صلوات بزن روی لینک زیر👇🏻 @kanoonpormehr با ارسال مطالب درثواب انها سهیم باشید 💫
📗 💌 نامه‌ای به خداوند (داستانی کاملا واقعی) این نامه هم اکنون در موزه گلستان نگهداری میشود. 👈این ماجرای واقعی در مورد شخصی به نام " نظرعلی طالقانی" است. که در زمان ناصرالدین شاه ،دانش آموزی در مدرسه ی مروی تهران بود و بسیار آدم فقیری بود. یک روز نظرعلی به ذهنش می رسد که برای خدا نامه ای بنویسد....✍ مضمون این نامه👇 بسم الله الرحمن الرحیم خدمت جناب خدا سلام علیکم ، اینجانب بنده ی شما هستم. از آن جا که شما در قران فرموده اید: "و ما مِن دابَّه فی الارضِ الا علی الله رزقها" «هیچ موجود زنده ای نیست الا اینکه روزی او بر عهده ی من است.» من هم جنبنده ای هستم از جنبندگان شما روی زمین. در جای دیگر از قران فرموده اید: "انَّ الله لا یُخلِفُ المیعاد" مسلما خدا خلف وعده نمیکند. بنابراین اینجانب به چیزهای زیر نیاز دارم : ۱- همسری زیبا و متدین ۲- خانه ای وسیع ۳- یک خادم ۴- یک کالسکه و سورچی ۵- یک باغ ۶- مقداری پول برای تجارت ۷- لطفا بعد از هماهنگی به من اطلاع دهید. مدرسه مروی-حجره ی شماره ی ۱۶- نظرعلی طالقانی✔️ نظرعلی بعد از نوشتن نامه با خودش فکر کرد که نامه را کجا بگذارم؟ می گوید، مسجد خانه ی خداست. پس بهتره بگذارمش توی مسجد. می رود به مسجد در بازار تهران(مسجد شاه آن زمان) و نامه را در پشت بام مسجد در جایی قایم میکند و با خودش میگوید: حتما خدا پیدایش میکنه! او نامه را پنجشنبه در پشت بام مسجد می گذارد. صبح جمعه ناصرالدین شاه با درباری ها می خواست به شکار برود. کاروان او ازجلوی مسجد می گذشته، از آن جا که به قول بانو پروین اعتصامی: "نقش هستی نقشی از ایوان ماست آب و باد وخاک سرگردان ماست" ناگهان به اذن خدا یک بادتندی شروع به وزیدن می کند نامه ی نظرعلی را از پشت بام روی پای ناصرالدین شاه می اندازد. ناصرالدین شاه نامه را می خواند و دستور می دهد که کاروان به کاخ برگردد. او یک پیک به مدرسه ی مروی می فرستد، و نظرعلی را به کاخ فرا می خواند. وقتی نظرعلی را به کاخ آوردند، دستور می دهد همه وزرایش جمع شوند و می گوید: نامه ای که برای خدا نوشته بودید، ایشان به ما حواله فرمودند، پس ما باید انجامش دهیم. و دستور می دهد همه ی خواسته های نظرعلی یک به یک اجراء شود. ❣این یعنی توکل.....👌 یادت باشه وقتی میخوای پیش خدا بری فقط باید داشته باشی. ❣ @kanoonpormehr