🥀🍂 🍂 ❇️ ﷽❇️
🍂
🌹بسم ربِّ الشهدا🌹
#تنها_زیر_باران🌧
#قسمت_هشتاد_چهارم
💠( به روایت حاج عبدالرزاق زین الدین ؛ پدر شهید )
🔸 تا به خانه برسم، در این فکر بودم خبر شهادت بچه ها را چطور به مادرشان بدهم. با حالی که داشت، می ترسیدم اتفاقی برایش بیفتد. تصمیم گرفتم فقط خبر شهادت مجید را بگویم. کلی حاشیه رفتم تا توانستم بگویم مجید شهید شده. بعد هم نشستم پای تلفن و به اقوام خبر دادم. خانه تا آخر شب از جمعیت پر و خالی می شد. هر کس می آمد از دم در می گفتیم که حاج خانم از شهادت مهدی بی خبر است. سفارش می کردیم مبادا جوری حرف بزنند مشکوک شود. نزدیک دوازده شب خانه خلوت شد. نشست و برخاست، خسته ام کرده بود. احتیاج به استراحت داشتم. رفتم توی اتاق مجید دراز کشیدم. حاج خانم بی تابی می کرد. بنده خدا تازه فرصت پیدا کرده بود برای داغ مجیدش گریه کند. نفسم به سختی می آمد. قلبم در سینه سنگینی می کرد. صدای ضربانم را می شنیدم. حال غریبی داشتم. پناه به خدا بردم؛ درست مثل همان روز که غصه ی ندیدن مهدی دلم را درهم فشرده بود. آخر شش ماه می شد ندیده بودمش. آن روز انگار چیزی درونم می جوشید. خودم را به خدا نزدیک کردم. اشک از گوشه ی چشم هایم بیرون زد. با دلی شکسته گفتم:(( خدایا! تو که شاهدی هیچ وقت تا دم در خونه هم این بچه ها رو بدرقه نکردم. هر موقع رفتن، گفتم دارن توی راه خودت می رن، تحملش رو بده. الان هم می خوام آرومم کنی. اگه مهدی شهید شده، اسیر شده یا جنازش مونده، خبرش رو برسون.)) شاید ده دقیقه نشد. دیدم مهدی از چار چوب مغازه آمد داخل. با شتاب از جایم بلند شدم. صورتش را بوسیدم.بغلش گرفتم ک محکم به خودم چسباندم. بعد هم افتادم به سجده. بازوهایم را توی دست هایش گرفت و از جا بلندم کرد. با تعجب گفت:(( بابا چه کار می کنی؟)) خنده و ذوق را باهم یکی کردم و گفتم:(( دارم خدا رو شکر می کنم که امروز یه بچه ی بیست و چند ساله به من عطا کرده.)) گفت:(( من عجله دارم بابا. با اجازه، اول اومدم شما رو ببینم، بعد برم خونه. مامان رو هم که ببینم می رم منطقه.)) رفت و پشت سرش درِ مغازه را بستم. سرِراه گوسفند خریدم و با قصاب رفتم خانه. قصاب مشغول گوسفند بود که حاج خانم با رنگ پریده آمد توی حیاط. گفت:(( حاج آقا مهدی ناراحت شده.))
- واسه چی؟
- می گه شما با این کاراتون باعث می شید خدا فیضش رو از من دریغ کنه. فهمیدم چه فکری کرده. توی اتاق نشسته بود. رفتم کنارش نشستم.دست روی شانه اش گذاشتم. سرش را بالا گرفت. لبخند پدرانه ای زدم و گفتم:(( بابا ما هیچ وقت نذر نکردیم تو سالم برگردی تا برات قربونی بکشیم. من همیشه آماده ی شهادت تو بودم. امروزم به شکرانه ی دیدنت گوسفند کشتم، نه به خاطر سلامتیت. خدا با دیدن تو شادم کرده. من خواستم این جوری ازش تشکر کنم.)) لب هایش به خنده باز شد.
🔸 حالا باز داشتم به خدا التماس می کردم که آراممان کند؛ هم مرا، هم حاج خانم را. همان طور که دراز کشیده بودم، با صدای بلند گفتم:(( خدایا! جای این شهید رو به ما نشون بده آروم بگیریم.)) حرف از دهانم درنیامده، مستجاب شد. حاج خانم آرام گرفت و من هم ده دقیقه یک ربع خوابم برد.صبح، خانه دوباره شلوغ شد. اقوام از شهرهای مختلف آمده بودند. هنوز نه مادر مهدی، نه دخترهایم، هیچ کدام خبر نداشتند او هم شهید شده. نمی دانستم چطور باید بهشان بگویم. نشسته بودیم که خانم مهدی از در آمد تو. نگاهمان به همدیگر گره خورد. خبر داشت مهدی و مجید شهید شده اند. هر دو گریه افتادیم. حاج خانم تا گریه ی عروسمان را دید، فهمید مهدی هم شهید شده.
🔸 من و حاج خانم چند سال قبل انقلاب رفته بودیم کربلا. از آنجا برای خودمان کفن خریده بودیم؛ کفن هایی که فکرش را هم نمی کردیم خلعت آخرت مهدی و مجید باشند.
⏪#ادامه_دارد...
_🍃🌷🍃_____🍃🌷🍃____
🆔
http://eitaa.com/kanoonquranshahedjangravi
_🍃🌷🍃_______🍃🌷🍃___
#دعای_فرج🌼
✨چه دمی میشودآن دم که شود رؤیت تو
✨که به پایان برسد ظلم شب غیبت تو
✨ای خوش آن دم که رسد رایحه ناب وصال
✨به مشامم برسد عطر خوش قامت تو
🌤أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج🌤
💠به رسم وفاء هر شب می خوانیم💠
❇️دعای فرج ودعای سلامتی آقاصاحب الزمان(عج) را به نیت تعجیل در فرج مولایم آقا صاحب الزمان(عج) ❇️
#اللهم_عجلـــ_لولیڪ_الفرجـ
#نذر_گل_نرجس_صلوات
#التماس_دعای_فرج 🤲
_🍃🌷🍃______🍃🌷🍃____
🆔
http://eitaa.com/kanoonquranshahedjangravi
_🍃🌷🍃________🍃🌷🍃___
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
در شب معبث نبی اکرم ﷺ🌷
از خدا براتون قصر آسيه
تقوای حسين، قلب خديجه
دوستی فاطمه، جمال يوسف
ثروت قارون، حكمت لقمان
ملک سليمان، صبر ايوب
عدالت علی، حیای زينب
عمر نوح، وفاى ابالفضل
و محبت اهل بيت رسول الله
را خواهانم
انشاءالله رسول الله ﷺ💚
شفیع همه شما خوبان باشد
🎊مبعث نبی اکرم ﷺ مبارک باد🎊
_🍃🌷🍃_______🍃🌷🍃_____
🆔
http://eitaa.com/kanoonquranshahedjangravi
_🍃🌷🍃__________🍃🌷🍃____
1_473404956.mp3
1.21M
❇️دعای عهد❇️
🌟یا صاحب الزمان (عج)🌟
💠تغییر مقدرات الهی با مداومت بر خواندن دعای عهد...
🌸امام خمینی ره:
اگر هرروز (بعد از نماز صبح) #دعای_عهد خواندی،مقدراتت عوض میشود....⚡️
✅امروز محکم تر #عهد سربازی و یاریم را تمدید میکنم.
🌤الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج🌤
#دعای_عهد
#با_نوای_استاد_فرهمند
_🍃🌷🍃________🍃🌷🍃____
🆔
http://eitaa.com/kanoonquranshahedjangravi
_🍃🌷🍃________🍃🌷🍃____
❣#سلام_امام_زمانم❣
✨ در گوشه گوشهی جهان
طنین استوار گامهای تو پیچیده!
در ذات ذره تا جان خورشید!
اشارهی سرانگشتان توست،
که نبض زندگی را جاری کرده است!
✨فقط می ماند ... قلب من💔
چونان، کویری تشنه و تفتیده!
یک قطره کافیست!
فقط یک قطره...ببار و بهارم کن!
#اللهمعجللولیکالفرج
_🍃🌷🍃_______🍃🌷🍃___
🆔
http://eitaa.com/kanoonquranshahedjangravi
_🍃🌷🍃__________🍃🌷🍃__
بهار دل انگیز در راه است
روزتان سرشار از
رویش شکوفههای بهاری
اینکه ﺩﯾﺮﻭﺯ ﺭﻭﺯ ﺧﻮﺑﯽ
ﺑﻮﺩﻩ ﯾﺎ ﻧﻪ ﺍﻫﻤﯿﺘﯽ ﻧﺪﺍﺭﻩ
ﺍﻣﺮﻭﺯ ﯾﻪ ﺭﻭﺯ ﺗﺎﺯﻩ ﺍﺳﺖ ﻭ ﻗﺮﺍﺭﻩ
که ﺭﻭﺯ ﺧﯿﻠﯽ ﺧﻮﺑﯽ ﺑﺎﺷﻪ
روزی دیگر و امیدی دیگر
و نگاهی دیگر
به خورشید آفرینش
داستان زندگیتان پربار
و صبحتون عالی و بینظیر
_🍃🌷🍃________🍃🌷🍃_____
🆔
http://eitaa.com/kanoonquranshahedjangravi
_🍃🌷🍃_________🍃🌷🍃___